پادشاه منپادشاه من، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 29 روز سن داره

در انتظار معجزه

دلم ...

1392/3/15 12:12
نویسنده : عاطفه
297 بازدید
اشتراک گذاری

هیچ وقت پسرک مامان به زندگی به عنوان بازی نگاه نکن . بریز دور این شعارهای من در آوردی اندیشه های نو ظهور رو ! زندگی یه واقعیت خیلی جدیه ! اگر بخوای بازی بازی بری جلو همه چی و از دست میدی حتی اگه آخر وقت دست تو به عنوان برنده بره بالا ...

تو این واقعیت فقط حواست باشه به کی و چه وقت دل میبازی.. تنها نمیشه بمونی . تنها که باشی زندگی نفس ات رو می بره ! باید شریک پیدا کنی تا بتونی به اوج برسی .. تنها بودن کار هرکس نیست.. شریک مناسب داشتن هم همینطور !

وقتی پیداش کردی دیگه رهاش نکن . بترس پسرم از نگاه های رها شده ای که همیشه تو را می پایند. پیدایش کردی بمان .

اعتماد کن و هرگز نذار بهانه های پیش پا افتاده و سختی های روزگار به ماندن ات خلل وارد کند. اگر بروی و عاشق باشی و عاشق ات شده باشند دیگر خوشبخت نخواهی شد ..

رفته ها از همه ماندگار ترند و ماندگاری شان آدم را فلج می کند .. این ماندن تلخ ترین ماندن هاست ..

اگر بمانی و یا او به بن بست برسی بهتر از هزار راه بی او رفتن و به اوج رسیدن هاست !

پسرک عزیز من عاقلانه عاشق شو. مردانه پایش بایست و عاشقانه محافظش باش ! مبادا از کسی که دلسپرده ات شده جدا شوی !! حتی به خاطر بزرگترین بهانه ها ...

امیر پارسا یک حرف مادرانه ی جدی اگر از عشق پاک دختری گذر کنی ؛ هیچ قطره ای از شیرم را حلالت نخوام کرد .

همین .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

مامان زهره ی عرشیا
15 خرداد 92 19:00
مامان عاطفه جون شما چرا ؟
من از کجا رمز بیارم آخه ؟؟؟؟


ایشالا میگم.
مامان زهرا
15 خرداد 92 19:01
رمز ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
فکر اینجا رو نکرده بودیم !


هدی
15 خرداد 92 19:04
chera maman atefe ? ma be harchan vaght ye bar ye matne ghashang khundan adat kardim ! ramzo bardarid ya begid.



چشم.
حدیثه
15 خرداد 92 19:09
گل بود و به سبزه نیز آراسته شد !

دیر به دیر که می نوشتید رمز دار کردنتون چی بود آخه ؟




میگم . عصبانی نشید . فعلا این گل و بگیرید تا سبزه های اصلی بیاد.


دختردایی
22 خرداد 92 15:51
عاطفه جان میدونم.........
وحالا همه زندگی ودنیات شده امیرپارسا
امیدوارم هیچوقت به مامانش بدنکنه وبشه پسری که لایق مادری پرازعاطفه باشه
فقط به خاطراینکه مادرخوبی هستی نمی نویسم
مینویسم چون دوست خوب وخواهرخوبی هستی
تاته دنیادوست دارم عاطفه جونممممممممم



فدات بشم هرچی و که می دونی نباید بگی که !چون نظرت مشکوک می زد یه کوچولوش پاک کردم ..
خیلی خیلی دوستت دارم .
زری مامان مهدیار
22 خرداد 92 23:53
این نصیحت های دوست داشتنی ت رو با عشق می خونم و سعی می کنم منم یاد بگیرم مادر باشم و از همین حالا فرزندم رو مرد بار بیارم
هر بار که نوشته هات رو می خونم از ته دل از خدا می خوام که فرزند نازنینت همیشه قدردانت باشه و درک کنه که خداوند چه هدیه ی ارزشمند و فهیمی بهش عطا کرده


مرسی مامان گل . آقا مهدیار شما بی نیاز به این حرفا یه پارچه آقاس . ایشالا همیشه سلامت باشید
Fateme
12 مرداد 92 19:20
بله خب کارخوبی کردی واقعاشرمنده بازم جوگیرشدم.به جون خودم من هیچی نمیدونما


آره جون عمه ات ! ولی اون چیزی که فکر میکنی منظور من نبوده
Fateme
13 مرداد 92 0:48
منظورمنم نبوده!!!
والا به جون مرغ همسایمون اصلا میدونی من یه وقتایی جوگیرمیشم همه چیوبه همه چی ربط میدم اینم ازهموناس ازدستم دررفته پاکش کنی خوشحال میشم!!!
خیلی خیلی دوستت دارم


اولا" دل به دل راه داره و دوما" پاکش نمیکنم تا دیگه جوگیر نشی و همه چی و به همه چی ربط بدی !