تموم شدش سربازی - دور کلاش قرمزی
دیروز بابا کریم عزیزم رگ محبتش زده بیرون شدید ! به همین خاطر همه رو غافلگیر کرد و یه مهمونی خیلی خوب خونه مامان مهین به مناسبت پایان سربازی دایی ابوالفضل برگذار کرد. زحمت تهیه غذا رو عمو حمید کشید و با گوشتایی که بابا خریده بود و براش فرستاده بود کباب درست کرد و فرستاد خونه مامان مهین. و مادربزرگ مهربونم هم برنجش و درست کرده بود. عمو مجید خوشگلم هم واسش یه کیک بزرگ مثل کیک های نامزدی و عروسی خریده بود. خلاصه اینکه همه دست به دست هم دادند تا همه چی به خوبی و خوشی برگذار شه. مامان مرضی هم کلی مهمان نوازی کرد و از همه مهم تر به پادشاه رسید .پسرک ما هم تا تونست برای اولین بار هزار ماشالله خوب خورد. هم میوه و هم غذا . فکر کنم به خاطر اینکه بچ...