پادشاه منپادشاه من، تا این لحظه: 12 سال و 7 روز سن داره

در انتظار معجزه

توداد بزن ! من میگم ببخشید !

1392/5/7 14:46
نویسنده : عاطفه
372 بازدید
اشتراک گذاری

دم سحر تازه خوابم برده ساعت 8 صبح بالای سرم نشستی و مثل یه نوار ضبط شده مدام تکرار می کنی : مامان مامان مامان ! میگم جانم ؟ چی می خوای ؟ زودی میگی : به به ! خنده ام میگیره به زور بلند میشم و میرم آشپزخانه ! کنار پای من ایستادی و من واست پنیر و کف دستم مثل توپ های کوچولو می کنم و تو گردوی آسیاب شده غلت می دم .. میبینم صدایی ازت نمیاد تا برمیگردم ، میبینم همه ی پودر ماشین لباسشویی را روی فرش آشپزخانه پخش کردی و با سیخ کباب روش نقاشی می کشیدی !!! سرم و که به سمتت چرخوندم بدون هیچ حرفی بی مقدمه شروع میکنی به جیغ کشیدن و من تعجب ! حتی مجال دعوا هم نمیدی !!

به بهونه شکلات خوردن چند تا تافی میوه ای و باز کردی و تو مشتت هی باهاشون بازی می کنی و گه گداری به زبونت هم میزنی .. میگم خدارو شکر سرش گرمه و شکلاتشم می خوره .. میبینم خیلی وقته ساکتی میام تو اتاقت و ... جای دستات رو در کمدت و لبه ی کشوهاست ! یکی از لباس هات هم چسبیده به دستت و دو تا از تافی ها به فرش چسبیده و با شصت پات درگیری میام جلوتر و میبینم یک تافی هم لای انگشتای پات مونده ! سرم و که بالا میارم شروع میکنی به جیغ زدن ! و دوباره من تعجب !

تخته ی نرد وسط اتاق بود تا باهاش سرگرم شی . داشتم لباس ها رو تو بالکن پهن میکردم نگاه می کنم میبینم مدام یه مهره بر میداری میری و دوباره میای یه مهره دیگه .. با خودم میگم حتما" میبره میذارتشون تو اتاق و با حوصله لباسها رو روی جارختی آویزون میکنم ، تو اتاق که میام میبینم تو آشپزخانه دم کابینتی ! دوباره میری سراغ مهره ها و به دو برمیگردی ... میام بالا سرت میبینم در سطل زباله رو باز کردی و مهره رو انداختی توش .. تا نگاهت به من میافته که کنارتم ، بدون اینکه حرفی بزنم شروع میکنی جیغ کشیدن و من مجددا"  تعجب !

یه عالمه کار ریخته رو سرم ، هم شام درست می کنم هم واسه فردای ناصر کوکو سرخ می کنم، همزمان ظرف هارم می شورم و بادام گذاشتم آسیاب شه .. در یخچال بازه و تو ساکتی ! میگم : امیرپارسا ؟ مامان جونی چی کار میکنی ؟ میای کنارم و اشاره می کنی به دستات و با اخم میگی اُشور ! از لای انگشتات یه چیزی داره لیز می خوره و کف آشپزخانه رو تزئین میکنه ،روی لبه ی سفید یخچال 2 تا زرده ی تخم مرغ ولو شده و سفیدی هاش از سر و روی یخچال آویزونه ! نگاهم هنوز به چشمات نیافتاده که ... جیغ ات به آسمون میرسه و باز این منم تعجب !

لباس های خشک شده رو که یه عالمه هم بودند با هزار ترفند و بازی که نریزیشون تا کردم و وقتی حواست نبود سریع بردم گذاشتم تو کشوت . بعد چند لحظه اومدی تو اتاق و گفتی آبَ آبَ ! رفتم که برات آب بیارم وقتی برگشتم همه ی لباس ها کف اتاق پخش بود و کشو ها باز ... فقط نگاه کردم وتو همچنان فقط جیغ کشیدی و باز من تعجب !

و قصه ی جیغ های تو و تعجب من یک قصه تمام نشدنی است ...

-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

نتیجه اخلاقی :به گفنه بقیه تو این ماجراها من همیشه مقصرم تعجب .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (16)

مامانی مهدیه
7 مرداد 92 15:21
منم داد بزنم میگی ؟ رمز ؟!


تا آدرس نداشته باشم داد بزنید فقط میگم ببخشید . بعد آدرس رمزم میگم
مامان مریم
7 مرداد 92 16:50
وای از همینجا حالم گرفته شد..آخه چقد شماها شیطونین...


به خدا منم تو همین موضوع موندم ! آخه چــــــــــــقدر ؟؟؟
parinaz
7 مرداد 92 16:50
من چی پس؟


مامان علي خوشتيپ
7 مرداد 92 17:02
ممنون عزيزم بهمون راي دادي
رمز رو اگه ميشه بديد.بگو خب


خب !
مامان مریم
7 مرداد 92 17:46
خوب عزیزم چیکار کنم آپ ندارم ..بعدشم با خودم فک کردم ماهی 2-3 تا پست کافیه .. فک کن مهتاب 20 سالش بشه و قرار باشه من هرروز پست جدید بذارم اونوقت عمرا همت کنه وبلاگشو بخونه ...


اون وقت تکلیف ما با این همه فضولی و دلتنگی چیه ؟ حدااقل عکسش و بذار
parinaz
7 مرداد 92 23:26
من رمز می خوامممممممممم


مامان امیرناز
8 مرداد 92 4:34
ای وای از دست این وروجکا امیرم تو سن پسر شما که بود خیلی آقا بود اما الان یه وقتایی یه کارآیی میکنم دوست دارم خودمو بزنم مثل همون دفه که سفید کننده رو خالی کرد تو کیفم که شناسنامه هم بود...


!
عاطفه مامان الای
8 مرداد 92 11:37
عاطی جونم به منم رمز بده ...
هر دوتون رو میبوسم دوست گلم
بازم بهم سربزن خوشحالم میکنی


سلام دوست عزیزمخداروشکر دوباره خندون دیدیمت. چــــــشم . باخوشحالی تقدیمتون کردیم
زری مامان مهدیار
8 مرداد 92 12:12
از قول مهدیار: امیر پارسا جونم بیب بیب هوراااااااااا


زری مامان مهدیار
8 مرداد 92 12:14
اینم از قول مامان مهدیار: خوب عاطفه جون یه ذره بیشتر مراعات کن اینقدر جیغ این بچه رو در نیار دیگــــــــــــه
(همون بیب بیب هوراس ولی زیر پوستی ) چی بگم خبیث شدیم رفــــــــــــت!


واقعا" بیب بیب هورا داره اینکاراش ولی شما هم یه ذره خودتو کنترل کن
parinaz
8 مرداد 92 13:16
نمیدی نه؟


عشقم عصبانی نشو . خــــــیلی دوستت دارم.میگم ! ولی اگه به کسی بگی طلاقت و میدم !!!
عاطفه مامان الای
9 مرداد 92 0:17
دوست گلم تو منو لینک نکردی من تو رو لینک کردم قبل از خوندن پیام دادم...الان میخوام بخونم مطالبت رو


از بودنتون خشحال میشم . لینک هم شدید دوست خوبم
مامان محمدحسین
9 مرداد 92 15:33
سلام مامان گل. ممنون که بهمون سر زدین. میشه چند تا از عکساشو بدون رمز بذارین یا اگه اجازه بدین رمز رو بدونم ؟




دوست عزیزم عکس ها بدون رمز هستند , با اینحال با افتخار رمز و تقدیمتون میکنم


عزیزم آدرس وبلاگ گل پسر و اشتباه گذاشتی .
parinaz
10 مرداد 92 3:39
من شو هر جیغ جیغو نمی خواما! وای خدا از دست این بچه دست پیش می گیره پس نیفنه یعنی تو کف عقلشم من


میبینی تروخدا ؟ فکر کنم به ناصر رفته !
مامان محمدحسین
10 مرداد 92 15:12
با سلام. این کارها مثل اینکه براشون دیکته میشه. آخه فسقلی ما هم دقیقا این کارهارو با شیوه ای دیگه تکرار میکنه. کشو رختها که روزانه ده بار تکرار میشه.
مامانی من عکس بیشتر میخوام...


علیک سلام دوست گلم ،آره واقعا ! من تو این وبلاگ ها فهمیدم بچه ها فقط قیافه هاشون با هم فرق داره ! وگرنه شیرین کاری هاشون همه مثل همه با یه ریزه تفاوت.
چــــــشم . عکس هم به خاطر روی گل شما بیشتر میذاریم.
مامان مانی جون
10 مرداد 92 17:28
ای بابا چقد زود کم میاری
من جات باشم قبل از اینکه چشمم بهش بیوفته داد میزنم که فرصت داد زدن رو ازش بگیرم
(آیکون بد جنس ترین مامان دنیا)
شیطونیاشو قربون
بوووووووووووووووووس


یعنی خدایی اینجوری با مانی رفتار میکنی ؟! فدااات بشم خاله جون مانی و بیار خونه ی ما (خودشیرین ترین خاله دنیا)