عمو خسرو داماد شد .
چقدر هوا سرد شده ! یک هفته است شومینه مون روشنه ولی انگار نه انگار ! تاثیری نداره اصلا" ! جدا" سوز بدی داره میاد ! اینجا من پیچیده در پتوی دوران طفولیت خود که اکنون شده دورپیچ پسرک در مسیرهای رفت و برگشت در حالت کاملا" چمباته ای مشغول تایپ خاطرات در وبلاگ پادشاهم میباشم ! خدا کنه زودتر تابستون بیاد ! بهار هم کم و بیش سرد ! خوب نیست ! وای خدا ! کاش بخاری هم روشن میکردی ! دوم آبان 92 ما دعوت بودیم یه جایی ! نگفته بودم ؟ عقد کنون عمو جون امیرپارسا بود ! به صورت کاملا قریب الوقوع ؟؟؟ همون که معنی ناگهانی میده ! منظورم اونه ! خلاصه اینکه هی میخواستیم ادا در بیاریم و بگیم وای ما نمیایم ! نمیتونیم آماده شیم ! کار داریم ! ن...