مادر
میدونستم چی میخوام بگم ولی نمیدونستم عنوان و چی بذارم ! دنبال اسمی بودم که هم اقتدار و برسونه و هم مهربانی و هم رنج و هم محکم بودن و ! نوشتم کوه , نوشتم ستون , نوشتم پناه , نوشتم .. همه رو پاک کردم ! مادر که به ذهنم اومد لبخند زدم ! یه بار با دقت بخون ! چرا تا حالا نفهمیده بودم ؟! حتی تلفظ کردنش هم بدون توجه به معناش همه ی این چیزا رو به آدم منتقل میکنه !!!
امروز میخوام از خودم تعریف کنم. میخوام تو یه پست در وبلاگ شخصی پادشاهم از خودم بگم تا کنار تمام بچه گی هاش ثبت شه روزگار زنی که مادر بود ! با تمام کج فهمی ها و نفهمی های درونی اش !
من این حق و دارم .
تو کلاف این زندگی یه گره کور و سفت و بزرگ به وجود اومده که باز کردنش کار من تنها نیست . یه دست مردونه میخواد که کمک کنه و اگه شدنی باشه بازش کنیم و اگه نه یه قیچی بزرگ بر داریم و خیال نخ های دیگرو راحت کنیم تا خوشی اونا هم با ناخوشی رفیقشون زیر سوال نره !
عین دو تا بچه گربه انقدر با این زندگی بازی کردیم تا گره خورد ! حالا رسیدیم جایی که به تواناییمون واسه باز کردنش شک کردیم ! نمیخوام از گره و مشتقاتش بگم ، میخوام بنویسم که تو این مدت فهمیدم چه مادر خوبی شدم ! میخوام بگم واقعا به خودم افتخار میکنم ! از خودم توقع نداشتم وقتی انقدر دلم شکسته اس ! وقتی انقدر شونه هام خمِ ! وقتی انقدر راز نگفته تو دلم دارم و از بقیه بدون اینکه از ماجرا با خبر باشن چه حرفا میشنوم و میخندم و خیلـــــــــــــــــــــــــــــی معمولی پاسخ میدم و زندگی میکنم از خودم تعجب میکنم !
امروز وقتی به یه بهانه ی دروغ در روشویی و بستم تا پسرک دنبالم نیاد ، تو آینه خیره شدم به خودم ! به خودم خندیدم ! زدم رو گونه ام و گفتم آفرین عاطفه ! آفرین عزیزم ! چقدر محکم شدی گلم ! چه مهربون شدی با خودت ! ولی باز اشک نریختم ! انقدر بغض داشتم که فقط خدا خبر داشت ولی میدونستم هیچی از نگاه تیزبین این 90 سانتی کوچولو دور نمیمونه ! اومدم بیرون و باز بازی ...
امروز وقتی دیدم هنوز با این همه سختی که دارم میکشم و با این همه فشار هنوز طرفدار خودمم ! هنوز از موضع ام کوتاه نمیام ! هنوز از حرفایی که زدم برنگشتم انگار دلم یه جون تازه گرفت طفلک ! امروز دلم هم بهم خندید .
امروز وقتی بیشتر از همیشه با پسرک بازی کردم ! وقتی بیشتر از همیشه هم محکم باهاش حرف زدم و خط قرمزهاش و پر رنگ تر کردم ! وقتی الکی بعد از کار اشتباهش نبخشیدمش باز از خودم ممنون شدم ! امروز سنگدل نبودم ! خودم و پیدا کرده بودم تازه !
امروز فهمیدم خودم خیلی خوبم ، خیلی ماهم ، خیلی گناه دارم اگه باز اجازه بدم کسی غیر عادلانه زیر سوال ببره تمام چیزایی که چه خوب و چه بد دوسشون دارم و باعث آرامشم ! چیزایی مهم و ساده مثل پدر یا مادر !
امروز مثل چند روز گذشته خیلی سخت گذشت و میگذره ولی من راضی ام ! یه حس رضایت عجیب غریب تو دلم داره میجوشه ! همش حس میکنم یکی مدام داره تو وجودم ازم تشکر میکنه ! یکی که انگار داشته میمرده ! داشته فراموش میشده ! یادش رفته بود اصلا که هست !!! و حواسم هست که گول نخورم ! که حرفا حرفای فرشته چپیِ نباشه .
امروز هرچی فکر کردم که راه اومده و رو برگردم و بذارم زندگیم دوباره معمولی شه نتوستم . با تمام غصه هاش این " بودن " خیلی قشنگه ! غرور نگرفتتم ! جو گیر نشدم ! از اینکه خرق عادت کردم خوشحالم ! از اینکه تمام ذهنیات های زن یعنی مطیع بودن و ریختم دور راضی ام ! من اشتباه نکرده بودم , ولی کاری کرده بودم تا بقیه اشتباه فکر کنند !!! همه باید بدونند که زن یعنی انسان !!! ماجرا خیلی ساده اس !
امروز نقش مادرانگی ام زیبا تر از همیشه درخشید . پسرم تمام این حرفا رو نوشتم تا یادم بمونه و باورمون شه که من میتوانم هرچقدر هم روزا سختتر بگذره و عرصه بهمون تنگ تر شه ! من راضی ام ، تو هم غصه نخور ! من تو رو دارم و تو من و ! و هر دومون زیر نگاه مستقیم خداییم ! حواسش هست ! پس تو هم دستت و بده به من و با آرامش بیا جلو .... من هواتو دارم
1- فعلا هیچی معلوم نیست ! ولی جنس این دلخوری با همیشه فرق داره .
2- باید رمز دار بشه این مطلب ولی یه حسی نمیذاره !
3- سمیه جان اگه اینجا رو خوندی خواهش میکنم ازت به ناصر زنگ نزن و اگه زدی دیگه با من کاری نداشته باش. ممنون .
4 - التماس دعا از همگی .