آشتی کنون
راحت شدیم
پس از مراسم ناز و نازکشی مادر وپدر اینجانب ،چشممان به جمال مادر و پدر ناصر جان روشن شد .
که البته حدود 20 روزی ناز کردن های اینان از اونان کمتر بود . و پس از پیگیری های ستاد مشاوره این زوج های وان به رهبری عاطفه و ناصر توانستیم هر 4 نفر را قانع کنیم که زین پس با فاصله ی 2 ماه به 2 ماه خانه و کاشنه خود را رها کرده و به آشیانه ی عشق ما بیایند . و گرنه پاسخگو نخواهیم بود ( تو این دو ماه فاصله می خوایم خودمون قهر کنیم دیگه ) اینجوری هر خانواده ای در سال فرصت 2 بار قهر کردن داره ( چه روشنفکرم !)
خلاصه اینکه با صحبت های به عمل آمده ، و مشاوره هایی که فرستادیمشان الان همگی شاد و سلامتند و البته مردها متاسفانه هیچ تغییری نکرده اند و من از همین جا اعلام میکنم :
مامان خانوم ها عیبی نداره ! گذشت کنید و خلاصه های خودم را از این رویداد تاریخی در این مکان ثبت مینمایم :
1- خواهر و برادرها اصلا" به اینگونه مسائل با واقع بینی نگاه نمی کنند و تا تقی به توقی می خورد هر دو خانواده به خواهرهای گرامی پیشنهاد طلاق دادند ! ما خواهر نداریم ولی بسیار بیشتر از شما به همان خواهر نداشته مان علاقه مندیم اگر شوهرش گرگ هم باشد می گوییم خواهر جان بمان ! صبوری کن ! و با محبت درستش کن ! به خدا درست میشود
2- ببخشیدا ! ولی گاهی آقایان هم باید کمی فکر کنند و باور کنند بزرگ شده اند ! پیر شده اند ! نوه دارند ! و امیرپارسا بچه ی بچه یشان است ! زشت است باباجان سر ماکارانی دعوا کردن ! زشت است بابا جان سر اون مسائل دعوا کردن ! به خدا قباحت دارد ! حدااقل از دفعه ی بعد سر یک مسئله ی آبرومندانه و منطقی دعوا کنید که رویمان بشود درباره اش در وبلاگمان بحث کنیم !
3- عروس ها و دخترها من جمله خودم خیلی خانومن ! که اگر نبودم الان هر 6 نفریمان بدبخت شده بودیم با این راهکارهای پیشنهادی دایه های مهربان تر از مادر ! (سمیه نمیری که خوب از دست اینها در رفتی)
4- برادران و پسران به جز ناصر زیاد بی مسئولیتن و از راه دور فقط بیانیه صادر می کنند ! ( خسرو تو برای چی اصرار داشتی مامان برنگرده؟ )
5- از سرکار خانوم مشاور شهلا آرنگ خیلی خیلی ممنونم که در این راه بسی خسته کننده با ما همیاری کردند ( بعدا اضافه شد : این خانم به بدترین شکل با قضاوتها و دخالتهای غیرکارشناسانه زندگی من رو تموم کرد و بدترین ضربههارو از سمتش خوردم و وقت شکایت متوجه شدم اصلا پروانه فعالیت نداشتند ! "واسه اونایی که شمارهای ازشون میخواستن!" )
6- از هر دو خانواده ممنونم که درین چند ماه حسابی به پادشاه رسیدند و خوش به حالش بود از نظر بازی و سرگرمی و نهار و شام.
7- چرا ناصر هنوز حرفی درباره خریدن جایزه برای من که انقدر خوب بوده ام نزده ؟؟؟ ( بالاخره این همه مهمان داری کردم ! کم کاری نیست که !)
8- از اینجا به بعد چون جایزه فکرم را مشغول کرد چیزی نمی توانم بنویسم ...
----------------------------------------------------------------------------------------------------------
همین مرا بس که ؛
دیشب موقع رفتن مادرشوهرم گفت : به خاطر روی گل تو برمیگردم ! فقط !
همه ی دلخوری های قبلم پاک شد ... انتظارش را نداشته ام ! اگر انقدر خوبم نکند نور مرا ببرد ! اگر دیگر نیامدم خیرات فراموش نشود
نکته مهم را داشتم فراموش میکردم !!!
عروس اول نوشت : دیروز برای جاری خانوم چادر و شال خریده بودند که با انگشتری روز عید ببریم چادرش قشنگ بود ولی به جای شال سفید و خوشگل و تکی که برای من آورده بودند ، یک روسری نباتی با حاشیه طلا کوب چارخونه گرفته اند ! اصلا" قابل مقایسه هم نیست حسود نیستم ولی نمیدونم چرا انقدر بابتش خوشحالم
چهارده مرداد ۹۵