سیرک
دیروز طبق یک خرید نت برگی توسط دایی ابوالفضل دعوت به یک سیرک ایرانی و به قول خودشان بین المللی شدیم و رفتیم ...
بماند که خوش اخلاقی پادشاه همه را تحت تاثیر قرار داد و فقط فحشمان ندادند دیگر ! و بماند که من به جای تماشای برنامه بیشتر مشغول گپ و گفت با نوه ی حاج ... .... گرداننده سیرک بودم ! ولی این نمانَد که تمام مدت درگیر این بودم که پهلوانی چیست و پهلوان کیست ؟!
از پریشب که برگشتیم دارم فکر میکنم بنویسم یا نه ؟! آن همه جمعیت و تشویق و تبلیغات یعنی چه ؟ واقعا" بلند کردن یک فیل 1 تنی هنر است ؟ نمی دانم آیا دست ناتوانی را هم گرفته یا نه ؟ زمین خورده ای را بلند کرده یا نه ؟ ولی میدانم که با افتخار تنها از بلند کردن فیل ها سخن میگفت ! برایش احترام قائل بودم . برنامه ی نسبتا" سرگرم کننده ای بود ! البته نه آنجور که انتظارش را داشتم ! اسب و شیر و ببر و ... حتی از عروسک های برنامه ی کودک هم کوچکتر بودند !!!!!! و اسمش سیرک بود ! و سورپرایزشان ؛ صحبت های مدیریت سیرک بود که از افتخارات و رکوردهای گینسش گفت !!! که همان بلند کردن فیل و کشیدن تریلی با دندان هایش بود ! دست زدم . حتی به احترام توانمندی هایش ایستادم ! ولی مدام فکرم پیش پهلوان های واقعی بود ! آن قویترین ها ... آنها که سینه های ستبر تری دارند و دستانی گشاده تر .. و افتخاراتشان را شب به شب زیر بالش هایشان مدفون میکنند تا خودشان هم یادشان نماند چه کرده اند که مبادا ریا شود ...
حرف که میزد ! دعوتمان که کرد تا روزنامه ها و گزارش هایی قاب شده بر دیوار را بخوانیم ! به یک چیز فکر میکردم ، مولایمان الگوی چه کسانی است ؟!
همه را خواندم تا ته ته تهش ! فقط برای یافتن یک اشاره تا مدیریت محترم سیرک را به لقب پهلوانی که بهش داده بودند نزدیک کند ! دنبال یک کار پهلوانانه بودم ! نمیدانم چرا یک جوری شدم از وقتی فهمیدم از 18 سالگی تا 78 سالگی اش را در اروپا و امریکا گذرانده است ! و میگفت افتخار ایران است !
بابا ، ناصر ، ابوالفضل و محمد و امیرپارسا در کنارش عکس انداختند . اینجا نمیگذارم چون به عنوان پهلوان قبولش نکردم . ولی توانایی های خاصی داشت . زورمند بود و خوب به فکرش رسیده بود که همراه پسر و عروس روسی خود و دو نوه هایش بعد از سال ها برنامه هایشان را در ایران هم اجرا کنند ! مردم به این تفریحات احتیاج دارند . دستشان درد نکند ، کمی هم که از مشغله های روزانه فاصله بگیریم خوب است . کاش برادر عزیز من را هم یکی از همان زنان اروپایی که همراهشان بود انتخاب میکرد و با خودش برای شرکت در برنامه های دیگرشان میبرد که میبرد ، من مطمئنم که به دردشان میخورد ! ولی حیف که آنها پسندش نکردند .
یه عکس هنریه دیگه ؛
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
مامانم گفت : کاش به جای این کارها در المپیک شرکت میکرد و پرچم ایران و بالا میبرد .
پدرشوهرم گفت : باهاش دوست صمیمی بودم ، تا نرفته بود همکلاسی بودیم و تو زورخونه کشتی میگرفتیم .
بابام گفت : دمش گرم ! ایول داره !
ناصر فقط خندید .
مامان نوشت : برای تکمیل الگوهای پسرک یک پهلوان واقعی میخواهم ... کسی در همین نزدیکی !
هنرمند نوشت : عکس های هنری هیچ کدامشان تا به حال با تنظیم و برنامه من گرفته نشده اند . این و آن یکی که مال شهربازی بود هر دو با کلیک ناگهانی دوربین که اتفاقی بوده افتاده انددوربین با من دوست است.