پادشاه منپادشاه من، تا این لحظه: 12 سال و 4 روز سن داره

در انتظار معجزه

ماموریت غیرممکن 1

1393/1/28 11:43
نویسنده : عاطفه
412 بازدید
اشتراک گذاری

بالاخره عزیز دل من ، با محبوبش خداحافظی کردافسوسو ما با توسل به ائمه تونستیم خیلی راحت تر از اون چیزی که فکر میکردیم این پروسه رو طی کنیممژه .

دفعه ی اولی که برای از شیر گرفتن پسرک اقدام کردیم شب اول خیلی بی قراری کرد و بعد طی یک هفته روزها سراغ اش نیومد و شب ها وقت وصال بوداوه .

ولی متاسفانه حضور مادرشوهر عزیز که مراعات حال مارا نکرد و هرچه گفتیم یک سری کارها را انجام ندهد و داد خنثی باعث شد دوباره هوای جی جی خوری به سر دلبندم بزند و من برای جلوگیری از اینکه نکند کارهایی را یاد بگیرد که اصلا و ابدا دوست ندارم مجدد شیرخوردنش در روز و شب شروع شدافسوس  و زمانی که خانه خالی از مهمان شد و من و پسرک تنهایی های دو نفره مان به نقطه شروع رسیدقلب عازم حرم حضرت عبدالعظیم شدیم و یاسینی خواندیم و توسلی کردیم و نذری و برگشتیم و از همون راه برگشت در ماشین وقتی پسرک 23 ماهه و 18 روزه ام سراغ جی جی رفت و باورش شد که تلخ و بدمزه شدهنگران درخواست شیرموز کرد و ما خواسته اش را به محض رسیدن به منزل اجابت کردیملبخند !

شب اول کمی سخت خوابید و سخت تر از اون 4 صبح بود که بیدار شد و مرد کم طاقت من که تحمل گریه های پسرک را نداشت تا 6 صبح در خیابان ها و پارک نزدیک منزل با کودکش چرخید تا مزاحم در و همسایه هم نباشند و من در ماشین فقط انتظار کشیدم ...ناراحت.

و از فردا همه چیز رو به بهتر شدن پیش رفتلبخند. نیمه شب دوم گریه کرد و در آغوشم به سرعت خوابش بردگریه . نیمه شب سوم حالش را پرسید و گفت اوشمزه نشد ؟ و با بغض خوابیدنگران . روز چهارم به خاطر بغض صدایش گرفته بودناراحت و نیمه شب چهارم مرا پس زد و حتی آغوشم را هم نخواست . بیدار شد و جابه جا شد و ناله کرد و خوابید افسوس.

و در تمام این چند شب من بغض بزرگی داشتم و سختتر از اون خوابم برد و بدخواب تر بودم، من با آغوش خالی خودم سخت غریبگی میکردم و دلم شدید عطر موهای پسری رو میخواست که نه فقط مادرش را ، که همه را مدهوش میکند! و نه بالش و نه عروسک و نه حتی لباس هایش نتوانست حس لذت بخش با او بودن را به من کمی برگرداند تا اندکی فقط راحت تر به خواب برم و چه زجر بدی هردو کشیدیم از اینکه روبروی هم خوابیدیم اما با فاصله مشخص تا کسی هوس نکند آن یکی را در آغوش بگیرد و باز هوای جی جی به سرش بزند و دوباره گریه..

خدا رو شکر که  گذشت و خوب دارد میگذرد روزهای بعد از آن ... صبح روز ششم وقتی چشمای نازش و باز کرد و مثل همیشه پرسید عااااطف ؟ چوجایی ؟  دیگر با ملاحظه بغلش نکردم و نگران این نبودم که بغل کردنم مثل قبل باشد و طرز گرفتنش هوس شیر خوردن را به سرش نندازد. پسرم ، مردی شده بود برای خودش ! از اولین وابستگی زندگی اش دل کنده بود ! و البته حق دارد که گاهی دلش برایش تنگ شود !

پس حسابی فشردمش ! بوسیدمش ! بوییدمش ! و نفسی کشیدم از سر آسودگی به خاطر با موفقیت پشت سر گذاشتن اولین آزمون دو نفره ی مادر و پسری ! بغلقلبماچ .

و کاش که دیگر شیری نداشتم ... و کاش که بعد از آن خوشحالی عمیق و زمین گذاشتن پسرک لباسم خیس نمیشد ... و کاش دلم تنگ نمیشد .... و کاش .... ( این را توی مادر بنویس ، تو که میفهمی و میدانی که چه میخواهم بگویم بگو ... )ناراحتافسوس.

ذقایقی قبل از خوردن آخرین شیر ؛

بعد از میل نمودن آخرین شیر ؛

و همراهان ؛

روز اول ؛

ــ عزیزترینم ، قشنگ ترین هدیه ی روزگار من ؛ حلال ات باشد تمام ذره ذره شیره ای که از جانم بهت دادم و بابت هر ثانیه اش ، عمری مدیون محبت و لطف خدا شدم . همه اش نوش جانت .

ــ خدایا ؛ کم موهبتی نیست این مادر شدن ، این که وسیله ای شوی تا بتوانی روزی کسی را بدهی که ناتوان است ! که تو را خدای خویش میپندارد ! که بزرگش کنی ! و به سلامت و به مهربانی دستش را بگیری و قدم به قدم راه ببریش و حرف زدن بیاموزیش و حض اش را ببری و بگویی : لا حول و الی قوه الی با الله . و هر لحظه یادت نرود که اینها همه و همه لطف یک نفر است و آن کسی نیست جز پروردگار بی همتایت . سپاسگذارتم خدای بخشنده و مهربانم.

راستی ؛ غرورت ستودنی است پسرم  . حفظ اش کن !

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

الهه
28 فروردین 93 1:54
و من چرا با این پستت انقدر گریه کردم و میکنم؟ منی که لوس نیستم و اهل احساسات هندی بازی هم نیستم؟ این که خیلی خوبه این یعنی پادشاه مادر یک قدم خیلی مهم و بزرگ به سمت بزرگ شدن برداشته و مامان عاطفه هم بدون جی جی و می می هنوز بهترین مادر برای پادشاهش است. پس من چرا...؟ مبارک باشد مادر پسر ماه و گل
عاطفه
پاسخ
1- دلت گرفته بود ؟ 2- همذات پنداری کردی ؟ 3- ترسیدی ؟ 4 - نیدونـــم دست گل ات هم درد نکنه ، ممنون
مامان الینا
28 فروردین 93 11:02
اخ که می فهیم چی میگی الینا هنوز بعضی وقت ها میاد میگه ممه ...بعد بوسشون میکنه و سرش رو میذاره روشون به قول خودت اولین وابستگی زندگیشون هست دیگه !اخ از سینه های دردناک و خیس شدن لباس که دیگه نگو
عاطفه
پاسخ
شقایق
28 فروردین 93 23:33
سلام عاطفه جونم خدا را شکر که این مرحله سخت تموم شد و راحت شدی افرین به پسر گلم که قبول کرد که مرد شده ( هزار ماشالا ) عاطفه ماهممممم چرا کامنتا رو تایید نمیکنی چرا جواب نمیدی ؟؟؟؟ نمیدونممممم حتما واسه خودت دلیلی داری دوستون دارم
عاطفه
پاسخ
آره به خدا ! واقعا الهی شکر . طفلک بچه ام هنوزم گه گداری میاد و میپرسه میشه ببینم ؟ بشوریم خوب نمیشه ؟ عزیزم واقعا درگیر بودم و دوست داشتم حتما کامنت ها رو جواب بدم. تاخییرم و ببخش ما هم همینطور
شقایق
28 فروردین 93 23:44
پیشاپیش روزت مبارک مامان گلی
عاطفه
پاسخ
منم از صمیم قلب ازت ممنونم و پیشاپیش این روز فرخنده رو بهت تبریک میگم دوست مهربونم با اون دخمل دوست داشتنی خوشگلت
مامان ترنم
29 فروردین 93 10:58
قلمت حرف نداره عاطفه جون. فوق العاده‌اس . باور كن راست مي‌گم. چقدر قشنگ از احساست مي‌گي. همه ماها اون روزهايي كه مي‌گي گذرونديم ولي فقط تو تونستي احساسمون رو بيان كني.
عاطفه
پاسخ
باید شکر خدا رو کنم که به چشم شما خانم هنرمند طرز نوشتنمون اومده، ولی بازم دلیل نمیشه که غصه نخوریم و به شما حسودیمون نشه که انقدر زرنگ و کدبانو و هنرمند تشریف دارید. هزار افرین. خوشحالم که حرف دلت و زدم
عاطفه مامان الای
30 فروردین 93 12:57
سلم عزیزم زیارت قبول عیدتون هم مبرک منو ببخش دیر بهت پیام دادم دوستون دارم دلم آش خواست به به امیر عزیزمو ببوس از طرف من عاطی عزیزم
عاطفه
پاسخ
متشکرم عاطفه نازنینم. چشم. کاش میشد بیشتر بیای ..
مامان نازی
30 فروردین 93 15:41
مادر بودن سخت ترین و پرمشقت ترین کار دنیا است که تا آخر عمر هم بازنشستگی ندارد و تنها حقوقی که بابت آن طلب میکند اندکی عشق است، روزت مبارک باد عزیزم.
زری مامان مهدیار و صدرا
30 فروردین 93 22:23
من فداااای حس مادرانه ی زیبات عزیز دلم ایشالا که خدا این دو سال شیر دهی برات ثواب قرار داده و به یمن این مدت همیشه سلامت و شاداب باشی دوست با احساس خودم
عاطفه
پاسخ
دلم برات تنگ شـــــــــــــده
مامان محمدحسین
30 فروردین 93 23:04
اول از همه خدا رو شکر که به سلامتی این مرحله طی شد و دوم: _ (¯ `•?.•´¯) _____ (_.•´/|\`•._) _______ (_.:._)__(¯`:´¯) __(¯`:´¯)__¶__(¯ `•.?.•´¯) (¯ `•??.•´¯)¶__(_.•´/|\`•._) (_.•´/|\`•._)¶____(_.:._)_¶ __(_.:._)__ ¶_______¶__¶¶ ____¶_____¶______¶__¶¶ ¶¶ _____¶__(¯`:´¯)__¶_¶¶¶¶ ¶¶¶¶ ______(¯ `C.?.•´¯)_¶¶¶¶¶ ¶¶¶¶¶ ______(_.•´/|\`•._)¶¶¶¶¶¶ ¶¶¶¶¶¶ _______¶(_.:._)_¶¶¶¶¶¶¶ ¶¶¶¶¶¶¶ ¶_______¶__¶__¶¶¶¶¶¶¶ ¶¶¶¶¶¶¶ ¶¶¶______¶_¶_¶¶¶¶(¯`:´¯)¶¶¶¶¶ ¶¶¶¶¶(¯`:´¯)¶ _¶(¯ `•K?.•´¯)¶¶¶ ¶¶¶(¯ `Y.?.•´¯ )¶ (_.•´/|\`•._)¶ ¶¶¶(_.•´/|\`•._) ¶¶ _ (_.:._)¶¶ ¶¶¶¶¶¶(_.:._)¶¶¶_ ¶¶¶¶ ¶¶¶ __¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶(¯`:´¯) ¶¶ ¶¶¶ ______¶¶¶¶¶(¯ `•.?.•´¯)¶¶ ¶¶¶ ____¶¶¶¶ ¶¶ (_.•´/|\`•._)¶¶¶ ¶¶¶ ___¶¶¶¶ ¶¶¶¶ ¶ (_.:._)¶__¶¶¶ ¶¶ ___¶¶¶ ¶¶¶¶¶¶_¶¶¶ ¶¶¶___¶¶ ¶¶ _¶¶¶¶ ¶¶¶¶___¶¶¶ ¶¶¶¶____¶¶¶ ¶¶¶¶¶¶¶¶____ ¶¶¶ ¶¶¶¶_____¶ ---------¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶--------- ---------¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶--------- ---------¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶-------- عزیزم روزت مبارک
مامان ترنم
31 فروردین 93 12:06
زن هستی ساز و نظم ده و مهر گستر است ســـرچشمهء محبت و الطاف داور است بهر صفا و لطف خـــدا عشق مظهر است بعد از خـدا به سجده بوَد زآنکه مادر است روزت مبارك بانوي مهربان.
عاطفه
پاسخ
ممنونم نازنین. روز شما هم مبارک