خوش قدم
میگن قدمت خیره !
ولی من کاملا مخالفم پادشاه !!! تو تماما خیری ! چه برسه به اون پاهای کوچولوت !!
داریم خونه دار میشیم ! اگه تو دعا کنی ! اگه خدا به واسطه تو مارو ببینه و کمکمون کنه ! اگه بخوای و بخواد !
اونوقت تو اون خونه جدید تو صاحب یه اتاق بزرگ می شی ! ما هم دیگه پله های زیادی برای بالا و پایین رفتن نداریم ! بزرگتر که شدی می ری تو حیاط و با خاکای باغچه اش بازی می کنی ! واست یه جوجه رنگی می خرم و تو کرمای باغچه رو واسش پیدا می کنی ! دوچرخه بازی می کنی و من از پنجره واست دست تکون می دم .
زمستون که بشه می ذارمت رو پامو تکونت می دم و کنار شومینه روشن اون خونه واست قصه ها از آب و آتش می گم !
برف که بیاد می برمت بیرون و کمکت می کنم که آدم برفی درست کنی .
آشپزخانه اش وسط خونه اس و می تونیم به وسیله اون کلی قایم باشک بازی کنیم و کلی جا واسه قایم شدن داشته باشیم !! و آخر همه بازی هات هر طرف که باشی می تونی داد بزنی : مـــــــــــامـــــــان ... شیر کاکائو می خوام و من یادت بدم که باید اول هزینه اش روپرداخت کنی و تو بدو بدو بپری بغلم و ببوسیم ...
بزرگتر که شدی .. وقتی کمد پایین تختت باز شد و تبدیلش کردیم به میز تحریر، تو باید آقا تر شی و پادشاه تر .. تازه باید اون موقع یه تاج بزرگتر برات بخرم .. اون موقعی که تاج قبلی بهت کوچک شده باشه پادشاه !
اون وقت باید هی درس بخونی و هی عاقل تر شی .. تو اون خونه تو باید به یه جایی برسی ...
مثل یه مرکز مهندسی .. یه مطب پزشکی ... یه دفتر وکالت و ..
و هر نقطه ای رو که مال خودت کردی توش بدرخشی .. ! بهترین باشی و دل ما بهت خیلی خوش بشه و بگیم .. دیدی قدمش خیر نبود ...
پادشاه خود خیر بود ... خود نیکی .. خود سعادت .. خود خود خوشبختی ..