نزدیک نیمه شعبان
فردا شب عید بزرگی است . امروز یکدفعه خاله تصمیم گرفت برای مولودی که فردا دعوتیم چندتایی بسته ی نقل درست کنه ، تماس گرفت و پرسید حاضر به همکاری هستم یا نه ؟ که قبول کردم و خاله اومد دنبالمون و رفتیم خرید و بعد هم نشستیم به درست کردن بسته ها که واقعا هم زیبا شدند ولی شما نذاشتید تا آخر کار مامان اونجا بمونه بس که بهونه گرفتی و کلافه ام کردی ساعت 10:30 شب تنهایی اومدیم خونه . اینجاکه رسیدیم راحت راحت خوابیدی.حالا که انقدر معصوم و مظلوم میبینمت دلم از دست خودم خیلی میگیره،حال این روزهای مامان اصلا مساعد نیست ولی تو تمام امید و نفسمی و بهونه همه ی خوب و خوب تر شدن ها ! این پست رو بعد از پست قبلی گذاشتم فقط به خاطر یه چیز : که بعد از خ...