پادشاه منپادشاه من، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 6 روز سن داره

در انتظار معجزه

برای اولین بار !

1393/3/10 11:08
نویسنده : عاطفه
426 بازدید
اشتراک گذاری

ای خدا در مورد قلب من چه فکری کردی ؟! در مورد صبر و طاقت ام چی ؟! در مورد جنبه ام ؟!

خدایا خیلی دوست دارم . میبوسمت ! سفت ! صدا دار ! محکم ! تر ! مثل بچه ها !


پسرک 3 روزی هست که سر دلش سنگینِ (رودل) و ما تمام مدت در کنار پاک کردن و شستشوی ملافه و روبالشی و فرش و مبل و .. از بالاآورده های متنوع ، بله قربان گویان در حال اجرای دستوراتشان هم هستیم و نه خواب داشته ایم و نه خوراک و نه استراحت ! اون وقت درست 3 ساعت پیش که احساس میکردیم باید وضویی بگیریم و ترمه ای آماده کنیم و درازکش شویم رو به قبله از بی حالی و خستگی بابت بهانه گیری های مکرر پادشاه و در همان حال کمر پسرک را هم ماساژ میدادیم که ناگهان انگشتان کوچکی دستمان را کشید و بعد ....

به خدا حلال ات کردم همه ی این زحمت های ناچیز مادرانه ام را ! همه اش فدای همین بوسه ی خیس و بی حال کودکانه ات .

بهشت را تجربه کردم . کودکم در اوج درماندگی هایم دستم را بوسید . خستگی ها تمام شد . خدایا شکرت از این همه فهم ! از این همه درک ! خدایا ...  خودت حافظش باش .


کاش یه سری ها لال میشدند ! یا من کرمیشدم حداقل !

به خدا خیلی سخته درد مریضی بچه رو دوش ات باشه ،‌ بهونه گیری هاشم صبرت و سر ببره و بدونی که دلیل همه ی این تب و بالا آوردن ها و بی حالی ها به خاطر خوردن گیلاس نوبر و پسته ی نجویده است ! و تمام سعی ات و کنی که به خاطر دل کوچولوی قند عسل ات با تمام ناتوانی و بی میلی ببریش خونه مادربزرگه تا باز با بچه ها سرش گرم شه و ببریش خرید تا کمتر گریه کنه و به روت نیاری که کمرت داره نصف میشه و دست و سر و پات انگار مال خودت نیست دیگه ! اون وقت بعد 3 روز پرستاری و شب بیداری و غصه خوردن و خستگی وقتی حال پادشاهت رو به بهبودی میره کسایی که تو این 3 روز با علم به بیماری پادشاه یه تماس هم نگرفتن ، کله سحر روز چهارم زنگ میزنن و میشنوی که یک نفر داره داد میزنه که به مخاطبت بگه بهش بگو بشین تو خونه وگرنه بچه ات میمیره ها ! کمتر بگرده ! تو هوا سرب و تو بدن اون بچه مواد بیهوشی ! بگو به کشتن نده بچه رو !

فقط یخ کردم و با بغض گفتم : دور از جـــــــون اش ! چشم !

پسندها (7)

نظرات (8)

مامان محمدحسین
10 خرداد 93 14:56
الهی خاله دورش بگرده... عزیزم واقعا می فهمم از نفهمی دیگران چی می کشی .... میدونم که به روز واپسین واگذارشون می کنی و از کودکی پادشاهت در زمان حال لذت میبری.... منم درد تو رو دارم ولی نه از فامیل .... بماند.... نماز استغاثه به حضرت زهرا در اینجور مواقع برای خالی شدن غصه ها خیلی مفیده.... عزیزم اگه هر وقت پادشاه تب کرد دعای تب (دعای نور) از حضرت زهرا تو مفاتیح هست خیلی نافعه... شدم مثل این خانم مجلسیا
عاطفه
پاسخ
با اون گل نرگس ات خانم مجلسی بودی عزیزممنم به دعای نور خیلی اعتقاد دارم ولی نماز استغاثه رو نخوندم. تو مفاتیح پیداش میکنم و به این یکی هم چنگ میزنیم از دست بعضی ها . واسه روز واپسین هم ... بماند ! خیلی ازت ممنونم دوست نازنینم
مامان ابولفضل
11 خرداد 93 15:10
منم اين روزا رو دارم نميفهمم چرا بعضيا دوست دارن با زبونشون ديگران و برنجونن... ولي يه وقتايي ديگه نبايد چشم گفت بايد بزني اون حرفايي كه تو دلته ...نبايد بزاري جمع بشه روي هم... خدا خيلي بزرگه و هيچ چيز و بي حساب كتاب نميزاره
عاطفه
پاسخ
کاش بتونم.
رومینا
11 خرداد 93 17:40
ای جونم پادشاه جونم چی شده بوده . بهت عزیزم ناراحتتی تو نبینم . عاطفه جون از دست این ادمهاااااااا چی نمیکشیییییییییی واقعا. واقعا مادره نمونه ایی .
عاطفه
پاسخ
مگه تو تعریف کنی ازم
مامان مریم
12 خرداد 93 8:52
حظشو کاملا درک میکنم.. من فدای پادشاهم بشم و دعا میکنم این روزا دیگه براش تکرار نشه ..قربونش برم که این مدت اینقدر اذیت شد..درموندگیشو نبینم الهی.. عاطف جان من میدونم که تو برا پادشاهت چه میکنی..من میدونم که چه عشقی بهش داری ..من میدونم که بهترین مامان دنیایی و پادشاهتم اینو خوب میدونه حرفای بقیه رو هم ارجاع بده به جایی که عرب نی انداخت !واقعا آدم دلش میگیره که اینقدر برای بچت جون میدی و لحظه به لحظه ی مریضیش مث شمع آب میشی اونوقت یکی از بیرون گود دایه ی مهربونتر از مادر میشه !!
عاطفه
پاسخ
مامان آرمیتا
13 خرداد 93 11:27
اتقاقی وبلاگتون ودیدم قلم بسیار زیبایی دارید خیلی از مطالبتون وبخاطرنگارش زیباتون خوندم عالی عالی به ما هم سر بزنید خوشحال میشیم
مامان مریم
14 خرداد 93 13:25
سلام عاطفه جان خوبین ؟ چیکار میکنین با این هوا اذیت که نشدین انشاالله؟ پادشاهتون بهتره من نمیفهمم وقتی یه مادر خودش از مریضی بچه اش رنج میبره چرا بعضیا که خیلی بیملاحظه ان کاسه داغ تر از اش میشن چه نفعی میبرن این وسط واقعا؟
عاطفه
پاسخ
سلااااااااااااام مامان پر مشغلهشرمنده کردید خانوم. نه خدا رو شکر ما از اول تا آخر طوفان خواب بودیم میبینی ترو خدا ؟ واقعا چه نفعی ؟!!!
زری مامان مهدیار و صدرا
16 خرداد 93 14:59
فدااااااای صبر و خانومیت بشممممممم من
عاطفه
پاسخ
الهه
27 خرداد 93 0:24
سکوت نکن. واگذار هم نکن. خدا به خودت زبون داده. همچین بزن که از جاش بلند نشه. یعنی چیییییی؟ چطور به خودشون اجازه میدن انقدر در مقوله ظریف و حساسی مثل زندگی و پرورش یه بچه دنبال بچه بازیهای خودشون باشند بعضی بزرگتر نماها؟؟؟ خیلی حرص خوردم. هر وقت خودت مساعد بودی قشنگ گوشی رو بردار تماس بگیر رک و رو راست بگو که از حرفشون ناراحت شدی و کارشون درست نبوده. بگو که به عنوان مادر بچه ات هیچ چیزی از سلامت بجه ات مهمتر نیست و صلاحش رو بهتر از هر کسی میدونی.
عاطفه
پاسخ
اگه من این زبون و داشتم ....