پادشاه منپادشاه من، تا این لحظه: 12 سال و 3 روز سن داره

در انتظار معجزه

عشق در اولین نگاه

1391/5/6 22:34
نویسنده : عاطفه
372 بازدید
اشتراک گذاری

دنیا که اومدی ..حتی قبل از اینکه صدای اولین گریه ات رو بشنوم .. وقتی که احساس کردم سبک شدم و دیگه یه چیز کوچولو تو وجودم شیطونی نمی کنه و حدس زدم که اومدی بیرون .. حتی قبل تر از اونی که وقت بشه به خوشامد گویی به تو فکر کنم یهو حس کردم خیلی خسته ام ...

فقط باید مادر بشی و بفهمی چی می گم !

چشمم به آسمون آبی ای بود که نور خورشیدش از پشت شیشه ی پنجره اتاق عمل چشم و می زد ؛ که تو اومدی ...

آسمان با همه ی بزرگی اش اومد و اومد و اومد نشست پشت کمر من ! از همون لحظه افتاده شدم و فهمیدم چه مسئولیت سختی افتاد رو دوشم !

ترو که با اون پارچه سبز آوردن نزدیک صورتم خیلی چیزها میخواستم بهت بگم .. ولی اونجا واسه حرفای عاشقانه ما پر نامحرم بود ! تو پسر بودی و من می دونستم که پسرا دوست ندارن عاشقانه های مادرانه توی جمع گفته بشه ..وگرنه من قشنگترین مقدمه ورود به زندگی رو از بر کرده بودم !!!

تو گریه کردی و من هیچ نگفتم ... می دونستم که با شنیدن صدام آروم می شی ، مطمئن بودم که دلت آرامش می گیره ولی گذاشتم تاگریه کنی .. سکوت کردم تا پژواک نالیدنت بیشتر به گوش برسه .. چشمانم را بستم تا دلم نسوزد ...

اینجا ایران است .

من همیشه مادر تو هستم ولی همیشگی نیستم ! تو باید این را می فهمیدی . من تو را آرزو کردم و خودم دستت را گرفتم و به این مهمانی کشاندمت . باید راه و  رسم پذیرایی از خودت را بیاموزی.

من ناتوان تر از آنم که همیشه باعث آرامشت باشم . تو خدا را داری..

تو فهمیدی که می توانی خودت را با شرایط وفق دهی .. می توانی از آغوش خدا توی دل مامان آشیان بگیری و از جای گرم و تاریکت به دنیای بزرگ و هزار رنگ پا بگذاری  و همیشه خودت ، خودت را آرام کنی .

و همیشه این حسرت برای من بماند که چرا نگفتم .... جانم ؟! نگفتم .... عزیزم؟! نگفتم .... گریه نکن ؟!

نگفتم ... من اینجام .. مامان اینجاست ... پسرم ...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (3)

زری مامان مهدیار
6 مرداد 91 1:30
سلام خوشحالم که با وبتون آشنا شدم به جرات می تونم بگم زیباترین توصیف از حس مادرانه رو الان اینجا توی وبلاگ شما خوندم
مطمئنم پسر گلتون به داشتن همچین مادری افتخار خواهد کرد
با اجازه لینکتون کردم

متشکرم- وبلاگ شما رم خوندم و یه عالمه انرژی گرفتم.
امیدوارم همیشه موفق و شاد باشید.

الهام مامان آوینا
7 مرداد 91 11:42
امیر پارسا جون به جمعمون خوش اومدید...
دایی
12 مرداد 91 13:12
خیلــــــــــــي عـــالی بود فوق العاده