چاله ی دوست داشتنی
اکثریت چاله ها رو پر می کنن .. کمتر کسایی هستن که یه جای صاف چاله بکنن مگر به ضرورت کاری ... و بعد هم روشو می پوشونن ! ولی من .. می خوام چاله ام همیشه باز باشه .. نمی خوام هرگز هرگز هرگز پر شه !! نمی خوام در پوشی روش گذاشته شه .. می خوام هی برم و هی بیام و بیافتم توش .. برم و بیام و پام بهش گیر کنه و سکندری بخورم .. همه برن و بیان و نبیننش و وقتی افتادن تهش داد بزنن : اینجا چقدر خوش می گذره !!!
این چاله دوست داشتنی ترین چاله ی دنیاس . چال گونه ی تورو میگم پسرک !
وقتی باز میشه به همه ی ناراحتی می گم وایسن و جلو نیان ! همه ی بدی ها و تلخی ها رو می زنم کنار ! شکوفه بارون می کنم اطراف تورو ! می شی یه پادشاه واقعی ! تو که می خندی دیگه هیچی مهم نیست جز همون چال کوچکت ! نباید بذارم کم بشینه رو گونه ات . باید جاش ابدی بشه بدون باز و بسته شدن ..توهمیشه باید بخندی تا من بتونم تمام اندوهم و تو عمق چاله ی تو دفن کنم و تو خندتو انقدر کش بدی و که ناراحتی ها توان بالا اومدن از دیواره ی گونه ات و نداشته باشن .. باید بخندی تا یه جایی باشه که همه ی سیاهی رو محو کنه ..
باید بخندی تا مامان به اندازه ی عمق چال تو ؛ طنابی ببافه به نام امید به زندگی ...