پادشاه منپادشاه من، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 6 روز سن داره

در انتظار معجزه

تعطیلات خود را چگونه سپری کردید ؟

1393/1/15 23:38
نویسنده : عاطفه
304 بازدید
اشتراک گذاری

به نام خداوند بخشنده و مهربان

سلام؛ خدا رو شکر که بالاخره عید هم اومد و به سلامتی رفت . تو این تعطیلات نسبتا طولانی ما همچنان سعی خود را مینمودیم تا شارژ تمام نکنیم و با هر ترفند و حقه ای بود خودمان را کشاندیم به امروز که میشود 15 فروردین ماه و آخرین روز این تعطیلی های پشت سر هم چشم.

و جانم برایتان بگوید که همان طور که در جریان میباشید ما سال جدید را در کنار خانواده ها نو کردیم و فردا صبح اش به دیدن مادربزرگ ها و پدربزرگ ها و خاله و عمو و ... رفتیم و انقدر جیبمان پر پول شد که تسلیم خواسته ی ناصر شدیم و با کلی ادا و نه و خیر افسوس همراه داداش عزیزم و مامانم راهی تبریز شدیم و از اول خیلی رک اعلام کردند که به خاطر رانندگی بد ناصر در این سفر مارا همراهی میکنند و وقتی بابام مخالفت کرده بود داداشم یک جمله ای گفته بود که با شنیدنش مطمئن شدم از حضور ستونی که جدی اش نگرفته بودمماچ و خوب پناهی است برای تکیه کردنمبغلقلب !

" اگر روزی اتفاقی برای خواهرم بیافته منم دلم میخواد کنارش باشم و همون بلا سرم بیاد تا اینکه یک روز هم تو این دنیا بدون اون باشم " 

عـــــــــــــــــــاشقتم داداش خوشگل و مهربون و آقا و ناز و صبور و عاقلم ! مجرده ها !!!! حیف که شماها همتون مامانید ! ایشالله 120 سال زنده و سلامت و شاد باشی و هیچ غصه ای مهمون دل نازنین ات نشهقلب.

خلاصه اینکه راهی شدیم و بعد از رسیدنمان به اونجا همچنان که به دلمون بد اومده بود با یک تصادف مختصر که خودمون به خودی ( خاله مژگانم که قبل از ما به تبریز رسیده بود ) زدیمنیشخند 2 میلیون خسارت خوردیم و با لبی خندان و جیب خالی برگشتیمزبان .

ولی حسابی بهمون خوش گذشتمژه.

اینجا بعد از تصادف ؛ پریناز و زهرا و گل پسر ما :

پری و زهرا و پارسا

زهرا و نگاه چپ اندر قیچی پسرک و خونه دختر عموی مامان مرضی و کلاه عموی مامان مرضی ؛

عشق های من

وقتی ریش و قیچی دست پادشاه باشه ، اینچنین از مهمانان پذیرایی میشود :

بفرمایید سیب

و

بفرمایید نُبات

و این هم دست رنج پسرک من تو خونه مامان مرضی ؛

بفرمایید آب پرتقال

و وقتی میخواد برای مامان نهار بذاره سیب زمینی خام میره تو فریزر تا خنک شهاز خود راضی و جالب اینکه بعد از انداختن عکس یادمون میره سیب زمینی رو بیاریم بیرون و 3 روز بعد با یخ زدگی اون بیچاره مواجه میشیم نگران!

اینجا فقط توجه تون به شصت پاش باشه و طرز فکر کردنشقلب ! یه عزیزی هم همیشه اینطوری خودش و سرگرم میکرد ...

شصت پا !

و اینجا در حال قایم شدن ...

من نیستم !

و اینم آش رشته ی دستپخت مامان خانومم و پسرک و سیزده به در خونه مامان ثری ؛

بفرمایید آش !

پشت بام و دلمه و یه جمع خونگرم و خوب ..

بفرمایید دلمه

اینم پسرک و دمپایی های چند سایز بزرگتر و یه شوت حسابی ...

من و توپ و یه دمپایی گنده !

و من فدای چال اش بشم  ؟ یا نگاهش ؟ یا لبخندش ؟!

من و نگاه و چال !

عموی مهربون من و پسرک و دیدن کارتون تو لب تاپ عمو !

من و عمو مجید مامان

 اینم دو تا عروسکای من که عاشقشونم ماچقلب.

دو تا وروجک من

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

خاطره نوشت : امسال الحمدالله انگار بسیاری از مشکلات مالی خانواده ها حل شده بود. شایدم دست بابام خیلی سبک بود که قبل از تحویل سال یه کادوی خوب بهم داده بود. خلاصه از همه بیشتر عیدی گرفتیماز خود راضی.انقدر که آخرای عید هرجا میرفتیم تا میشستیم میگفتن : عاطف شنیدیم خوب عیدی جمع کردی و ...خجالت و خوب سوژه ای شده بود و خاله ام اینا که از علاقه من به هایپر خبر داشتند شایعه کرده بودندکه عاطفه میخواد بره هایپر نیشخندو این باعث شده بود به هرکی ما میرسیدیم بهمون میخندید و میپرسید رفتی هایپرآخ ؟

خلاصه که این قسمت عید خیلی خوب بود و البته ما هایپر نرفتیم ناراحتو از دیروز تا حالا موندیم بین عذاب وجدان مادری که آیا این عیدی های خوب و مبارک و بذاریم کنار برای پادشاهچشم و یا تحویل همسر بدیم به خاطر خسارت وارده و هزینه ی غیر منتظره ابرو؟!

و یا ... یه النگوی خوشگل مژه؟! هان ؟ این بهتره انگار متفکر؟!

ایشالله به یمن حضور پادشاهم هر سال برکت زندگیمون بیشتر از روز قبل باشه قلبو همه ی افراد نزدیک و دور روز به روز پولدار تر بشن ( از راه حلال البته ) انشاللهنیشخند .

 راستی ؛ چقدر دلم فصل بهار و دوست داشت ...لبخند

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (2)

رومینا
20 فروردین 93 16:28
امیدوارم که سال خوبی داشته باشبی. ما هم میخواستیم بریم تبریز ولی سرد بود نرفتیم . پادشاه کوچولو رو ببوئس. راستی از شیر گرفتی یا نه؟
عاطفه
پاسخ
حالا دیگه بلللله
شقایق
23 فروردین 93 11:42
اینقدر حرص خوردم که یادم رفت بگم ایشالا همیشه خوش باشید و ایام بکامتون
عاطفه
پاسخ
فدای سرت