شیرین زبون من
یه فرشته دارم تو خونه که مثل بلبل حرف میزنه و مثل عسل کام ات و شیرین میکنه . و انقدر با بودنش احساس خوشبختی بهت دست میده که روزی ده بار میزنی زیر گوش ات و از خودت میپرسی خوابی یا بیدار ؟!
ــ چند وقتیه مزه ی آدامس و چشیده و هرکی میپرسه چی برات بخرم میگه : آدانس! و اینجوری شیر قاقائوی محبوبش کنار رفت ! منم کلی از این موضوع حرص میخورم و هر دفعه میگم قورت نده ! تِخ کن !! و هربار قورت میده و ما کلی حرص میخوریم .
دیشب تو ماشین وقتی آخرین دونه آدامس و دستش دیدم با خواهش و تمنا خواستم که بده به من و اون با کلی ناز و کرشمه نصفش کرد و داد و بلافاصله با تحکم و تهدید و انگشتی که تو هوا خط و نشون میکشید گفت : قورتش ندی ها ! تِخ کن ! خب ؟
ــ گاهی که کم هم نیست با ناصر بحثمون میشه و هرکدوممون که از جا بلند میشیم و یا دادی میزنیم و یا چیزی رو محکم میکوبونیم سر جاش وسط همون دعوا به پسرک میگیم بازیِ ! نترسی ها !
حالا امروز صبح بعد صدباری که در یخچال فریزر و باز کرده و با اون فشار و شتاب به هم زدتش و صداش ما رو از جا پرونده در جواب اخم و چشم غره ی من میگه : عاطف ، بازیِ ! نترسی ها !
ــ هر دفعه تا حد خاموشی گوشی با موبایل من بیچاره بازی میکنه و باید به زور و خواهش و کلی ادا ازش بگیرم و بزنم شارژ تا باور کنه که داره خاموش میشه ! حالا هر وقت مشغول بازی هست و من گوشی و لازم دارم میگه : ببین شارژ نداره ، بلو اون ور !!!
ــ بازی که میکنه ، سوار ماشینش که میشه میگه : عاطف برات چی بخرم ؟ میگم : لطفا" ماست . میپرسه ماست چیه !؟ نوشابه بخرم ؟ میگم نه ! ماست همون که خوشمزه است ، سفیده ! میگه آهان نوشابه بخرم ! دوباره میگم : نوشابه نه ! حداقل نان بخر ! میگه باشه و شروع میکنه قام قام کردن ! بعد چند ثانیه برمیگرده و دستش و دراز میکنه و میگه بسته بود ! نوشابه خریدم !!!
ــ صبح دارم با تلفن صحبت میکنم و اون در حالت خواب و بیدار مدام به خودش کش و قوس میده . تلفن و که قطع کردم ، چشماش و باز میکنه و میگه : سلـــــــام ، چه خبرا عاطف ؟؟؟
ــ سر ساک اسباب بازی ها باهاش کشمکش دارم و میگم این و بده من برو اون یکی و بیار و ساک و میکشم و اسباب بازی ها پخش زمین میشه میزنه پشت دستش و میگه دیـــــــدیـــی ؟؟ آخ آخ ! برو اون یکی و بیار !
ــ تازگی ها کار اشتباهی که میکنه و تذکرمون و که جدی نمیگیره تنبیه میشه به حضور دقیقه ای تو اتاقش ! بماند که همون جلو در میایسته و هر ثانیه میپرسه : بیام ؟!
امروز بعد چند بار که با قاشق و کاسه و مشت و بالش کوبوند رو قفس مرغ عشق های بیچاره ! جلو که رفتم دستش و بگیرم و بگم بره تو اتاقش ! من حرف نزده رفت عقب و گفت : خودت !!!! برو تو اتاقت !!!
ــ یادگرفته از دستشویی که میاد بیرون خودش و بپوشونه ، کسی بدن خصوصی اش و نبینه ! خانه مامان مرضی که بودیم و بابا کریم که خواب بود ،قبل از اینکه پوشکش و آماده کنم بعد از دستشویی رفته سراغ بابا تو اتاق خواب و بعد بیدار کردنش گفته : نبین من و ! عیبه ! خصوصیه !!!!
بماند که این داستان و با ماهی تو تنگ و پنگول رنگین کمان و گاهی حتی با خود پوشک هم داریم !!!!
و این قصه ها تمام نشدنیه ...