کودک بمان و نه کوچک !
تو هنوز کودکی ! آنجایی که کار میکنم به تو همسن و سالانت میگویند نوپا ! میشود که بزرگتر نشود این نوپایی ات و همیشه قدم هایی که برمیداری تازه تر از قبل اش باشد تا کهنه و تکراری نشه این نو بودن به تازگی راه افتادنت ! قدم ها که همیشه نو باشند یعنی همیشه کاری جدید میتوان کرد ! و به کشف تازه ای رسید !
به تو مطمئنم ! به شیری که خوردی و با تمام گناهکاری ام تمام سعی ام و کردم تا وقت جاری شدن اش در دهانت پاک و منزه باشم و استغفار کنان سیرت کنم . به نانی که خوردی و حمد و ثنایی که قبل و بعدش یادت دادم و کردی . مطمئنم به تمام صدقه هایی که دادیم و خیراتی که کردیم و به تمام کارهای خوبمان ، به تمام مهربانی های تو ! به خیلی چیزها مطمئنم پسرم ولی ... دنیا حسابی دارد با تمام بچه ها بد تا میکند . غصه ی همه را میخورم ولی فقط از تو که کنار تن من و پا به پایم روزها را میگذرانی و بزرگ میشوی میتوانم خواهش کنم که کودک بمان !!!
بزرگ که بشی غصه ها پدرت را در میارند و تو پسر مادری هستی به نام عاطفه ! غصه هایی که میخورم نه فقط برای تو که برای تمام بچه ها بس است ! مهربونِ مادر اگر از ابتدا چیزی وارد زندگی ات میشد که مشکل داشت و تو را عادت میداد به این همه قساوت و زشتی و وحشی گری ، باکم نبود از گذشت ایام و قد کشیدنت ولی .. تو هیچ نیستی جز نور و نور و نور !
این سیاهی ها و درکشان پیرت میکند ! تو را هم از پا میندازد ! تو بی غیرت نیستی !
یک چیزی به ذهنم آمد عزیز دل مادر ! شاید ! شاید بشود بزرگ شوی و پیش از غصه خوردن و پیر شدن و آه کشیدن کاری دست خودت بدهی و دست همه ی رجزخوان های دنیا ! و با دعای من و دعای تمام مادران مکدر شده از وقایع اخیر به جنگ همه ی سیاهی ها بروی و پیروز میدان شوی ! این هم میشود ! فکر هایت را بکن ، دنیا پر است از کودکانی که مثل تو مادرانشان وجودشان را با تاروپود خوبی و مهربانی و شعور !!! یعنی نکته اصلی انسانیت بافته اند ! میشوند همرزمان تو در نبرد خیر و شر ! نمیدانم چرا حس میکنم شما فاتح میدانید ! شما خوب های همیشگی دنیا ! کاش قبل از اینکه بزرگ شوید و جنجگو ! البته نه به معنای آنها ! شما با نیکی غالب میشید بر تمام این پست ها و رذل ها و بی شرافت ها ! آنها کودک شوند و شعورشان برسد به اندازه ی تو و همسالانت و بفهمند که خدا زیباست و زیبایی را دوست دارد !
ایرانم ، میدانم که تو هم مادری و میدانم که رنج همسری مردی را میکشی به اسم خاورمیانه که عروس هایش را یک به یک کنار خود گنجانده ! رنج تو تنها غم فرزندان نا اهل ات نیست ، تو از غصه ی هووها و بچه هایشان هم روز به روز داری رنجور تر میشوی ! تو از بی کفایتی همسرت به فغان آمدی ! کاش میشد که جدایت کنم از همه چیز و همه کس که اینگونه زیر پا له کرده اند تورا ! ایرانم ، من به صدای طپش های دلنشین قلب ات عادت دارم .. کمتر غصه بخور . کمی دیگر طاقت بیار ؛ کودکانمان دارند کودکانه بزرگ میشوند ...
و تو سربلند خواهی شد .