پادشاه منپادشاه من، تا این لحظه: 12 سال و 3 روز سن داره

در انتظار معجزه

تروخدا برای برگرداندن پسرم دعا کنید

1396/5/4 23:42
نویسنده : عاطفه
664 بازدید
اشتراک گذاری

 


پسرکم یکسال و سه ماه و چهار روز شد که چشمم به در مونده و گوشم به زنگ تا خبری از تو بشه ..
این روزها که شهر پر از گمشده است و پر از خبرهای متضاد تلخ و شیرین دلم بی قرار تر شده و تنم رنجور تر ...
که نکنه امیدم ، نااامید شه ... نکنه چشم انتظاری بشه تنها همدمم. بی تو چه کنم گلکم ؟
به کسی نگفتم .. میترسم از اینکه خبری رو بگم و دلشون هزار راه بره و باز ... ولی امروز وکیلی که قرار بود واسطه ای بشه با دوست خانوادگی بابایی گفت تا فردا قراره جواب بدن. قرار شد فردا زنگ بزنم و نتیجه رو بپرسم.
از اون لحظه آرامش ندارم .. بدتر شدم .. نون و خرما و پنیر لقمه گرفتم و چهار مسجد دادیم و خواستیم واست امن یجیب بخونن. واسه برگشتت ، اومدنت !
مسجد پنجم نذر موند تا با خودت ادا کنیم .
بیا مامان. اگر نبودنت جزای اشتباهات من بود به خدا خیلی بیش از گناهانم تاوان دادم.. اگر امتحان الهی بود به والله که تو صبر و صبوری خوووب طاقتی آوردم .. اگر حکمت و تقدیر و سرنوشت بود که مگه نمیگن با دعا ورق برمیگرده ؟ اینهمه دعا بی اثر نمیشه که میشه ؟
بیا پادشاهم .. بیا و بذار یک عمر با تو بندگی کنم.
من به معجزه ایمان دارم.
.
.
.
برامون دعا کنید.

 

پسندها (3)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)