داره میباره بارون و ....
این ترس مال الان نیست ! از چندین سال پیش باهاش درگیرم ! از خیلی قبل تر از وقتیکه روزنامه ها و جراید پر از اخبار مرگ و میر توسط برخورد صاعقه شده بود ! همیشه وقتی وسط خواب از صدای رعد و برق میپریدم مامانم یا داداشم و گهگاه بابام و بالا سرم میدیدم ! میدونستن چقدر این صدا برام وحشتناک ! اگه امکانش بود زمانیکه احساس میکردم امکان وقوع رعد و برق هست از خونه بیرون نمیومدم . و ازدواج که کردم عین خیلی از علایق و ترس ها و چیزهایی دیگه این احساسم هم به هیچ گماشته شد ! و هیچ کس! اهمیتی بهش نداد ! خیلی وقت ها تنهــا بودم و از ترس این صدای خشمگین یه گوشه خزیدم و اشک ریختم و مامانم و داداشم که زنگ زدند و گفتند بیایم پیش ات ؟ گفتم نه ! دیگه نمیترسم ! خیال...