در مکتب تو
بعد یه عالم وقت غیبت حضور مجدد تو یه جمع خیلی سخته ، حالا هرچقدر هم اون جمع صمیمی و دوست داشتنی باشه یا حتی غیبتت موجه !!! ســـــــــــلام؛ ما باز هم خانه نشین شدیم ! و پسرکم در سه سال و شش ماهگی به سر میبره ! و به حدی شیرین تر و خوش زبون تر و عاقل تر شده که زبان من مادر قاصرِ از تعریف . سکانس اول : - عاطف کی من و گذاشت تو دل تو ؟ - خدا - کی بهش گفت اینکارو بکنه ؟ - من ازش خواستم یه بچه بهم بده و اون بچه هایی که تو آسمون بودن و صدا کرد تا من و ببینن و پرسید کی میخواد پسر این خانوم بشه ؟ تو هم بهش گفتی : من ! اونم گذاشتت تو دلم. - آره ! آره ! یادم میاد . الان خودش کجاس ؟ - کی ؟ ...