کی از همه عزیزتر ؟
هر بار که میام و اینجا رو میخونم و میبینم باز وقفه افتاده بین ثبت دلنشین ترین روزهای خوب خدا دلم میسوزه و میگم : عاطف , دلایلت واسه مکتوب نکردن این لحظه های شیرین هرچی که هست مطمئن باش روزی پشیمون میشی ! پس شاخ غول تنبلی رو بشکن و به جنگ همه ی بهانه ها برو . بعد میرسیم به همچین لحظه ای که بشینم پشت سیستم و بنویسیم : * پسرک کاوشگر من وقت درست کردن خورشت بامیه و ریز کردن پیاز میپرسه : چرا خدا پیاز و اینجوری آفریده ؟ با تعجب پیاز میچرخونم تو دستم و میگم مگه چه جوریه ؟ و همزمان به شکل پیچیده ای ذهنم مشغول لایه های روی هم پیاز و شکل یکدست سیب میشه که با لحنی خونسرد میگه : سیب بوی خوب داره و چشمامون و نمیسوزونه ...