پادشاه منپادشاه من، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 27 روز سن داره

در انتظار معجزه

دوست پسر خدا

1392/5/25 2:20
نویسنده : عاطفه
368 بازدید
اشتراک گذاری

میدونم که یه روزی... به وقت نوجوونی... میرسه وقت دل باختن و وقت هم زبانی ...

کنار دریا بودیم و نگاهم به دختر و پسرهایی که دست در دست هم و سر تو گوش هم از جلومون گذر میکردند ... جوانی که پشت سرمون نشسته بود داشت گیتار میزد و می خوند ... میگی بهش اسیری .. اجازه تو میگیری .. غرق شدم ! نه تو دریا ! تو افکار بی پایانم برای تو ...

شاید این آرزوم میون انبوه آرزوهام گم بشه و شاید هم تو برآورده اش کنی ! پادشاهی !!! برآورده کردن آرزوهای اینچنینی نباید برایت سخت باشه !

دلم میخواد یه روزی مثل همچین روزی شمال که اومدیم ، دم دریا مثل همین حالا که کنارم نشستی و به ترانه که گوش میدی ، نگاهت که به دریا بود ، عین همین لحظه ! صدام کنی و بگی : مامان ؟! بعد که گفتم جانم ؟شروع کنی واسم از قصه دلی که سپردی و نمیتونی پس اش بگیری حرف بزنی ! واسم از عشق بگی ! اجازه بخوای !

دلم می خواد شاهد یواشکی حرف زدن هات تو نیمه شب باشم ! باورم شه پسرم معشوق ارزشمندی داره که به خاطرش از خواب لذت بخش شبانه اش میزنه ! دلم می خواد شاهد هدیه های پنهونی ات باشم و اینکه یواشکی به دست اونایی میرسونی که اون گفته ! دلم می خواد ما را دور بزنی تا بیشتر کنارش وقت بگذرونی ! تو امامزاده ها و زیارتگاه ها  بیشتر باهاش قرار بذاری ! دلم می خواد همه چیزت بشه باب میل اون ! به سلیقه اون لباس بپوشی ، حرف بزنی ، رفتار کنی ! حتی به سلیقه و دلخواه اون با من و پدرت رفتار کنی ! دلم می خواد وقتی شناختیشو و عاشقش شدی ، از دل و جون دوسش داشته باشی و همه وجودت و خرج رضایتش کنی ! زیاد باهاش بیرون بری ، زیاد دعوتش کنی تو اتاقت ! لحظه های خلوتتتون زیاد باشه ! بگی مامان مزاحمم نشو ! مدام سعی کنی بیشتر و بیشتر بشناسیش  و بیشتر عاشقش بشی ! بگی نمیتونی ازش دل بکنی ! نمی تونی کاری بر خلاف میل اش کنی مبادا برنجه ! مبادا قهر کنه ! ناراحت نشه ! اگه اشتباهی کردی بری عذرخواهی ! نازشو بکشی ! منت کشی کنی ! گریه که کردی غصه بخورم و تو بگی مامان ارزششو داره ! اون همه ی دنیای منه ! همه ی هستی من ! بعد ببخشتت ! تو دوباره بخندی ! و من به عشق ات غبطه بخورم .. حسودی که کردم ، بیای کنارم و بگی مامان خودت خواستی باهاش دوست شم ، بهش دل بدم ، عاشقش شم ، باهاش قرار بذارم ... حالا جوری دلبسته اش شدم که حتی تو رٍَم اینجور دوست ندارم !!!

ناراحت نمیشم ! میخندم ! اونم از ته دل !قلب

آرزوی من ، آرزوهایم را دریاب .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

یادم میمونه که خودم تو همچین روزی کنار دریا با شنیدن این ترانه از ته دل آرزو کردم پسرم عاشق خدا بشه و خدا بشه عشق اول و آخرش ! و در این میون یکی از برگزیده هاش بشه عروس من ! چه حالی میده ! این یعنی یه معامله پایاپاینیشخند !

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (27)

مامان امیرناز
26 مرداد 92 0:44
سلام عزیزم هی گفتم این عاطفه جون جاری دار شده چرا کم پیدا شده نمیاد بهمون سر بزنه? نگو اومده بیخ گوشمون خودمون خبر نداریم? عزیزم دریا خوش گذشت? بابا خیلی زوده فکر عروس افتادی مامان روشنفکر;-) حالا این عکس قشنگ کجاست می خوام ببینم چقدر نزدیکمون اومدی?

بابلسر بودیم عزیزم ! یکدفعه ای شد
الهه
26 مرداد 92 1:38
دوست عزیز
مطلب بسیار ارزشمندی نوشتید
خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم
امید که همه چیز انطور که آرزو دارید پیش برود
خدا مرد کوچک را در پناه مهربانی های خودش و شما و پدرش محفوظ بدارد
خصوصی هم دارید


سلام، ممنون از لطفتتون. در مورد نظر خصوصی ای که نوشتید باید بگم تا حالا از دید شما به این جمله نگاه نکرده بودم . حق با شماست تا پیدا کردن یک چیز مناسب صبر میکنم و بعد عوضش میکنم . مرسی از تذکرتون
مامان مریم
26 مرداد 92 8:32
چقدر عالی...خیلی خوشحالم که هم عقیده ایم...اول و آخر دنیا عشقه..هر چی بزرگتر و عمیق تر خوشبختی بیشتر...براش یه دنیا خوشبختی آرزو دارم...
راستی عاطی جاری بودنت خیلی تعریفی نبود ولی انگار قراره مادرشوهر خوبی باشیا...


یه بار نیای اینجا و بی تیکه بری ها ! مادر شوهریم و ندیدی هنوز
مامان امیرناز
26 مرداد 92 11:00
آخ آخ دیگه فکر کن من این چند روز کلا بابلسر بودم کاش می دونستم و میدیمت ایشالا بهت خوش گذشته باشه گلم عکس روی کیک هم چاپ میکنم میذارم موقع خوردن برش میداریم به همین راحتی به همین خوشمزگی ...


کاش میدونستیم ممنونم از لطفت. مرسی از راهنماییت.
رومینا
26 مرداد 92 11:44
عاطفه جون من رو بردی تو 20 سال ایتده . . چه لحظه قشنگی هست اون موقع . همیشه سفر بهت خوش بگذره عزیزم


ممنون دوست مهربونم
مامان فاطمه
26 مرداد 92 15:17
بسیار زیبا نوشته بودید احسنت


ممنون از نگاه زیبات.
لی لی
26 مرداد 92 20:15
ای بدجنس
دیگه یواش یواش به این همه سخاوتمندی و از خود گذشتگیت داشت حسودیم میشد
نگو همش نقشه بوده که به هدف خدوت برسی
امیدوارم آرزوی قشنگت نه برای خودت که برای همه مامانا برآورده بشه
عالی بود عاطفه جونم مثله همیشه


یعنی فکر کردی من انقدر مهربونم که با دوست دختر خانم آقا پسر انقدر خوش برخورد باشم ؟ میمیرم از حسودی هر یه لحظه حرف زدنشون با هم
مامان نفس طلایی
26 مرداد 92 22:47
ممنونم دوست عزیزم منم شما رو لینک کردم


سپاسگذاریم.
زری مامان مهدیار
26 مرداد 92 23:39
هر چقدر تو این آرزوها رو دلت می خواد منم دلم می خواد ببینم چه مادرشوهری می شی.
ایشالا که عروست هم مثل پادشاه دوست داشتنیت به داشتنت افتخار می کنه.
من هم مطمئنم که پسرت هم در آینده مهر مادریت رو یادش نمی ره

و دوست دارم اینجوری تصور کنم که توی همین پست برات نظر میذاره که نوع دوست داشتن عشقش با مادرش متفاوته و اگر عاشق شده قطعاً مدیونه عشقیه که از کودکی تا بزرگسالی از مادر بی نظیرش دریافت کرده و مامان عاطفه ی نازنینش روی چشمش جا داره.



مامان زری جونم این پست برای خدا بودا ! نه برای عروس ورپریده ی من
مامان سونیا
27 مرداد 92 0:16
مامانی سلام پسر ما نازه ماشاالله با مادوست میشی


علیک سلام. بعله که دوست میشیم . واسه اول کار لینک شدید تا در اولین فرصت بیایم خونتون مهمونی.
شازده امیر و رها بانو
27 مرداد 92 2:56
سلام عاطفه جان اومدی بابلسر یه خبر میدادی همدیگرو ببینیم دیگه خانوم تا دو قدمی اومدی ندیده برگشتی کار میکنی بانووووووووووووو؟


سلام گلم. چشم ایشالله دفعه دیگه . اینبار یکهویی شد . نه کار نمیکنم .
شازده امیر و رها بانو
27 مرداد 92 3:02
من همش از اول مطلبی که نوشتی تو هنگ بودم عاطفه جان همش فکر میکردم اینهمه بخشندگی پسرم از الان تو این سن خیلی زیاده بعد تا آخرش که خوندم فهمیدم جریان از چه قراره امیدوارم آرزوهای زیبات تبدیل به واقعیت بشن گلم نوشته ای زیبای بود منم هروقت این آهنگو میشنوم میرم تو هپروت آینده بچه ها


شیما
27 مرداد 92 3:19



ممنونم
مـاهـانـا
27 مرداد 92 5:27
محمد طاها پیدا شد


خداااااااااااااای من !!! مرسی مرسی مرسی
مامان الینا
27 مرداد 92 10:16
عزیزم محمد طاها پیدا شد ها!!!


یــــــــــــــه دنیا ممنونم از خبر خوش ات
مامان ترنم
27 مرداد 92 10:29
عزيزم لينكتون كردم. عاشق نگارشت هستم.


و من عاشق حضورتون.
متین
27 مرداد 92 13:09
سلام عزیزم
خیلی ارزوی زیبایی بود منم گاهی از این ارزو ها میکنم
پادشاه چطوره؟
ببوسش
پست جدید داریم


علیک سلام.ممنونم و چشم اومدیم .
عمه زری مهتاب جون
27 مرداد 92 13:13
واااااااااای بدجوری فضا احساساتی و اشک ریزان شد
چقد لطیف نوشتی. . .

مخصوصا که وقتی داشتم میخوندم ، پس زمینه ی خوندنم هم آهنگ وبلاگ مهتاب کوچولو بود!
اگه ببینی چقد لطیف و مهربون شدم

راستی آپم


اون فشای احساساتی و اشک ریزان حاصل آهنگ منتخب مریم جون وگرنه نوشته های من همچین حالی به حولی نیست
اومدم.
شقایق
27 مرداد 92 14:00
خوشبحالم پادشاه که مامانی به این روشن فکری داره
عزیزم به فکر کردن به اینده کوچولوها بهمون نیرو تازه میده
ایشالا که اون روز هم میبینی و نظرت عوض نشده باشه


خانومی معلومه مطلب و کامل نخوندی . پیشنهاد میکنم یه بار دیگه تا تهش و بخون
شقایق
27 مرداد 92 14:01
عزیزم با افتخار لینک شدید امیرم و ببوس


ممنون عزیزم. چشم .
Fateme
27 مرداد 92 19:52
پس حله دیگه!!
پادشاه عشق وحال میکند...


مگه کسی هست با خدا عشق و حال نکنه ؟!
زری مامان مهدیار
27 مرداد 92 23:49
عاطفه خانومی اشتباه ما رو ببخشید
راستش شاید زیادی دیشب غمگین بودم و با دقت نخوندم
وقتی خوندم و فکر کردم راجع به عروس آینده نوشتی خیلی تعجب کردم چون عاطفه ی نازنینم رو اینجوری نشناخته بودم
خیلی لطیف و زیبا نوشتی و مثل همیشه بهت افتخار می کنم دوست جونم


غصه ی مهدیار گلم و تنبیهشو میخوری ؟ فدای دل مهربونت بشم که انقدر زیادی مادره ! چون یه نی نی دیگه توشه اینجوری شده ها ! من اینجور وقت ها دلم و به این جمله خوش میکنم : بچه عزیزه ولی تربیتش عزیز تر ! مواظب خودت باش دوست عزیز من
مامان محمد جواد
28 مرداد 92 1:14
عاطفه جون ،خوش به حالت با این احساس قشنگت




خوش به حالم که دوست با احساسی مثل شما دارمکه احساس من و قشنگ میبینه
مامان آنا
28 مرداد 92 17:18
آخ که چقدر شیرینه که ببینیم بچمون اونی شد که ما دوست داشتیم باشیم ولی زندگی دنیا اجازه نداد.کاش بشه ببینیم که اون عشق واقعی را پیدا کرده وتونسته باهاش ارتباط برقرار کنه.کاش بچمون مثل ما عقب نمونه وخیلی زود ببینه که چقدر محشره این عشق وهیچ جا مثلش نمیشه پیدا کرد.


کاش ... ایشالله خدا کمکشون کنه
مامان امیر حسین
29 مرداد 92 13:29
رسیدن بخیرهمیشه به سفر خیلی قشنگ نوشتی.منم ارزومه پسرم عاشق خدا بشه


سلامت باشید. ایشالله همه ی پسرها اول عاشق خدا بشن ! بعد سراغ یکی از جنس ما برن
سمانه مامان علی کوچولو
30 مرداد 92 16:49
چقدر با احسای نوشتی عزیزم من هم همچین آرزویی برای گل پسرم دارم البته من مادر شوهر بدی هستم پسرک من رو باید بیشتر دوست داشته باشه وگرنه دق میکنم به وب ما هم بیا


اولا ممنون.دوما" تعارف شاه عبدالعظیمی میکنی ؟! میگی بیام ولی آدرس نمیدی ؟
parinaz
5 شهریور 92 1:50
چه رمانتیک از این حرفا نزن خوشم نمیاد