محرم ۹۶
این دومین محرمی بود که بی تو گذشت ، که به جات سلام دادم به ابا عبدالله .. به جات اشک ریختم ... جای خالیت و دیدم میون علی اصغرها...
خالی بودن آغوشم از حجم تنت و مهربونیت تعادلم و بهم میریخت .. بهم میریزه همه زندگیم و نبودنت !
نوزاد که بودی هیئت و عزاداری که نمیتونستم برم سرم گرم بود به نی نی وبلاگ و کیف میکردم از بنر عزاداری اول صفحه اش ... میگفتم میشه یه روز من و تو و بابایی پیرهن مشکی بپوشیم بریم اقامه عزا کنیم بریم و دست ادب بذاریم رو سینه و خودمون و بیمه کنیم با خدمت به اهل بیت ... نشد !
دلم برات تنگه اقا کوچولوی من ...
خسته شدم از التماس و اشک و زاری ... بیا دیگه مامانی . بیا و یه بار دیگه با نفست بهم جون بده و بیا طراوت ببخش به چهره ماتم زده تک تکمون ...
نبودت مارو کشت ... انتظار مثل کمون خمیدمون کرد ...
اگه نبودنت کفاره بود اگه امتحان بود اگه قسمت بود و قضا و قدر ... بسه !
خدا رحم کنه به کودکی غیرقابل بازگشت خودت .. رحم کنه به دل بی تابم .. رحم کنه به چشمه اشک مامان مرضی .. به چشم براهی باباکریم ... به غصه بی انتهای دایی ... خدا دل بسوزانه به صبوریمون .
بیا پسرکم .. بیا پادشاهم... بیا امیرم ... بیا پارسای مادر ... تو را من چشم در راهم ...