دوست پسر خدا
میدونم که یه روزی... به وقت نوجوونی... میرسه وقت دل باختن و وقت هم زبانی ...
کنار دریا بودیم و نگاهم به دختر و پسرهایی که دست در دست هم و سر تو گوش هم از جلومون گذر میکردند ... جوانی که پشت سرمون نشسته بود داشت گیتار میزد و می خوند ... میگی بهش اسیری .. اجازه تو میگیری .. غرق شدم ! نه تو دریا ! تو افکار بی پایانم برای تو ...
شاید این آرزوم میون انبوه آرزوهام گم بشه و شاید هم تو برآورده اش کنی ! پادشاهی !!! برآورده کردن آرزوهای اینچنینی نباید برایت سخت باشه !
دلم میخواد یه روزی مثل همچین روزی شمال که اومدیم ، دم دریا مثل همین حالا که کنارم نشستی و به ترانه که گوش میدی ، نگاهت که به دریا بود ، عین همین لحظه ! صدام کنی و بگی : مامان ؟! بعد که گفتم جانم ؟شروع کنی واسم از قصه دلی که سپردی و نمیتونی پس اش بگیری حرف بزنی ! واسم از عشق بگی ! اجازه بخوای !
دلم می خواد شاهد یواشکی حرف زدن هات تو نیمه شب باشم ! باورم شه پسرم معشوق ارزشمندی داره که به خاطرش از خواب لذت بخش شبانه اش میزنه ! دلم می خواد شاهد هدیه های پنهونی ات باشم و اینکه یواشکی به دست اونایی میرسونی که اون گفته ! دلم می خواد ما را دور بزنی تا بیشتر کنارش وقت بگذرونی ! تو امامزاده ها و زیارتگاه ها بیشتر باهاش قرار بذاری ! دلم می خواد همه چیزت بشه باب میل اون ! به سلیقه اون لباس بپوشی ، حرف بزنی ، رفتار کنی ! حتی به سلیقه و دلخواه اون با من و پدرت رفتار کنی ! دلم می خواد وقتی شناختیشو و عاشقش شدی ، از دل و جون دوسش داشته باشی و همه وجودت و خرج رضایتش کنی ! زیاد باهاش بیرون بری ، زیاد دعوتش کنی تو اتاقت ! لحظه های خلوتتتون زیاد باشه ! بگی مامان مزاحمم نشو ! مدام سعی کنی بیشتر و بیشتر بشناسیش و بیشتر عاشقش بشی ! بگی نمیتونی ازش دل بکنی ! نمی تونی کاری بر خلاف میل اش کنی مبادا برنجه ! مبادا قهر کنه ! ناراحت نشه ! اگه اشتباهی کردی بری عذرخواهی ! نازشو بکشی ! منت کشی کنی ! گریه که کردی غصه بخورم و تو بگی مامان ارزششو داره ! اون همه ی دنیای منه ! همه ی هستی من ! بعد ببخشتت ! تو دوباره بخندی ! و من به عشق ات غبطه بخورم .. حسودی که کردم ، بیای کنارم و بگی مامان خودت خواستی باهاش دوست شم ، بهش دل بدم ، عاشقش شم ، باهاش قرار بذارم ... حالا جوری دلبسته اش شدم که حتی تو رٍَم اینجور دوست ندارم !!!
ناراحت نمیشم ! میخندم ! اونم از ته دل !
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
یادم میمونه که خودم تو همچین روزی کنار دریا با شنیدن این ترانه از ته دل آرزو کردم پسرم عاشق خدا بشه و خدا بشه عشق اول و آخرش ! و در این میون یکی از برگزیده هاش بشه عروس من ! چه حالی میده ! این یعنی یه معامله پایاپای !