نوه ی دوست داشتنی من
چند وقتی پسر کوچولوی مامان , حس پدرانه اش غلیان کرده و هر کاری میخواد بکنه میگه نی نی هم باشه ! اونم نه نی نی عادی ! یه نی نی خیالی که خیلی هم نازه و خیلی وقتا هم سپر بلای پسرک میشه .
مثلا غذا که نمیخوره میگم نی نی جلو نیا این مال پارساس ! الان واسه تو میارم و بدو پسرک خودش و میرسونه تا قاشقی اضافه تر سهم نی نی نشه و اون وقتا که نوبت قطره و شربت تقویتی میرسه میگه نی نی بخوره اول ! تموم شد حالا ! من نمیخورم ! !
وقتی خوابش میاد میگه ببین نی نی خوابه , بخوابیم و وقتی میخواد بازی کنه میگه اِ اِ نی نی که بیداره !!!
کار اشتباه که میکنه میگم کار کی بوده ؟ بلافاصله میشنوم نی نی !!! و واسه اینکه نی نی جان دعوا نشه میگه رفته اتاقش ! و کار خوب ! با سرعت و هیجان و پشت هم تکرار میکنه من کردما ! من گفتما ! نی نی نبودا ! و خیلی موقعیت های دیگه که یادم نمیاد .
( که البته ما همیشه سعی میکنیم مسئولیت کارهای خوب و بد و به گردن خودش بندازیم و حتی تو شام ونهار و بازی هم نهایت اعتدال و رعایت میکنیم تا هیچ طرف قضیه ضربه نخورن. )
اینا هم شواهد یه گردش بهاری مادر و پسری که نی نی جان هم تشریف داشته اند !!!!
(سوار سرسره تکی نمشد چون نی نی نمیتونست کنارش بشینه )
( سریع بلند شده تا از افتادن نی نی جلوگیری کنه و بگیرتش )
( همچنان منتظر رسیدن نی نی جان )
( نی نی در آغوش پسرک )
( میخواد بدتش بغل من تا خودش به بقیه بازی ها برسه )
(اینجا داشت به نی نی میگفت بشینِ پیشِ من تا زودی بیاد )
اینم یه نمونه دیگه غلیان محبت های پسری ؛ ( حلما خانوم و آقا امیر پارسا )
با جناب پدر رفته پارک و پس از مدت ها پدر جان بنا به اصرار پادشاه براش پفک خریده چیزی که تو خونه مصرفش ممنوعه ! تو پاگرد که رسیدن صدای پدر و شنیدم که میگفت زود بخور مامان نبینه پفک و دستت ! وگرنه دعوامون میکنه ! و این زود باش زود باش مدام تکرار میشد . یه خورده صبر کردم و موقعی که احساس کردم جنس مذکور تمام شده درو باز کزدم و سلام بلند بالایی گفتم و میخواستم تا یه جوری هم قضیه پفک خوردن و به روشون بیارم هم به پدر بفهمونم کارش اشتباس و نباید آقا پادشاه چیزی و از مامان قایم کنه حتی اگه دعوا بشه ! که اصلا مجال نداد بهمون !!!
از زبون خودش : رفتیم پارک ! آب بازی کردیم ! خب ؟ از علی پفک خریدم ! خوردم ! چون خوشمزه بود ! آشغالِ ! دیگه نمیخورم !خب ؟! کفشم و در بیار , آب بده بهم!!!!!!!! ( با لحنی کاملا بچه گانه و تلفظ چ به جای ک و حذف ر و بقیه چیزایی که میدونید و شنیدید )
و همین جمله های کوتاه کوتاه که پر بود از چشم و ابرو اومدن سوژه ای شد تا تمام روز بخندیم .
(راستی؛ما ازاین تربیون نامزدی فرخنده عمه سمیه جون و عمو کامبیز رو تبریک میگیم و آرزو میکنیم سالیان سال کنار هم عاشقانه زندگی کنند و همیشه شاد و سلامت باشند. عمه خانم مبارک باشه )