بی قرار ترینم
از صبح دلشوره دارم.
هرچی سر خودم و گرم میکنم به درس و جزوه نویسی و کار خونه و موبایل ، فایده نداره !
به زور چشمام و بستم تا خواب ، آرومم کنه .
یهو انگار سوار ماشین بودم و سرم محکم خورد به لبه در و پنجره و برگشت و یهو پریدم !
انقدر صحنه واقعی بود که سردرد هم به دلشوره ام اضافه شد .
.
چه کار دیگه ای از دستم بر میاد جز دادن صدقه و خوندن آیه الکرسی و دود کردن اسفند ؟
چه کنم با این بی قراری مادرانه و دل تنگم واسه تو و نگرانی های دمادم ؟
عادت نمیکنم به دوریت عزیز دل مامان .
برگرد !
حال دلم شبیه ترینِ به حالت نگاهت تو این عکس !
پر از دلواپسی .. سرشار از نگرانی ...
انتظار بسه پادشاه مامان ... خدایا رحم کن به دلم .. رحم کن به پسرم .
من در انتظار معجزه ام.وصال رو محقق کن 😔.
.
.
بیست و نهم تیر _ عصر پنجشنبه
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی