پادشاه منپادشاه من، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 28 روز سن داره

در انتظار معجزه

92/9/18

اعتراف نامه به نام خداوند بخشنده ی مهربان ، حکیم سخن بر زبان آفرین بنده وقتی عروس این خانواده شدم هنوز 22 سال و پر نکرده بودم و از یه خونه 4 نفره تک دختره که کلی لی لی به لالام میذاشتن اومدم تو یه خونواده 5 نفره که بنده های خدا لی لی و لالای و نمیشناختن ! آقا گریه میکردیما اولاش ! انقدر لگد به مبل و میز و جهاز بخت برگشته مون زدیم که هم خودمون شدیم خر و هم اونا شدن بارمون ! خلاصه که تا همین چند وقت پیش اوضاع بد جور قمر در عقرب بود و هیچ دلمون خوش نبود به آخرای ماجرا ! ولی خب با هزار ترفند و بدبختی زور زوری و با کلک دست پسرکمون و از اون دنیا گرفتیم و کشوندیم زیر این سقف تا بشه چراغ خونمون و این لامپ های شکسته و نیم سوز رابط...
26 دی 1392

همه ذرات وجودم درد است.

متنفرم از پاییز ! از این دلتنگی که من و اسیر خودش میکنه.از این حجم ظرف های نشسته ای که مدام بهم دهن کجی میکنن !از بوی شلغم و گلو درد و سرما! از لباس های زیادی که صبح میپوشم و در نیمه ی روز باید درشون بیارم.از دستانم که ترک هاش و زبری اش با هیچ کرم و مرطوب کننده ای خوب نمیشه! از صورتم که عین پیرزن های 70 ساله کشیده و پوسته پوسته میشه! از این تنبلی و کسالتی که من و میگیره و این میل شدید به خوابیدن و بیدار  نشدن! متنفرم از پاییز ! از این غروب های دلگیر و زود هنگام و این سر در گریبان فرو رفتن ها ! از روزی که زود شب میشه و وقتی که برای دید و بازدید نمی مونه . از این مطب های شلوغ و عطسه های مداوم و بوی دیفن هیدرامین ! از این سرفه های...
25 مهر 1392

ما اومدیم

خوانندگان عزیز سلام دیشب ساعت 23 و 12 دقیقه به وقت محلی پایتخت به منزل رسیدیم و تا ساعت 2 نیمه شب از خستگی خوابمان نمیبرد ! از صبح که بیدار شدیم تا همین دو سه ساعت پیش هم خیلی حالمان خوب بود و سرحال بودیم چون واقعا" سفر خوبی بود ولی بنا به دلایلی و شنیدن حرف هایی سنگین از جناب خاله جانمان و دیدن کردارهایی بد از برادر جانمان و در ادامه یادآواری خاطرات تلخ گذشته خود جانمان بسیار در آمپاس شدید به سر میبریم و زین پس تا اطلاع ثانوی هرچه به رشته تحریر درآوریم غر و اندوه و افسوس میباشد ! و چون شدید اعتقاد داریم خواب حلال مشکل هاست و درمان خیلی از ناراحتی ها پس زبان به دهان گرفته و میخوابیم ! تا بیدار شدنمان بدانید دوستتان داریم و در اولین فرصت...
26 شهريور 1392

دردِ دل

چند وقتیه فهمیده ام پادشاه شده همه ی جون و عمرم ! چیز عجیبی نیست ! بچه امِ ! میوه ای این زندگی مشترکِ ! بایدم بشه همه زندگیم ! ولی دیدن یه چیزایی نگرانم میکنه ! با خودم میگم نکنه هستی منم بشه مثل بعضی ها ! مثل پسرخواهر همکارم ! مثل دختره مدیرم ، مثل بچه دختردایی مثلا" یا پسر همسایه یا ... !!! این اخلاق مال الان که مادر شدم نیست ! از وقتی دست راست و چپم و شناختم و همه ی خوراکی هام و به زور تو دهن عروسکام میکردم عاشق بچه ها بودم و همه ی کاراشون و زیر دره بین میذاشتم . و متاسفانه باید بگم " مــن " به این نتیجه رسیدم که تربیت ها و در ادامه اش اخلاق بچه ها روز به روز داره بدتر میشه ! نمیدونم جریان چیه و کی مقصره ؟ علم روانشناسی و راهکارهای ...
20 شهريور 1392

تهران ساعت 24

دیشب رفته بودیم اونجا مهمونی ، موقع برگشت وقتی میخواستیم رخش زیبا و قیمتیمان را از پارکینگ خارج کنیم با صف موتورهایی مواجه شدیم که جلوی درب پارک کرده بودند و جایی برای خروج نبود. از آنجایی که من همسری دارم بسیار صبور !!! و مردم دوست !!! آن هم از نوع مردمان آن منطقه و محله ناگهان با فریادی از بن جگر خواستار صاحبان موتورها شد و بعد هم صدایش را کلفت تر کرد یک ناسزایی هم به همسایه مزاحم داد و دیگر چشمان ما گرد نشد چون کم و بیش به این اخلاق خوبش عادت کرده ایم و اینبار در دل کمی هم بهش حق دادیم ! بعد پسرک را به دستش سپردیم تا با لمس تن پادشاهمان آرامش بگیرد و واقعا" هم گرفت ، بس که این موجود 5 وجبی سرچشمه عشق و محبت است . دقایقی بعد درب ...
14 شهريور 1392

قدردانی

دوستان وبلاگی من سلام میخواستم برای همان پست رمز دار زیرنویس بگذارم دیدم نمیشود ! گفتم در ادامه ی پست قبل برایتان بنویسم دیدم بی ادبی است ! شما تک هستید و من برایتان در یک پست تک مراتب تشکر و قدردانی خودم را اعلام میکنم. در این روزهای گرم و هوای سنگین شهر از پس آلاینده ها ، از درد گفتن فقط اعصاب بقیه را خورد تر میکند و غصه هایشان را فزون تر . هیچ وقت نمیخواستم ناراحتتان کنم بس که برایم عزیزید. شما نه فقط دوست ، مادرم ، خواهرم ، مربی ام و از همه مهم تر همدمم هستید. به خدا خیلی خیلی چیزها از تک تک تان یاد گرفتم ، آرام شدم ، تجربه کسب کردم و آموختم ، اینجا و این کلبه های مجازی زندگی کردن را یادم می دهند . اینجا را خیلـــــــــــــــی دو...
8 شهريور 1392

سیرک

دیروز طبق یک خرید نت برگی توسط دایی ابوالفضل دعوت به یک سیرک ایرانی و به قول خودشان بین المللی شدیم و رفتیم ... بماند که خوش اخلاقی پادشاه همه را تحت تاثیر قرار داد و فقط فحشمان ندادند دیگر ! و بماند که من به جای تماشای برنامه بیشتر مشغول گپ و گفت با نوه ی حاج ... .... گرداننده سیرک بودم ! ولی این نمانَد که تمام مدت درگیر این بودم که پهلوانی چیست و پهلوان کیست ؟! از پریشب که برگشتیم دارم فکر میکنم بنویسم یا نه ؟! آن همه جمعیت و تشویق و تبلیغات یعنی چه ؟ واقعا" بلند کردن یک فیل 1 تنی هنر است ؟ نمی دانم آیا دست ناتوانی را هم گرفته یا نه ؟ زمین خورده ای را بلند کرده یا نه ؟ ولی میدانم که با افتخار تنها از بلند کردن فیل ها سخن میگفت ! برایش ...
30 مرداد 1392

دوست پسر خدا

میدونم که یه روزی... به وقت نوجوونی... میرسه وقت دل باختن و وقت هم زبانی ... کنار دریا بودیم و نگاهم به دختر و پسرهایی که دست در دست هم و سر تو گوش هم از جلومون گذر میکردند ... جوانی که پشت سرمون نشسته بود داشت گیتار میزد و می خوند ... میگی بهش اسیری .. اجازه تو میگیری .. غرق شدم ! نه تو دریا ! تو افکار بی پایانم برای تو ... شاید این آرزوم میون انبوه آرزوهام گم بشه و شاید هم تو برآورده اش کنی ! پادشاهی !!! برآورده کردن آرزوهای اینچنینی نباید برایت سخت باشه ! دلم میخواد یه روزی مثل همچین روزی شمال که اومدیم ، دم دریا مثل همین حالا که کنارم نشستی و به ترانه که گوش میدی ، نگاهت که به دریا بود ، عین همین لحظه ! صدام کنی و بگی : مامان ؟! بع...
25 مرداد 1392

چقدر بگویم شکرت ، رهایم نمیکنی ؟!

دیروز مهمان داشتیم . ملیکا خانوم عزیزم برای بازی با جناب پادشاه یک ساعتی را در کنارمان بودند و موقع رفتن انقدر پسرک بیتابی کرد که با توجه به اصرار های قبلی اهالی ساختمان مامان ثری به آنجا رفتیم ... افطار در کنارشان ماندیم و شام خوردیم و قبل از اینکه بین سارا و زهرا و امیرپارسا اعلان جنگ شود وسایلمان را ریختیم روی دوشمان و و خانه آمدیم ... پسرک که خوابید در میان وب گردی هایم با پست قبلی مواجه شدم ... برای اولین بار از تنها بودن ترسیدم ! برای اولین بار تمام چراغ های خانه ( حتی دستشویی و حمام ) را روشن کردم ! برای اولین بار قفل پنجره ی آشپزخانه را زدم ! برای اولین بار کلید را گذاشتم پشت در ورودی و دو بار چرخاندمش ! برای اولین بار ساعت 2:30 دق...
15 مرداد 1392