پادشاه منپادشاه من، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 29 روز سن داره

در انتظار معجزه

دوست دارید چه کاره شوید ؟

1393/5/30 14:20
نویسنده : عاطفه
478 بازدید
اشتراک گذاری

این موضوع هرسال درس انشاء بود ، یه موضوع خیلی تکراری مثل تعطیلات خود را چگونه گذراندید ؟ یا علم بهتر است یا ثروت ؟

حالا بماند که چی نوشتیم و چی شدیم و چی شد ! مهم اینه که الان پسرک من بر خلاف اشتیاق مادر برای یادگیری زبان و ریاضی و هنر و ورزش علاقه ی زیادی پیدا کرده به فروشندگی . که حتما این هم خیلی شغل خوب و سرگرم کننده ای هست . و خوب بازی ای شده برای ما تا از طریقش خیلی چیزها مثل مهارت ها ی اجتماعی و حساب و مردم داری و ... غیر مستقیم بهش آموزش بدیم.

خلاصه اینکه مدت های مدیدی است منزل ما بازار پر سرو صدا شلوغی است که داخلش از شیر مرغ تا جون آدمیزاد پیدا میشه . و من و گه گاه ناصر و هر مهمان عزیزی که تشریف بیاره باید !!! مشتری پرو پا قرص اجناس آقا بشه تا دلخور نشه و بخنده و کیف کنه و غرق در لذتی وصف ناشدنی داد بزنه : بدویید بیاید ! زود باشید ! کیف دااارم ! کلاه دارررم ! چسب دارم !! لباس دااارررم ! وای چه قشنگه اینجا ! مست و ملنگه اینجا ! و هرجمله من در آوردی دیگه ای که به ذهنتون خطور کنه یا نکنه خندونک.

و اینقدر این بازی با ورژن های جدید و اجناس متفاوت ، مکرر توسط پسرک اجرا شده و انقدر غافلگیر شدیم که به جد میتونم بگم پسرم اگر فروشنده شه ، بی شک موفق ترین و بهترین فروشنده خواهد بود محبت.

و حالا توجه شما رو به تماشای تخیلات دلنشین پادشاهم جلب میکنم :

کدوم لباس و میخواید ؟

- اون سفیده !

یه نگاه به من میندازه و میگه : نه اون به شما نمیخوره ! سبزش و دارم .

- میگم : آقا یه سفید هم اونوره ، فکر کنم اون اندازه ام !

بله اندازه اس ! ولی اون سوراخ شده ! بیارم ؟تعجبخندهبغل.

در همین زمان ناصر رد میشه برای رفتن به آشپزخانه .

آقا ؟ آقا ؟ بیا ببییییین چــــــــــــــــی دارررررم ؟! لباسای خوشگل خوشگل ! دامن ! شلوار ! میخوای ؟

- و ادامه ماجرا ....

یعنی فقط سعی میکنیم انقدری ذوق کنیم که نمیریم .

    
 

اینجا هم جناب فروشنده بساطش و کنار خیابون پهن کرده و وقتی میخوام عکس بندازم میگه : من دستروشم ! عسک ننداز ! ( قبلا تو بازار یه بنده خدایی از یه دختر بچه مشغول عکاسی بود که دختر کوچولو نذاشت و ایشون به تقلید از اون حرکت چنین سخنوری کردند )

تو این ده روز دو تا تولد خیلی خوب رفتیم . یکی سارای قشنگم دختر خاله ام و یکی ملیکای عزیزم دخترِ دختر عمه ام که خیلی خوش گذشت و ضمن تحویل خودم عکس ژله مهمانی اول را که توسط دستان هنرمندم آماده شده بود به یادگار میذارم چون شاید دیگه تکرار نشه خندونک.

و عکس پسر خوشتیپم در مهمانی دوم :

 و اینم پسر و پدر و پدر بزرگ در حال پیرایش :

و آخری ؛ گربه ی ناقلای محله که پادشاه هر بلایی بخواد متاسفانه سرش میاره و انقدر بیچاره اس که داره تخم مرغ خام نوش جان میکنه :

تا دیداری دیگر بدرود بای بای.


در ضمن ، قیمت ها در تمام موارد همان دو پانزده سابق اعلام میشوند و بنا به اصرار پادشاه در زمان رکود بازار تخفیف هم میدهند .

 و اون چوبی که در حال شکاندن حباب لوستر میباشد و مثلا لباس برای ما پایین میاورد جزو دکوراسیون منزل به حساب می آیند و از دسته ی نی های گذاشته شده داخل کنده ی خالی شده درخت برداشته شده است .

با تشکر از توجه تان بوسمحبت.

پسندها (8)

نظرات (7)

مامان ماني جون
30 مرداد 93 19:16
الهي بازارش هميش داغ باش و كارش پر رونق خوبه تو روزاي گرم تابستون سرتون به خريد گرمه ميگم شوما اين همه پول از كجا ميارين هر چي پسرك ميفروشه ميخرين اميدوارم بازم از اين مهموني ها و تولدا بريد ببوس پارسا جونو
عاطفه
پاسخ
ممنونم. آره واقعا ! مخصوصا اینکه پامونو از خونه بیرون نمیذاریم و همه مایحتاج و تو همین خونه میخریم از خیالمون ممنونم
لی لی
1 شهریور 93 11:44
ای جان دلم پسرک شیرین زبون ما فربوون اون همه نمکش برم من عاطفه جان برای ما زیاد دعا کن ،زیــــــــــــــاد از خدا بخواه یکی از این قند عسلا رو هم بای ما بفرسته
عاطفه
پاسخ
سلامت باشی دل گنجشکی جونم. چشم گلم. حالا چرا گریه میکنی ؟ فعلا که نصفه و نیمه فرستاده ! ایشالله کامل میاد تو بغلت به زودی
مامان نفس طلایی
1 شهریور 93 13:33
سلام دوستم ... ای جانم خوب فکر اقتصادی داره دیگه .... لوستره فوق العاده بود ... و ژله ها عالییییییییییی
عاطفه
پاسخ
سلام . خوشحالم که خوشت اومد
محبوبه مامان ترنم
1 شهریور 93 13:39
چه وروجکیه این فسقلی. عجب فروشنده ( ببخشید دستفروش) منصفی که توی این اوضاع بازار تخفیف هم می ده. تیپ مهمونیش هم خیلی خوشکله. ماشاالله. راستی ژله ها هم حسابی خوشکل شدن.
عاطفه
پاسخ
مرسی خاله جون. نه که مشتری ثابتم ، آشنا حساب میکنه
مامانی ساره
1 شهریور 93 21:52
ماشاءالله چقدر نازه خدا حفظش کنه
عاطفه
پاسخ
سلامت باشید ، ممنون
مامان مریم
3 شهریور 93 12:23
پادشاهم عاقله خب میدونه پول تو چیه اینروزا ..ما هم الکی رفتیم اینقد درس خوندیم کارمندیم شد شغل آخه؟! در خوش تیپیه پادشاهم که حرفی نیست اون پری دریاییای روی ژله چی میگن آخه ؟!! عروسکن آیا ،یا از تزیینات شیرینی پزین ؟ کار توام بد نبودا در مورد ژله ها دستت در نکنه
عاطفه
پاسخ
واقعا هم ! نمیدونم چرا عقلت نرسید ؟ ممنون عروسکای خودمن ! قبلا خاله ام برام خریده بود الان این دستت درد نکنه جدی بود یا شوخی ؟
الهه
11 شهریور 93 3:06
پسر طلای ناب مادر هنرمند تمام عیار من چی بگم آخه؟! امیر پارسا یه قرار بذار بیام بدزدمت خیالم راحت شه! بوس برای پسر طلای خودمون
عاطفه
پاسخ
بازم شرمنده مون کردید