پسری مثل چتر !
همیشه عاشق دختر بچه های ناز و عزیز بودم که دوران نوجوونی عجیبی دارند و جوانی ای سرشار از شکوفه های بهار نارنج و خانمی میشوند که همیشه بهانه ای هست تا بهشان افتخار کنی ! و خدا به من پسر داد . نیاز به توضیح نداره که فارغ از تمام احساسات روز تعیین جنسیت جنین تنها سلامتی اش برام مهم بود و بس و بعدترش این حس ادامه پیدا کرد و دیگر خیلی کم پیش میامد که با خنده ای غمگین به جعبه ی گلسرهای فینگیلی و دامن و روسری های گلدار کوچولو و بقیه اجناس دوست داشتنی دخترونه ای که از خیلی وقت قبل از ازدواجم نگهشون داشته بودم نگاه کنم ! و حالا نمیدونم آیا این حس طبیعیه یا غیر طبیعی که من انقدر ذوق کنم از اینکه پسری چنین با ا...