پادشاه منپادشاه من، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 29 روز سن داره

در انتظار معجزه

4

1391/4/16 1:21
نویسنده : عاطفه
393 بازدید
اشتراک گذاری

دوباره یکی بود و یکی نبود تکراری !

من بودم و یه دل گرفته و کنار یه پادشاه با یه دل خیلی بزرگ که همه خطاها رو می بخشید.

دوباره رفتم تو فاز هپروت . این روزا همش تو توهمم ! تو هر روز داری نازنین تر میشی . دلم می خواد خیلی حرفارو باهات بزنم و خیلی چیزای یواشکی رو بهت بگم ولی ...

امروز از خونه مامان ثری که اومدیم خونه جناب پدر تورو برد حموم.جدیدا اصلا از آب خوشت نمی یاد خیلی گریه کردی انقدر که اشک منم در اومد. دیگه دوست ندارم بری حمام. بشو پسر هپل مادر خانومی !

اون موقع پادشاه سرزمین هپل ها می شی !!! خب اینم یه مدلش دیگه ؟!

بعد ناصر رفت سرکار و مثل بیشتر اوقات من موندم و تو !

ماهواره هم قطع بود رفتم پشت بام نگاه کنم سیمش قطع نشده باشه ، لای در کفش گذاشته بودم به در که رسیدم بسته شد !

همزمان صدای گریه تو هم اومد ... بعد از دنیا اومدنت این دومین مرتبه بود که دنیا واسم مثل قبر کوچک و سیاه و تنگ شد .... (دفعه اول عذاب قبرم کشیدم ٰ از تنگی و سیاهی و کوچکی رد شده بود..)

فقط صدای تورو می شنیدم و این تو تمام وجودم بود که باید بیام پیشت...

درو شکوندم !

آروم که شدی عقلم اومد سرجاش . الان خوابی . عین یه پروانه ی سبکبال و پر از آرامش.انگار به جای بالش گلبرگ گل زیر سرت . در هم خسارت چندانی ندید. من ولی بد دلپیچه ای گرفتم .

هر روز که می گذره خیال و غصه ی بی پادشاه شدن این سرزمین بیشتر آزارم می ده و تنم و می لرزونه .

همیشه باش. همیشه پر از سلامتی و آرامش و خوشی باش . منم همیشه در خدمتم !

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)