پادشاه منپادشاه من، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 6 روز سن داره

در انتظار معجزه

آشتی کنون

1392/5/14 10:30
نویسنده : عاطفه
687 بازدید
اشتراک گذاری

راحت شدیم نیشخند

پس از مراسم ناز و نازکشی مادر وپدر اینجانب ،‌چشممان به جمال مادر و پدر ناصر جان روشن شد .

که البته حدود 20 روزی ناز کردن های اینان از اونان کمتر بوداز خود راضی . و پس از پیگیری های ستاد مشاوره این زوج های وان به رهبری عاطفه و ناصر توانستیم هر 4 نفر را قانع کنیم که زین پس با فاصله ی 2 ماه به 2 ماه خانه و کاشنه خود را رها کرده و به آشیانه ی عشق ما سبز بیایند . و گرنه پاسخگو نخواهیم بود ( تو این دو ماه فاصله می خوایم خودمون قهر کنیم دیگه ) اینجوری هر خانواده ای در سال فرصت 2 بار قهر کردن داره نیشخند ( چه روشنفکرم !)

خلاصه اینکه با صحبت های به عمل آمده ، و مشاوره هایی که فرستادیمشان الان همگی شاد و سلامتند و البته مردها متاسفانه هیچ تغییری نکرده اند و من از همین جا اعلام میکنم :

مامان خانوم ها عیبی نداره ! گذشت کنیدماچقلب و خلاصه های خودم را از این رویداد تاریخی در این مکان ثبت مینمایم :

1- خواهر و برادرها اصلا" به اینگونه مسائل با واقع بینی نگاه نمی کنند و تا تقی به توقی می خورد هر دو خانواده به خواهرهای گرامی پیشنهاد طلاق دادند تعجب ! ما خواهر نداریم ولی بسیار بیشتر از شما به همان خواهر نداشته مان علاقه مندیم اگر شوهرش گرگ هم باشد می گوییم خواهر جان بمان ! صبوری کن ! و با محبت درستش کن ! به خدا درست میشود قلب

2- ببخشیدا ! ولی گاهی آقایان هم باید کمی فکر کنند و باور کنند بزرگ شده اند ! پیر شده اند ! نوه دارند ! و امیرپارسا بچه ی بچه یشان است ! زشت است باباجان سر ماکارانی دعوا کردن ! زشت است بابا جان سر اون مسائل دعوا کردن ! به خدا قباحت دارد ! حدااقل از دفعه ی بعد سر یک مسئله ی آبرومندانه و منطقی دعوا کنید که رویمان بشود درباره اش در وبلاگمان بحث کنیم !

3- عروس ها و دخترها من جمله خودم خیلی خانومن ! که اگر نبودم الان هر 6 نفریمان بدبخت شده بودیم با این راهکارهای پیشنهادی دایه های مهربان تر از مادر ! (سمیه نمیری که خوب از دست اینها در رفتیاز خود راضی)

4- برادران و پسران به جز ناصر زیاد بی مسئولیتن و از راه دور فقط بیانیه صادر می کنند ! ( خسرو تو برای چی اصرار داشتی مامان برنگرده؟ عصبانی)

5- از سرکار خانوم مشاور شهلا آرنگ خیلی خیلی ممنونم که در این راه بسی خسته کننده با ما همیاری کردند ( بعدا اضافه شد : این خانم به بدترین شکل با قضاوتها و دخالت‌های غیرکارشناسانه زندگی من رو تموم کرد و بدترین ضربه‌هارو از سمتش خوردم و وقت شکایت متوجه شدم اصلا پروانه فعالیت نداشتند ! "واسه اونایی که شماره‌ای ازشون میخواستن!" )

6- از هر دو خانواده ممنونم که درین چند ماه حسابی به پادشاه رسیدند و خوش به حالش بود از نظر بازی و سرگرمی و نهار و شام.

7- چرا ناصر هنوز حرفی درباره خریدن جایزه برای من که انقدر خوب بوده ام نزده ؟؟؟ ( بالاخره این همه مهمان داری کردم ! کم کاری نیست که !)

8- از اینجا به بعد چون جایزه فکرم را مشغول کرد چیزی نمی توانم بنویسم ...

----------------------------------------------------------------------------------------------------------

همین مرا بس که ؛

دیشب موقع رفتن مادرشوهرم گفت : به خاطر روی گل تو برمیگردم ! فقط !

همه ی دلخوری های قبلم پاک شد ... انتظارش را نداشته ام ! اگر انقدر خوبم نکند نور مرا ببرد ! اگر دیگر نیامدم خیرات فراموش نشود  نیشخندقلب

نکته مهم  را داشتم فراموش میکردم !!!

عروس اول نوشت : دیروز برای جاری خانوم چادر و شال خریده بودند که با انگشتری روز عید ببریم چادرش قشنگ بود ولی به جای شال سفید و خوشگل و تکی که برای من آورده بودند ، یک روسری نباتی با حاشیه طلا کوب چارخونه گرفته اند ! اصلا" قابل مقایسه هم نیست مژه حسود نیستم ولی نمیدونم چرا انقدر بابتش خوشحالم نیشخند

چهارده مرداد ۹۵

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (19)

مامان محمدطاها
14 مرداد 92 10:57
چهجالب
چه راحت راجع به فامیل مینویسی
نمیان بخونن ناراحت بشن؟
مخصوصا جاری جون؟


راجع به اونایی که راحت مینویسم نمیان و راجع به بقیه هم هی ملاحظه میکنیم و گاهی ناراحت میشن و ما باید بیانیه صادر کنیمجاری جون هم شکر خدا فعلا از اینجا خبر نداره اگر آقا خسرو خودشیرین بازی در نیاره البته
مامان ترنم
14 مرداد 92 11:11
به سلامتي . اين همه تلاش و همت شما بالاخره جواب داد. ان شاا.. اين آشتي ها بادوام و هميشگي باشن.


انشالله
مامان مانی جون
14 مرداد 92 13:38
دوست عزیزم ممنون بابت احوال پرسی
سر مانی خوب شده
الهی این مشکل خانوادگی شما هم زودتر حل شود البته نه با طلاق(اونم تو این سن و سال)

راستی مشکل وب شما با این فایرفاکس بیچاره چیه ؟
الحمداللهخداروشکر مشکل هم حل شد.
تو فایر فاکس قالبش رمز قبول نمیکنه مال خودمم همینجوره ! انگاری باید قالب عوض کنم.
شازده امیر و رها بانو
14 مرداد 92 14:09
سلام عزیزم خدارو شکر که آشتی کردن خیال شما هم راحت شد خوبه که یه موقعیهایی مادر شوهرا با حرفهای جزیی دل عروساشونو شاد کنن

یه 10 سالی بود از این حرفا ازشون نشنیده بودم
مامان یسنا
14 مرداد 92 15:05
عزیزم وبلاگ خیلی قشنگی داری و خیلی زیبا می نویسی، با اجازه تون لینکتون کردم، به وبلاگ یسناجون من هم سر بزنید خوشحال میشم


لطف دارید و خدمت رسیدم.
مامان مریم
14 مرداد 92 15:15
الان نوبت کیه قهر کنه؟؟
قرار نیست همش کادو بگیری که ای بابا (کی حسوده؟)


فعلا" همه در صلح و صفان . میخوام سنگ کاغذ قیچی کنیم ببینیم نوبت به کی میافته ! عشقم تو که حسود نبودی
مامان حنانه زهرا
14 مرداد 92 19:15
قلم قشنگی داری عزیزم
خدا امیر پارساجونو حفظش کنه ماشالله
ممنون از حضورتون


خواهش میکنم
مامان امیرناز
15 مرداد 92 1:26
الهی عزیزم اون حسودی رو خوب اومدی هر جور باشه آدمیزاد دلش میخواد از جاریش همه چی بهتره باشه بگو خب?


معلومه ! خب !
مامان محمدحسین
15 مرداد 92 10:20
مبارک باشه عزیزم. کمی نفس راحت بکش گلی....


خستگیمون در رفت
مامان ابولفضل
15 مرداد 92 16:05
واي چه حالي ميده
منم هنوز عروس اولم
اينقده تحويلم ميگيرن كه نگو...



الان داری دل من و میسوزونی ؟ داری فخر میفروشی ؟ خدا کنه زود تر جاری دار شی
البته هنوز اون و تحویل نگرفتن ها ! من همچنان صدر اعظمم ولی دلم شور میزنه طاقتشو ندارم
parinaz
15 مرداد 92 18:33
آشتی کنوننننن به به مبارک باشد آشتی کنونه هی هووووووووو هوووووووووو بزن کف قشنگرو هووووووووو


عروسی که نیست ! آشتی کنون جوگیر !!!
رومینا
15 مرداد 92 20:02
عاطفه جون از خنده غش کردم وقتی ماجرای دعوا رو خوندم خیلی بامزه بود . ایشالله همیشه در کنار هم عاشقانه زندگی کنن و البته اگه دعوا هم نباشه که نمیشه نکمهش دیگه .


parinaz
15 مرداد 92 20:14
خوب باشه کم از عروسی نداره
زری مامان مهدیار
16 مرداد 92 0:49
انگار هر چی سنشون بیشتر می شه علت های دعواهاشون هم بی مزه تر می شه، اصن انگار موضوع کم میارن برای دعوا کردن
خدا رو شکر که با تدبیر و کمک شما ریش سفیدا بالاخره آشتی کردن اونم به خاطر گل روی دوست عزیز ما یعنی بسی به خودمان بالیدیم با این دوست نازنین
روسری نباتیه رو بگوووووووو یادت باشه در آینده اگر دیدی سرش نمی کنه به مادرشوهر یادآوری کنی
یعنی خدا رو شکر که من جاری دار نمیشم وگرنه از خبیثی نمی دونستم دیگه چیکار کنم


دیگه چی کار کننم ننه !مجبورم دیگه ، اگه پادرمیانی نمیکردم که این بی تجربه ها راه درست و پیدا نمی کردن ! الحمدالله که خدا هم کمکمون کرد(آیکون یه پیرزن بی دندون)با راهنماییت درباره روسری هم خیلی ذوق کردم ! انقدر که واسه مامانمم تعریف کردم و خندیدم
عمه زری
16 مرداد 92 16:37
خیلی باحالی عاطفه جون
جدا آدم به تکی و باحالی و صادقی و بی ریایی تو ندیده بودم
خداروشکر آشنایی باتو



منم بهتر از تو ندیدم . خوبه این نظر و بذارم پست ثابت وبلاگ پادشاه حال کنم ! خوبه ؟
mona
18 مرداد 92 2:58
وای خدا عاطفه جون من یه کم بد احوال بودم این پستتونو خوندم به معنی واقعی کلمه شاد شدم هم به خاطر آشتی کنون هم به خاطر قضیه جاری چون کاملا درکت میکنم همدردیم یه جورایی


خواهش میکنم عزیزم . ایشالله همیشه لبتون خندون باشه بعدش هم مگه جاری داشتن درده ؟ چرا میگی همدردیم ؟
شقایق
19 مرداد 92 18:54
سلام عزیزم وب جالبی دارید مطالبتونم بسیار تاثیر گذاره خیلی بانمکی
پسر نازی دارید خدا حفظش کنه


سلام دوست جدید . تاثیرگذار و تیکه اومدی ؟لطف دارید و سلامت باشید
مامان آنا
26 مرداد 92 4:44
سلام عزیزم وبلاگت خیلی خوبه وعالی مینویسی خوشحال میشم وبلاگ دختر منم لینک کنی


سلامو ممنون از لطفتتون. به روی چشم.
مامان آنا
27 مرداد 92 17:05
سلام عاطفه جون.یادم میاد قبلا که به وبلاگ آقا پسرت سر زدم یه تعریف هایی از پسر همسایتون سجاد کرده بودی که واقعا جالب بود ودرضمن چه قیافه فضولی هم داشت.اما یه مدته ازش چیزی ننوشتی جریانش چی شد؟هنوزم میاد خونتون؟


آره ! سرم خیلی شلوغه فرصت نکردم درباره اش بگم . اولین فرصت ماجراهاشو مینویسم.