پادشاه منپادشاه من، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 7 روز سن داره

در انتظار معجزه

خدایا لوس شدم !

1392/7/3 22:14
نویسنده : عاطفه
424 بازدید
اشتراک گذاری

پسرک تب داره ناراحت. از دیشب تا حالا مدام با گرما و سرمای تنش در ستیزه ! پدر گرامی و عزیز دیشب دیر اومدن و امشب عروسی تشریف دارن ! کِی ناصر میترکه خیالم راحت شهافسوس؟ ( استغفرالله ربی و اتوب الیه ! خدایا ببخشیدحواسم نبودنگران اونوقت کسی نیست به من جایزه بدهبغل !) خلاصه دیشب استامینوفن دادم و وقتی دیدم تبش پایین نیومد طبق توصیه همکارم شیاف گذاشتم . خداروشکر بهتر شد و تا صبح راحت خوابید . البته قبلش کلی روم به دیوار بالا آورد و دل نگرانمون کرد.

صبح با خیال اینکه بهتر شده رفتیم مهدکودک و بی خبر بودیم از اینکه قرار است چه دماری از روزگارمان در بیاید خنثی تا عصر فقط مثل صفحه ای فلزی، مگنت دوست داشتنی ای بهمان چسبیده بود و اشکمان را درآورد بس که نق زد و اشک ریخت و داغ شد و بهونه گرفتگریه .

عصر بردمش دکتر و جناب پدر با توجه به آشنایی که با بنده دارند، جهت اینکه در معرض ترکش های غر و عصبانیت و افسار گریختگی بنده قرار نگیرند سریع خود را جلوی مطب دکتر رسانده ، به نحوی که من و آقای دکتر و پدر همزمان از سه نقطه شهر به درب مطب رسیدیم و وارد شدیماز خود راضی.

پادشاهم سرما خورده و باز هم مصرف آنتی بیوتیک های قوی و شربت دیفن هیدرامین شروع شد آخ!

خانه که رسیدیم بابا کریم دم در منتظرمان بود .ولی بی حالی پسرک باعث شد ذوق و شوق دیدن نوه ی عزیزش از بین برود و مدت زمان کمی ماند و با حالی گرفته رفتناراحت.

دقایقی بعد ار رفتن اش دایی ابوالفضل آمد با کلی هدیه های خوشگل برای پادشاه تا کادو ندادن مارا جبران کندنیشخند آن هم با دیدن اشک و تب و بی حالی و بهونه های پسرک لب های خندانش آویزان شد و فقط غمش را فزونی یافت و رفت . ( دلمان برایش حسابی تنگیده بودقلب)

اینک ما مانده ایم تنهای تنها .... و لوس شده ایم برای سوم شخص همیشه حاضر دنیای من و پادشاه از خود راضی! خدایا خیلی کار دارم و فوق العاده خستهمژه . خوبمان کن. ممنونمماچقلب.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

تشکر نوشت : داداش گل و عزیزم وقتی داشتم پسرک و میخوابوندم خونمون و جمع کرد و ظرفا و میوه ها رو جابه جا کرده بود و بعد رفته بود. سپاسگذارم عزیزمماچ. ( یعنی اگه بعد ها کمکم نکنه ، معنیش اینه که زنش بدِ شیطان )

شاغل نوشت : از اونجایی که بنده سوگلی مدیرم هستم و فقط جهت روحیه دهی به ایشان و همکارانم در محیط کاری حضور می یابمدروغگو و به خاطر اینکه بچه های دوست داشتنی به من عادت نکنن کلاس قبول نکردم یا در دفتر مینشینم یا حیاط یا در یک کلاس خالی مشغول خواب و خوراکم خجالت! و این باعث اعتراض شده ! مدیرم وقتی داشتم چرت میزدم اس ام اس داده : خجالت بکش ! جواب دادم با مداد رنگی ؟ پاسخ داد : نه با کفن کلاژ کن ! نیشخند.

شکرگذار نوشت : این روزا خدا رو شکر همه دکتر و مهندس پولدار شدن ! 2 هفته است دنبال نیروی خدمات برای مهدیم ، پیدا نمیشه ! یه بنده خدایی کلی بهم سفارش یکی و کرده بود که بیاد و قبولش کنیم و گفته بود با حقوق پایین تر هم راضی میشه و کلی خواهش  و تمنا . صبح ساعت 10 بهش زنگ زدم که بیاد کارش و ببیتیم و باهاش صحبت کنیم. اس داده عزیزم خونه مادرشوهرمم همه خوابیم نمی تونم بیام. 1 ساعت بعد زنگ زده میگم شما دقیقا" واسه چه کاری می خوای بیای ؟ میگه همسرم فقط ساعت کاریشو بهم گفته چیزی درباره ی کار نمی دونم ( حالا آمار داشتم که کاملا" درباره ی نیروی خدماتی مهد براش توضیح دادن از خود راضی! ) چیزی به روم نیاوردم و گفتم ما خدمات می خوایم و مربی شیرخوار . سریع داد زد : جـــــــــان تعجب؟ خدمات یعنی نظافت ؟؟( پَ  نَ پَ ) عزیزم چی میگی ؟ من 5 سال خودم کارمند .... بودم ! درس خوندم ! دیپلم دارم !متفکر گفتم شاید پشیمون شده ! چیزی به روم نیاوردم و گفتم : سوء تفاهم نشه ! حتما" شیرخوار می خواید بیاید ؟ دوباره صداش و بلند کرده وای نه ! اصلا" بچه دوست ندارم ! اونم به این کوچکی ! تعجبمتفکر

بماند که چه جوری تلفن و قطع کردم . ولی موندم تو این فکر که یه سری ها مرض دارن انقدر پیغام پسغام میدن تا سر یه کاری برن و بعد این ادا اطوارارو در میارنسوال ؟ ایتجوری حس منم منمِشون ارضاء میشه عایا ؟؟؟؟ به خدا من بی هیچ خجالتی این چند روزه کار خدمات هم انجام دادم ! نمیدونم چرا انقدر بهش برخوردناراحت ! خدا این و امثال این رو هم شفا بدهلبخند !

خاله عاطفه نوشت : نرگس ( همون دختر دیروزی) صبح میگه دایی شاهرخم خیلی باحاله ! مامانم و میزنه از خود راضی! پرسیدم مجرده متفکر ؟ میگه نه ! لاهیجانیه !!! تعجبنیشخند.

مادر نوشت : خدایا ؛ خیلی وقته دارم میگم : یا من اسمه دوار و ذکره شفا ! حواست هست مژه؟ پسرک هنوز تب داره ها ابرو!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (24)

زری مامان مهدیار
3 مهر 92 22:34
تب کردی خاله جونم الهی بگردم
امان از این مهدکودک، یعنی از روزی که دوباره مهدیار شروع به مهد رفتن کرده تن و بدنم می لرزه که دوباره مریض بشه با عرض پوزش چشم از بینی مبارکش بر نمی دارم ببینم کی جاری می شه که ببرمش دکتر


خوب شده دیگه خاله ی مهربونم.عزیزدلم. امسال ایشالله هیچی اش نمیشه.
زری مامان مهدیار
3 مهر 92 22:36
داییش چرا مامانش رو می زنه
بسم ا... آدم چه چیزایی می شنوه

ما هم برای پسرک نازنینت دعا می کنیم زودتر تبش قطع بشه و حالش خوب بشه


چه میدونم !
ممنون مهربونم.
دایی
3 مهر 92 22:42
مثل اینکه امتحانت خیلی سخته :-))))))


لی لی
4 مهر 92 9:57
الههههههههههی .... ایشالا زود خوب بشه امیر پارسا



ممنون دل گنجشکی عاشق.
مامان ترنم
4 مهر 92 10:47
ان شاا... كه حال پسر كوچولوي نازتون خوب خوب بشه. ما هم براش دعا مي‌كنيم عزيزم.

ممنونم مهربونم . خدا دختر گل ات و واست نگه داره
مامان ترنم
4 مهر 92 10:48
خداييش دايي خيلي قشنگ ، كادو رو جبران كرده. الان ديگه نمي توني از زيرش در بري بايد كادو رو بخري.


سعی میکنم
مامان امیرناز
4 مهر 92 11:26
راستی سوگلی نرفته که پسرت تبدار شده بخاطر فصله نگران نباش خوب میشه ایشالا گفتی سوگلی یاد خرم سلطان افتادم


آره ، از هرچی میترسم سرم میاد
صد سال هم که سوگلی باشیم انگشت کوچکه خرم نمیشیم با اون همه سیاستش
مامان ابولفضل
4 مهر 92 14:31
اميرپارسا جونم مريض شده فداش بشم...
بس كه شيرين زبونه چشش زدن...
براش يه اسفند دود كن...
كاش از اين داداشا ماهم داشتيم
البته 5 تا داريم ولي فقط ميان ميخورن..ميريزن.. ميرن...
امان ازين زن داداشا....


امان از این زن داداشا از همه قشنگتر بود !
مامان محمد حسین
4 مهر 92 15:42
سلام مامانی. مثل اینکه این بیماری در همه جای ایران شیوع پیدا کرده...؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اخه محمد منم خیلی حالش شد.. دو شب کامل تب داشت و بالا می آورد (شدید) مامانی اگه اهل استفاده از داروی گیاهی هستی من یک شربت معجزه بلدم(خداییش رو محمد بهتر از چرک خشک کن های قوی کار کرد)


سلام گلم. ایشالله تا الان گل پسر خوب خوب شده باشه دیگه. فعلا" که عزیزم تبش قطع شده و سرفه های خشک میکنه. ولی ممنون میشم اگه تهیه داروی معجزه آسات رو هم واسم بگی
مامان مریم
4 مهر 92 18:20
الهی بمیرم برای پادشاهم..قربون نق زدنش بشم من..جااانم اینقده بچه ها مظلوم میشن وقتی مریضن و تب دارن...انشاله هر چه زودتر خوب بشی عزیز دلم...نبینم پادشام حال نداشته باشه..
عزیزم عاطی جوون خودتو ناراحت نکن ..خیلی زود خوب میشه عشقت..



چه عجب ما روی مهربون تورو هم دیدیم !مرسی. ایشالله.
رومینا
4 مهر 92 21:54
امان از این سرما خوردگی که زندگیمون رو فلج کرده هاااااااااااااااااااااا. ایشالله پادشاه کوچولو زودی خوب بشه . و دایی جان از دست شما خلاص بشه که اینقدر نیاد ظرف بشورهههههههههههههه عزیزم شوخی کردماااااااااااااااااااااا

ایشالله هیچ کوچولویی مریض نشه.
حالا یه بار جوگیر شد کار کردا !!!!
مامان محمدصدرا
4 مهر 92 22:23
ان شاالله خدا خیلی زود سلامتی بده به شاه پسرمون . گلم پس شما مربی مهد هستی خدا حفظت کنه کجایی تا من محمدصدرا رو بیارم اونجا؟

سلامت باشی عزیزم. مربی بودم . الان هم مدیر سابقم یه مهد جدید زده که تو خیابان سمیه است.ولی من قرار نیست بمونم. از اول آبان گه گاهی میرم کمکشون. تا پسرک بزرگتر شه.
مامان ایمان جون
4 مهر 92 22:51
یعنی این بچه ها که مریض میشن دمار از روزگار آدم در میارن
من دلم میخواد تمام سال رو مریض بشم ولی یکروز مریضی ایمانو نبینم,درکت میکنم عزیزم خیلی سخته
ایشالا هر چه زودتر پادشاهمون خوب بشه


آره والله.
ممنونتم.
لی لی مامی آرشیدا
4 مهر 92 23:25
ایشالازودخوب بشه پسرکتون


ممنونم گلم.
شیما
5 مهر 92 0:21
الهییی بگردم منایشالا زودتر خوب شه پادشاهمون مامانییی جونم غصه نخور

سلامت باشید خاله جان. چشم.
متین
5 مهر 92 11:47
سلام عاطفه جونم
تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
خدا بد نده عزیزم ایشالا تبش زود بند بیاد
به نظر م ویروسیه چون پاییز همیشه همینجوریه کلی ویروس با خودش داره
واسش دعا میکنیم زود خوب بشه


مثل همیشه از خوندن مطالبت لذت بردم
خیلی با نمک مینویسی عزیزم

همیشه باشی
همیشه خوب بخونیمت


همیشه بیا. قدمت رو چشممون جا داره.
مامان الینا
5 مهر 92 16:03
وای عزیزم خیلی ناراحت شدم انشالله بهتر بشه الینا هم هفته پیش تب کرد البته الانم هنوز سرفه می کنه


فدای الینای خوشگلم بشم. ایشالله هرچی بیماریه از تن این کوچولوها دور بشه.
جاری
6 مهر 92 12:39
ایشالا هرچی زودتر تبش بند بیاد این شازدۀ نینی بلاگ.

شوما هم اینقده کار نکن، یه وقت خسته میشی!

ممنونم خانم کم پیدا !
فقط تو قدر من و میدونی
چرا نظرای من و تایید نمیکنی ؟ اولا فکر میکردم ثبت نمیشه ! ولی یه بار- دو بار- سه بار ! هیچکدوم تایید نشده

مامان اهورا
6 مهر 92 14:08
الهیییی!!!!!!عزیزم...خیلی مواظبش باش عاطفه جون...
راستی من امروز داشتم نگاه می کردم...ما رو لینک ننمودی چرا؟؟؟!!!

چشـــــــــم .
چون کلا آدم کم لیاقت و حواس پرتی هستم. همین الان با افتخار و عشق لینک می نمایمتان.
مامان نفس طلایی
6 مهر 92 16:27
سلام دوستم انشالله حال پسری هم خوب وب میشه ... می دونی حست و کجا داشتم؟ برو خصوصی


سلام عزیزم. به خدا رو دارن ! چی بگم !!!
شازده امیر و رها بانو
6 مهر 92 16:32
سلام عاطفه عزیزم ببخش بابت این همه تاخییر مربیگری دوبارهتونو تبریک میگم امیدوارم موفق باشین امیر پارسا بهتر شده انشالله ؟

من باید عذر بخوام نه تو گلم. مرسی. الحمدالله تبش قطع شده و سرفه های خشک میکنه فقط.
عمه زری
7 مهر 92 11:29


واااااااااااااااا ی خدا عاطفه نمیری . . .

بخدا تو حیف میشی اینجوری پیش بری هاااااا...
طنز نویس به این ماهری فقط واسه یه نی نی وبلاگ؟؟؟ حیفه ! از من میشنوی گسترشش بده!
وای من که کلأ خندیدم ولی واسه اون قضیه نرگس روده بر شدم


اینقد مجذوب نوشتنت شدم که اصلا یادم رف همدردی کنم
دعا میکنم زودتر پادشات خوب خوب شه. نگران نباش . طبیعیه! داروهاشو بموقع بده و بذار تا میتونه استراحت کنه
پاینده باشی

متشکرم دلبندم به مرییم نظرتو بگو لطفا"
مامانی باران
7 مهر 92 19:00
انشاءالله که پادشاه شما حالش زودی خوب بشه و همیشه در صحت و سلامت زیر سایه تون بازی و شادی کنه ...
با اجازه من شما رو لینک کردم و خوشحال میشم که افتخار بدین شما هم به صفحه بارانی من سر بزنید ...

ممنونم مهربون. سر زدیم و نیم ساعت هم گیر کردیم توش ! فوق العاده بود. در اولین فرصت برای ثبت نظر برای ثمره 12 سال انتظارتون دوباره مزاحم میشیم.
مامان مریم
8 مهر 92 14:19
نیگا کن حالا هی خواستیم بخاطر امیرجونم بهت حال بدما...خیلی هم خوب ومهربونم از زری بپرس


تو حال بدی ؟ عمرا" !!!!