پادشاه منپادشاه من، تا این لحظه: 12 سال و 3 روز سن داره

در انتظار معجزه

تموم شدش سربازی - دور کلاش قرمزی

1392/6/30 21:17
نویسنده : عاطفه
321 بازدید
اشتراک گذاری

دیروز بابا کریم عزیزمقلب رگ محبتش زده بیرون شدید ! به همین خاطر همه رو غافلگیر کرد و یه مهمونی خیلی خوب خونه مامان مهین به مناسبت پایان سربازی دایی ابوالفضلقهر برگذار کرد. زحمت تهیه غذا رو عمو حمید کشید و با گوشتایی که بابا خریده بود و براش فرستاده بود کباب درست کرد و فرستاد خونه مامان مهین. و مادربزرگ مهربونم هم برنجش و درست کرده بود. عمو مجید خوشگلم هم واسش یه کیک بزرگ مثل کیک های نامزدی و عروسی خریده بود. خلاصه اینکه همه دست به دست هم دادند تا همه چی به خوبی و خوشی برگذار شه. مامان مرضیماچقلب هم کلی مهمان نوازی کرد و از همه مهم تر به پادشاه رسید .پسرک ما هم تا تونست برای اولین بار هزار ماشالله خوب خورد. هم میوه و هم غذا . فکر کنم به خاطر اینکه بچه ها پیشش بودند و حواسش گرم بازی اونا بود ،خوب به خودش رسید و مادر دل نگران و بابت بد غذا شدنش خوشحال کرداز خود راضی.

یه عالمه هم با مامان مرضی رفتن حیاط و با جوجوهای دایی محمد بازی کردند.

بعد از پایان مهمونی هم با خاله حانیه و دایی محمد و دایی ابوالفضل و مامان مرضی رفتیم نمایشگاه بانوان تو بوستان گفتگو که خیلی بیخود بود و فقط پسرک خسته شد و دست من بیچاره از کتفم دراومد ! از اونجا هم به خاطر کادوهای پایان سربازی دایی مهمونش شدیم واسه صرف ساندویچ و بعد هم خسته و کوفته با یه نیش باز به خاطر ندادن کادو به دایی و اینکه کسی متوجه نشده به منزل اومدیمنیشخند.

اینم فرشته ی شونه ی سمت راستم :

وقتی پادشاه مهربان میشود

و اینم فرشته ی شونه ی سمت چپم :

وقتی پادشاه بدجنس میشود

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

بنده نوشت : ای خدا پس کی میخوای به من پول بدی با خیال راحت آشغال بخرم و انقدر دنبال جنس خوب با قیمت مناسب نباشم ناراحت ؟

خواهر نوشت : خیلی خوشحالم به داداشم کادو ندادم ! من و هیج جا با ماشینش نمیبره تا یک ساعت خواهش کنم ! تازه اگه قبلش مامانم بهش هزینه معادل آژانس و نداده باشه قهرزبان!!!

ردیف نوشت : پسر عمه ام مادرزادی مشکل تو راه رفتنش داره و به خاطر کاردرمانی تاندوم های پاش کشیده شده و بدتر شده . تازگی که همه با هم رفته بودن مشهد انگار خیلی بهش گفتن واست دعا کردیم و این بچه 7 ساله خوشش نیومده !

دیروز عمو مجید ازش پرسید به امام رضا ع گفتی پاهات و خوب کنه ؟ اونم قاطی کرد و گفت : نه ! نمیخوام !! عمو مجید بهش میگه : امام رضا ع آقا ردیفَس ! هرچی بگی ردیف میکنه ها ! گفته باشم !

دلتنگ نوشت : داداشم که میخواست بره سربازی ، عمه ام بود ...قلب دیروز هیچ کس به جاش پایان خدمت اش و تبریک نگفت ...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (15)

مامان نفس طلایی
30 شهریور 92 22:43
دوستم انشالله جشن سربازی امیر پارسا خوب کادو ندادی ها ما هم می خواستیم بریم نمایشگاهه اما نرفتیم چه خوب چه فرشته ای نازی داری


مرسی عزیزم. خوب شد نرفتید همه جنس ها بی کیفیت و گرون و برندها هم که نمیشد طرفش بری . البته لوازم التحریرهای خوب و خوشگل و مناسبی داشت که به دردت میخورد . تا 3 ام هست ، چون از لوازم التحریر خوشت میاد میتونی بری.نازی هم از خودتونه . ممنونم
زری مامان مهدیار
30 شهریور 92 23:19
مبارکه
ایشالا عروسی دایی ابوالفضل
که دیگه عاطفه خانوم هم نتونه از زیر کادو دادن در بره


مرسی زری جونم. ایشالا دامادی آقا مهدیار و آقا محمد صدرا . اون موق هم از زیر کادو دادن در نمیریم . قول میدم.
لی لی
31 شهریور 92 2:54
بنده نوشتت خیلی چسبید

با این وضع درآمدها و قیمت ها بایدم بچسبه
مامان اهورا
31 شهریور 92 8:46
خخخخخخخخخخخخخخخ....خوب از زیر بار کادو شونه خالی کردیا!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
انشاالله جشن سربازی امیر پارسای خوشگل.


مامان امیرناز
31 شهریور 92 10:39
سلام عزیزم دلم براتون تنگ شده هوارتار ایشالا عروسی دایی راستی عزیزم اون نظر که گفتی اصلا برام نیومده? خواهرم داره عروس میشه من اصلا وقت ندارم زندگی و میبینی خواهرررر


سلام . ایشالله به سلامتی و شادی.
مامان امیر حسین
31 شهریور 92 12:00
آخی الهیییییییی چه نازه این فرشته ی شونه ی راست و چپت


مرسی خاله ی مهربون
مادر فاطمه
31 شهریور 92 16:29
عاطفه جان دیشب خوابتو دیدم خواب دیدم رفتم مهمونی امیر پارسا رو دیدم کلی ذوق و دنبال تو گشتم دیدمت چادر سفید سرت بود


چه خواب خوشگلی. مرسی دوست جونم. خوشحالم کردی.
مامان امیرناز
31 شهریور 92 19:51
بیا اپم

چشم
مامان الینا
1 مهر 92 11:16
خدا رحمت کنه عمه ات رو عزیزم و امیدوارم همیشه تو زندگی شادی داشته باشی


ممنونم عزیزم. خیلی لطف کردی.
مامان مریم
1 مهر 92 18:10
خوب دختر اینقد نخر..قناعت کن...هی این فروشگاه هی اون نمایشگاه...عجبا چقد دیگه بهت پول بده خوب همشو که حیف و میل میکنی

فرشته ی شونه ی چپ مال خودت اون شونه راستیه رو بده به من


تو آخر سر یه کتک از من میخوری ؟ اینجا اونجا میرم خب چی میخرم ؟ خدارو شکر ناصر نظرا رو نمیخونه وگرنه هی میخواست حرفای مثلا" دوستم و بزنه تو سرم بگه ببین ! ببین ! اینم میگه !!! 2 هیچ به نفع تو ! خدا به دادت برسه !
ترو خدا ؟ تعارف نکنی ؟
مامان محمد حسین
2 مهر 92 12:56
سلام مبارک دایی ابوالفضل باشه..
راستی مامانی من عاشق فرشته سمت چپی شدم..


سلام. مرسی ایشالله دامادی گل پسر.
پس معلومه خیلی حوصله داری ! ایشالله محمدحسین گلم چند تا نمونه از اخلاقای فرشته سمت چپی رو بهت نشون بده ببینم بازم عاشقشی ؟
مامان ترنم
2 مهر 92 13:23
عنوانت كه حرف نداشت.


مامان ترنم
2 مهر 92 13:23
حال كردي كه كادو ندادي خواهر يكي يه دونه؟؟؟؟؟

جبران میکنم
متین
5 مهر 92 11:52
پایان خدمت داداش گلت هم مبارک ایشالا جشن عروسیش
عزیزم چرا کادو ندادی


ممنونم.
اغفال شدم
عمه زری
7 مهر 92 11:54
خوب کردی کادو ندادی. میخواس با کمال میل برسونتت تا توهم با کمال میل بش کادو بدی! وااااالا ...

خوب درکت کردم؟؟؟؟



خیلی خیلی خوب درک کردی ! کل پیامم همین بود