پادشاه منپادشاه من، تا این لحظه: 12 سال و 3 روز سن داره

در انتظار معجزه

بالاخره زمستونم رفت ...

1392/12/27 15:09
نویسنده : عاطفه
495 بازدید
اشتراک گذاری

دزد بدجنس کیف یکی از خاله هامو و زده ! اونم مهربونترینشون ودل شکسته !!! کاش آقا دزده یه ذره مردم شناسی بلد بود اون وقت به جای انتقال دادن این همه حس بد و ازار دهنده به خاله ی نازنینم و ما ، کلی انرژی مثبت میتونست به هممون بده و خودشم 100 درصد عذاب وجدان نداشته باشه !!! فقط کافی بود میرفت جلو و به این خاله ی عزیز میگفت خانم من به پول های کیف شما احتیاج دارم ! بی هیچ توضیح اضافه ی دیگه ای و مطمئن میتونست باشه که علاوه بر اون مقدار ناچیزی که ته کیف خاله بوده کلی دیگه هم به حسابش واریز میشد و حتی بعید نبود این کمک رسانی ادامه دار بشه و به هر مناسبتی مبلغی دریافت کنه . فقط دیگه انقدر خاله ی مهربون من دنبال کارت های شناسایی و مدارک مورد نیازش از این اداره به اون اداره اسیر نمیشد این شب عیدی افسوس. البته خدا پدر مادر ناصر و خیر بده که تو این سرگردانی اداره ها خوب هواشودارهقلب .

از این که بگذریم میرسیم به این روزای پر هیاهوی دم عیدی . خونه ما انگار بمب ترکیده نیشخند. مثل خونه های شما تو چند روز گذشته . دیر به فکرم رسید منم یه دستی به خونه بکشم. والله انقدر درگیر قهر و آشتی بزرگتراییم که اصلا نفهمیدیم کی شد 27 ام اسفند آخ!!!!

خلاصه اینکه دیروز صدیقه خانم اومد کمکم و آشپزخانه رو یه صفایی دادیم و اقدر طول کشید که شب شد زبان! پسرک رو هم مامان نازنینم که ایشالله خدا همیشه برام نگه اش داره برده بودش خونه مامان ثری و غروب آوردش وگرنه با حضورش همون تمییز کردن آشپزخانه 3 روز طول میکشید بس که عادت داره هرچی من برمیدارم اون پشت سرم برگردونه یه جای دیگه افسوس!

صبح هم ناصر طفلی به خیال اینکه تا صبح من بیدار بودم و حتما خسته ام و فکر کرده کل خونه رو تمییز کردیم خجالت از شیفت اداره که برگشت یه کله پاچه حسابی خریده بود که انقدر دلم میخواست و هوس کرده بودم وقتی بیدارم کرد و نشونم داد به خدا فکر کردم خواب میبینمخوشمزهبغل . خلاصه که صبحمون با انرژی مثبت مهربانی جناب همسر آغاز شد و ما از همون سواستفاده کردیم تا حالا که سر ظهر نه زیر سفره ای رو از وسط اتاق جمع کردیم و نه دستی به سر و روی خونه زدیممژه.

مامان مرضی خوشگلم امروز هم از مدرسه اومد اینجا و این بار پسرک و برد خونه خودشون و مثلا قراره من تند تند کارامو بکنمخیال باطل .

امسال حس خیلی عجیبی به عید دارم. مثل زمان کودکیقلب . یه جور خاصی منتظرشم. والله از خدا پنهان نیست از شما چه پنهان ! ما تو این 6 تا نوروزی که در کنار همسر گذراندیم جز اولی بقیه رو با اوقات تلخی و قهر آغاز کردیم و نه خبری از سر سفره نشستن بود و نه تبریک و روبوسیقهر ! و نه اصلا متوجه تحویل سال شدیم ناراحت!!! ولی اینبار به هم قول دادیم تحت هر شرایطی باید آشتی باشیم از خود راضیوالله تا الان که من خیلی جلو خودم و گرفتم که قهر نکنم بس که بعضی کاراش حرصم میدهکلافه و خداوکیلی اونم خیلی گذشت کرده بس که من کارای لج دربیار کردم لبخند! ایشالله خدا کمک کنه و به یمن حضور عسلکم وخنده هاش و مراعات درک بالاش از مسائل ، امسال تحویل سال زیبایی برامون رقم بخوره و سال خیلی خوبی رو همگی آغاز کنیم . (آمین)ماچقلب

 -------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

خواهش نوشت: تروخدا ، عروس دار شدید، داماد دار شدید ، حداقل نوه دار که شدید ! دیگه قهر نکنید ! لوس بازی و بذارید واسه جوون ترا ! انقدر لحظه هاشون و با لجبازی های بدموقع به گند نکشید. اگه مشکلی دارید تا قبل از ازدواج بچه ها تکلیفتون و مشخص کنید ! نگید بره سر زندگی اش بعد! اون داماد و عروس بیچاره چی کاره اند آخهعصبانی؟!

مامان نوشت : آقا من کاری به این حرفا ندارم که همه موافقا" که نگید  "... ترین ! " (الهه جون مامان آدرینای عزیزم دعوام نکن !) فقط بگید اگه یه پسر نزدیک دو ساله داشته باشی که واقعا با شعورترین بچه ای باشه که تو عمرت دیدی و هرچی بالا پایین کنی ببینی واقعا تبعیض قائل نشدی و نظر همه ی اطرافیان همینِ ! نمیگید پسرم تو درکِ شرایط و موقعیت های به وجود امده مثل شادی و غم و دعوا و میزبانی و ... بهترینِمژه ؟ ولی باز به احترام همه ی مامانا و همه ی نینی هایی که بهترین ها هستند،اعتراف میکنم پادشاهم بهترین بهترین منِ فقط ! خوب شد ؟ از افزایش اعتماد به نفس کاذب هم جلوگیری کردیم از خود راضی!

خدایــــــــــــــــــــــــــــــــــا فقط تو میدونستی من چی میخوام ! خدایا فقط تویی که همه چیز و میدونی ! خدایا خیلی ممنونم . هزار هزار هزار شکرت .

راستی خدا ، سال نوی تو هم پیشاپیش مبارکقلب.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

جای خواب جدید !

جای خواب جدید

جای خواب جدید

اینم یه آشپزی پسرانه ( یه دست قاشق و یه دست چکش )

فدای دستپختت

وقتی مامان عاشق دخترا هم باشه ، پسرشم دامن میپوشه و بعـــــــــــله !

بعضی وقتا که روم به دیوار با پسرک کمی نای نای میکنیم دستمون و میگیریم به دامن و نینای نانای نانای نای ! و پادشاه بلافاصله میگه : من دامن ندالم !!! و همون حرکت مارو با شلوار به سختی سعی میکنه تکرار کنه ! اینجا مامان مرضی خیالش و راحت کرده و دامن و بهش داده.

قرت و برم من

ما بچه مون و جنسیتی آموزش ندادیم . هم میخ و چکش میکوبه و هم آشپزی میکنه و هم اتو میزنه ! توانمند شده پادشاهم ! زبان.

پسرک فعال

تازه گل سر هم میزنه  !!! ( به خدا اینجا من کاره ای نبودم چون همیشه فقط تل میزنم خودش عاشق انواع و اقسام گل سرهاست نگران )

عروس منی

به نظرتون خونه ما تا سال تحویل جمع میشهنگران ؟!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)