پادشاه منپادشاه من، تا این لحظه: 12 سال و 1 روز سن داره

در انتظار معجزه

همه ذرات وجودم درد است.

1392/7/25 17:09
نویسنده : عاطفه
287 بازدید
اشتراک گذاری

متنفرم از پاییز !

از این دلتنگی که من و اسیر خودش میکنه.از این حجم ظرف های نشسته ای که مدام بهم دهن کجی میکنن !از بوی شلغم و گلو درد و سرما! از لباس های زیادی که صبح میپوشم و در نیمه ی روز باید درشون بیارم.از دستانم که ترک هاش و زبری اش با هیچ کرم و مرطوب کننده ای خوب نمیشه! از صورتم که عین پیرزن های 70 ساله کشیده و پوسته پوسته میشه! از این تنبلی و کسالتی که من و میگیره و این میل شدید به خوابیدن و بیدار  نشدن!

متنفرم از پاییز !

از این غروب های دلگیر و زود هنگام و این سر در گریبان فرو رفتن ها ! از روزی که زود شب میشه و وقتی که برای دید و بازدید نمی مونه . از این مطب های شلوغ و عطسه های مداوم و بوی دیفن هیدرامین ! از این سرفه های خشک و گاه خلط دار پسرک ! از این نم چشماش . متنفرم از پاییز که من و عاشق تر و منت کش تر میکنه و خسته تر میشم ! به هوای سرد عادت ندارم ! برای همین زیر این سقف مشترک هیچ وقت از ته دل راضی نبودم ! هوای این خونه اکثرا" مثل پاییز .

متنفرم ازاین فصل !

از این گریه های بی دلیلم ! از این بهونه گیری های تموم نشدنی ام ! از این گیر دادن هام و غرغر کردنام ! از این گله و شکایتی که از عالم و آدم پیدا میکنم و طلبی که از همه دارم ! از این نازک نارنجی شدنم ! قهر کردنم با دوست و آشنا ! از این میل به خزیدن در غار تنهایی ام . از این نیاز شدیدم به شنیدن ترانه های فرامرز اصلانی .. از این مدام یاد گذشته را کردن .. از این سر زدن های پی در پی به یادگاری های اندک روزای خوبمون ! خسته ام !

چقدر بدم میاد از این همه دلگیری ... کاش پاییز نمیومد ! کی دعوتش کرده ؟

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

مامان نوشت : پسرک شده نقطه ی مقابل من ! عاشق پاییزه و دویدن روی برگ های افتاده بر زمین و با شنیدن صدای خش خش اونها آوای خنده اش عمر دوباره ای به من می بخشه . شاید روزگاری به خاطر اون نگاهم به پاییز عوض شه !

معذرت نوشت : از مریم نازنینم ، از زری مهربونم و از همه ی عزیزایی که پاییز و دوست دارن به خاطر این پست عذر می خوام ! حیف که مامان مهربونم و داداشم متولد این فصلند !

تلخ نوشت : امروز خیلی خیلی حالم بد بود ! از عالم و آدم خسته بودم . یهو زدم زیر گریه و بی صدا اشک میریختم ، پسرک کنار دستم داشت نقاشی میکشید . سرم و که آوردم بالا دیدم لباش داره میلرزه و درست عین عین خودم اشکاش سرازیره ! حالم خیلی بدتر شد ! خدا باعث و بانی حال بد من و پسرک رو لعنت کنه ! کاش امروزمی مردم و هرگز چهره ی پادشاهم و اونجور نمیدیم . متنفرم از آدمایی که انقدر راحت با سرنوشت انسان ها بازی می کنن ! کاش زودتر بگذره این فصل حال خراب کن ...

نکته نوشت : خوصله ی رمز دار کردنش و ندارم ! این پست و خصوصی بخونید !

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (21)

مامان مریم
25 مهر 92 18:42
نازنینم ،عزیزکم من فدای اون اشکات بشم ، فدای اون حالت ، فدای اون دلت که اینقدر آسمونیه که ابری میشه ...اشتباه نکن عزیزم ایندفعه دیگه با خود خودتم...عاطیه عزیزم...با تک تک سلولای بدنم درکت کردم...راحت باش اصلا از پاییز که چی از خودم میتونی متنفر باشی عشق من

ولی با همه ی این حرفا عاشقشم چیکار کنم خوب؟!


با اینکه به تو هیچ اعتباری نیست ولی خیلی دلم میخواست الان کنارت بودم . شدید بهت محتاجم . حالا زود از فرصت استفاده کن و خودت و بلوس ( لوس کن ! )
میگم حالا که انقدر عاشقشی تا تموم نشده خودتو فداش کن ! عاشقونه میشه ها ! مهتاب هم با من ! نگرانش نباش عزیزم.
ززری مامان مهدیار
26 مهر 92 13:14
عاطفه مهربونم منم دچار چنان رکود و افسردگی ای شدم که دلم میخواد فقط و فقط گردن پاییز بندازم
من حالم خیلی بده کاش پیش هم بودیم و با هم اشک می‌ریختیم

الهی فدات بشم. تو واسم منبع همه ی احساسای خوبی ! زری جونم من عادت ندارم تورو غمگین ببینما ! چرا با هم اشک بریزیم ؟ تو بخند ! من قهقه میزنم واست !
بعدشم نیاز نیست تا پایان فصل صبر کنی یه ذره دیگه از دنیا اومدن فرشته کوچولوت بگذره همه چی درست میشه خانم گل. دوست دارم.
مامان نفس طلایی
26 مهر 92 15:04
درکت می کنم چون من هم جز عقدم و مراسم نامزدیم که تو مهر بود هیچ چیز خوبی تو پاییز و زمستون ندارم ... دوستش ندارم ....

چه خوب که مثل همیم!
مامان ابولفضل
26 مهر 92 15:26
الهي فدات شم..
واي دل منم گرفت..
كي غم تو دل اين فرشته ما نشونده...
بگو خودم حسابشو برسم...
پادشاه يه مامان قوي و صبور ميخواد..
پس بخند و شاد باش..

چــــــــــــــــــــــــــــــشم دوست مهربونم.
مامان محمدحسین
26 مهر 92 20:05
خاله ....!!!! دلت میاد....!!! (منظورم پاییز نیست گل پسرته) مامان من الکی گریه می کنم اگه محمدحسین یه ذره ناراحت بشه دیوونه میشم....
شاد باش 6 ماه دیگه بهار میاد....
(یواشکی بگم : منم عین خودتم.... مخصوصا به خاطر زیاد لباس پوشیدن و سرفه کودک)
خواهش میکنم همش پُست های پفک بذار....
دوست دارم زیادزیادزیاد...

خدا کنه این 6 ماه زودتر بگذره.
چشم. از این به بعد سعی میکنم همه ی پست هام پفکی باشه . فقط بگو کدوم و بیشتر دوست داری ؟ مینو ؟ چی توز ؟ اشی مشی ؟
رومینا
26 مهر 92 20:09
الهی . عزیزم یه لحظه تصور کردم که پادشاه کوچولو اشکش میاد اینجوری خودمم یه جوری شدم . . اصلا به حرف دیگران اهمیت نده این روزهای قشنگت و با پسر نازت قشنگتر کن دیگران و حرفاشون همیشه هست و همیشه ازار دهخنده هست ولی ما باید اهمیت ندیم قوی باش دختر خوب قوی

ممنونم عروس نمونه
الهه
26 مهر 92 21:26
از آنجا که دستور فرمودید خصوصی بخوانیم پس حرفی نمیزنم و فقط برات یه عالمه انرژی مثبت از خدا میخوام. فقط یه چیز کوچولو بگم که به قیمت گرونی به دستش آوردم؟ هیچ چیزی، واقعا هیچ چیزی تو دنیا و زندگی وجود نداره که انقدر با ارزش باشه که آدم براش خودش رو اذیت کنه.باورکن این دریافت من بعداز کلی بالا پایین تو زندگیه.

حرفات همیشه واسم مهم و ارزشمنده. ممنونم.
مامان امیرناز
27 مهر 92 11:31
سلام نازنینم غصه میخوریم از اشکای عاطفه نازنینم من مثل تو از پاییز بدم میاد اصلا از سرما بدم میاد اینهمه مریضی و روزهای کوتاه... اما عزیزم ما دیگه مادریم واسه دل فرشته هامون باید خیلی چیزهارو دوست داشت باشیم فدای دلت چرا تنهایی مگه ما مردیم? مواظب خودت و فرشته ات باش کاش این مردها این روزهای دلتنگی یه زن و درک میکردن اونوقت هیچ زنی احساس تنهایی نداشت...

سلام مهربون. در جواب این همه محبت واقعا" چیزی نمی تونم بگم. ممنونم.
شازده امیر و رها بانو
27 مهر 92 18:01
سلام عاطفه عزیزم
من بر عکس شما پاییز رو دوست دارم البته هر کس یه نظری داره و نظر شما هم برای ما بسیار بسیار محترمه نازنین امیر پارسای گلم رو ببوسید خصوصی دارید

سلام به روی ماهت. بالاخره هرکس سلیقه ای داره دیگه ! پاییز هم مورد قبول شماست.
در جواب خصوصی ات هم عمه من دی 91 فوت کردند که هنوزم باورش برام سخته . و خانه هم بله . به لطف خدا با هزار قرض و قوله خریداری شد.
رهای بازیگوش و امیر عزیزم و ببوس.
مامان نفس طلایی
27 مهر 92 18:40
عزیزی


مامان الینا
28 مهر 92 8:33
مامان عاطفه ...الهی بمیرم ...خدا نکنه تو غصه دار بشی ....عزیزم به خاطر پادشاه قوی باش


چشم ، دفاع ات چی شد خانم دکتر ؟
مامان ترنم
28 مهر 92 9:20
دلم گرفت از حرفهات. آخه چراااا؟؟؟ پاييز خييييلي قشنگه به خدا. اين حرفها رو نزن. هميشه عادت داريم پستهاي باحال و پر انرژي ازت بخونيم. زود زود بيا با انرژي زيادددددددددددددد.

یعنی بد عادتت کردم ؟! از فردا هی میام پستایی میذارم که هی خمیازه بکشی خرق عادت شه
محبوبه مامان ترنم
28 مهر 92 13:01
سلام عزیزم. الهی که هیچ وقت غم نداشته باشی و چشمهای خودت و پادشاهت اشک آلود نشه.
پادشاه کوچولو رو ببوس


سلام ة ممنونم مهربونم.
زهرازری
28 مهر 92 20:28
ای جان!
غصه نخور عزیز دلم.
حال من و مریم هم همینطوره. اصلا هوا اینطوریه...
این همه روز میگذره زود...
خوبیش اینه که:
دور همیم این همه دوست...

معذرت خواهی هم نمیخواس. من حالم از تو و مریمم بدتره. همش هم بخاطر هوای مسخره ی پاییزه!
قبول دارم!
آنتی غم و غصه:
ترانه های شاد بذار و برقص
بندری، عربی، آمریکایی، ایرانی، کردی، ها راستی: تــــــــــــــــرکـــــــــي...

واسه من که جواب داده


فکر کن ! من و رقص !!!!!! خدا مرگم بده !
مامان محمدحسین
28 مهر 92 21:12
خاله نوشتم تو رو زیاد زیاد دوست دارم....
ما تو خونمون پفک، چیپس، کالباس ، نوشابه و حتی دوغ به علت رعایت طب سنتی توسط آقای پدر حذف شده است...

الان من یه چیزی و نفهمیدم ! خاله نوشتنای من و دوست داری یا خاله نوشتهِ من و زیاد دوست داره ؟ در هر صورت زین پس به خاطر روی گلت خاله نوشته ها رو زیادتر میکنم.
مگر جناب پدر به این طب زیبا و دوست داشتنی تسلط دارند ؟ ما را هم برَهنمایید ترو خدا
مامان محمدصدرا
28 مهر 92 22:04
سلام عزیز دلم. این یکی رو خیلی خوب اومدی با اینکه خودمو همسرم و از همه مهم تر محمدصدرا متولد پاییز و زمستونیم. از این دو فصل اصلا خوشم نمی یاد. البته متنفر نیستم فقط خوشم نمی یاد آخه میوه هاشون خیلی تکرارین همش نارنگی، پرتغال و سیب. فقط یه ماه اول خرمالو داره که اونو دوست دارم.
عاطی جون دلت از پاییز نگرفته مطمئنم. دلت از آدمایی گرفته که توی این دو فصل سراشونو توی پالتوهاشون فرو می کنند و تند تند راه می رن و اصلا نگران نیستن پای کسی رو لگد بکنند. نگران پرنده هایی نیستن که بالهاشون زیر برف و بارون خیس شده و نمی تونن پرواز کنن. اصلا نگران هیچی نیستن جز خودشون.

سلام به روی خوشگلت دوست جونم. اولا اصلا شکمو نیستی ها ! یعنی دلایلت تو حلقم ! چقدر به این میوه های زبون بسته فکر کردی ؟!
دوما" 100 درصد موافقم .. دلم از آدما گرفته ....
مامان امیرناز
28 مهر 92 22:16
سلام نازنینم متاسفانه من شب عروسی شارژ گوشیم تموم شد عکسها تو لپ تاپ داداشمه ایشالا بزودی میگیرم میذارم خبرت میکنم فدات

سلام ، منتظر میمانیم عزیزم.
مامانی باران
28 مهر 92 23:15
بسیار همدرد و هم احساسم... :-(
اول پاییز که میشه من کلی ناراحت میشم از فکر کردن به تمام این چیزهایی که گفتی عزیزم ولی بعد از مدتی دیگه عادت میکنم... آخه چاره چیه؟ این هم میگذرد ... چشم هامون رو به امید بهار میبندیم :-)



یاد این افتادم : بهار بهار چه اسم آشنایی ...
مادر فاطمه
30 مهر 92 14:09
دقیقن منم اینطورم واقعن هوای پاییز افسرده ام میکنه اینکه زود هوا تاریک میشه سرد میشه

همه چیش حال آدم و بد میکنه !
مامان دخترا
7 آبان 92 17:34
دو تا دونه پفک رژیمی هم برا ما پست کن خواهر!

اولا چه عجب راه گم کردید ؟ دوما من فدای تو بشم که انقدر تپلی و مدام در رژیم . فدای سرت تا اوره و چربی و قند خون نگرفتی هرچی دوست داری بخور بعدشم خدا بزرگه ! اون موقع یه فکری میکنیم.
مامان دخترا
7 آبان 92 17:35
من خصوصی خوندم.
ولی راستش در هاله ای از ابهام بود و چیزی نفهمیدم.
کی بود اونی که گفتی خدا ازش نگذره؟


عشقم اگه خصوصی خوندی پس این عمومی پرسیدنت چیه ؟ تو اسم دخترارو بگو منم اسم اون و