بی قرار ترینم
از صبح دلشوره دارم. هرچی سر خودم و گرم میکنم به درس و جزوه نویسی و کار خونه و موبایل ، فایده نداره ! به زور چشمام و بستم تا خواب ، آرومم کنه . یهو انگار سوار ماشین بودم و سرم محکم خورد به لبه در و پنجره و برگشت و یهو پریدم ! انقدر صحنه واقعی بود که سردرد هم به دلشوره ام اضافه شد . . چه کار دیگه ای از دستم بر میاد جز دادن صدقه و خوندن آیه الکرسی و دود کردن اسفند ؟ چه کنم با این بی قراری مادرانه و دل تنگم واسه تو و نگرانی های دمادم ؟ عادت نمیکنم به دوریت عزیز دل مامان . برگرد ! حال دلم شبیه ترینِ به حالت نگاهت تو این عکس ! پر از دلواپسی .. سرشار از نگرانی ... انتظار بسه پادشاه مامان ... خدایا رحم کن به دلم .. ...
نویسنده :
عاطفه
19:33