پادشاه منپادشاه من، تا این لحظه: 12 سال و 5 روز سن داره

در انتظار معجزه

پل

1393/12/29 9:05
نویسنده : عاطفه
551 بازدید
اشتراک گذاری

رسیدیم به آخرین روز !

خیلی سخت بود ! مثل ورزشکاری مجروح به ضرب و زور و اخرین بارقه های امید این روزا رو طی کردیم که نشکنینم ! که همچنان تو چشم پسرک ابر قهرمان باشیم که بمونیم و ببینیم چی میشه ! و باور کنید که به بهار هیچ امیدی نبود ...که بیاد و ما تماشاش کنیم !

گذشت ...

اسفند بدی بود و از خدا ممنونم که بعد این همه سرما و برگ ریزون و تنهایی درخت ها ، هوا رو خوب میکنه و رو سر هر شاخه ای شکوفه ای از سر محبت میذاره ... دل ما سخت زمستونی شده بود و حالا به امید خودش فقط میشینم سر سفره ی هفت سین و با همه ی وجود میگم : یا مقلب القلوب و الابصار .... حول حالنا الی احسن الحال !

پادشاه در کنار من و با جفت چشمای تیله ای قشنگش شاهد خیلی تلخی ها تو این اسفند دوست نداشتنی بود ! پسرم باز هم بزرگ شد پا به پای هر در هم شکستن مامان لوسش و قد بر افراشت کنار هر یا علی گفتن من و از نو سرپا شدنم ...

خدا کنه این یک روز آخر سال هم زودتر بگذره و بهار بیـــــــاد ... که واقعا نفس کشیدن هم سخت شده ...

تو این یک ماهه ی آخر اتفاقای بدی افتاد ! حالا هرچی که بود زندگی یه آرامش مرموز داره ! یه جوری که انگار هم باید ازش لذت ببری و هم نباید جلیقه نجاتت و در بیاری که هر وقت کشتی اش در هم شکست بر اثر اصابت یک هیولای دریایی تو آمادگی بیرون پریدن و یه شنای دو نفره با کوچولوت و داشته باشی ...

پسرک تو همین روزای سخت اوج دلنشینی و سرچشمه ی عشق بودنش و به رخ کشید ! بارها نمک ریخت و خندیدیم از دستش و هزار هزار بار تو سرم این فکر و انداخت که اگر زبونم لال نداشتمش !؟

آقا کوچولوی خونه واسه مامان رنگ مو انتخاب میکنه ! شال ست میکنه با مانتوش ! ظرف میشوره ! جارو میکشه ! نظر میده درباره دکوراسیون و ساعت تعیین میکنه برای بیرون رفتن و کجا رفتن ! از همـــــــــــــــــه ی اینه مهم تر !!!! پادشاه چهار جلسه ای هست که کلاس موسیقی میره و خیلــــــــــــــــــی بیشتر از قبل باعث افتخارم شده ! جدا از برنامه ی کلاس و تمرین هایی که به خوبی انجام میده و نت هایی که همون جلسه ی اول حفظ شد هزار ماشالله ! درست بعد از دومین جلسه مدیر که نقش مشاور  آموزشی آموزشگاه رو هم داره و یه آقای نسبتا مسن بود از دفترش بیرون اومد و رو به منشی و مربی مربوطه در جمع همه ی پدر و مادرهایی که حضور داشتند فرمودند : استعداد خاصی تو وجودش دیدم ! خیلی حواستون بهش باشه و من رو این پسر حساب ویژه باز کردم !

شمایی که مادری خوب متوجه میشی چقدر اون لحظه رو آسمونا بودم !

جدا از اینا دست به سیاه و سفید خونه نزده بودم و قط دعا میکردم تا چشمم به جمال اول فروردین روشن شه که شاید از صدقه سر دعای سال تحویلش و گرمای آفتاب بهاری حال بهتری داشته باشیم و یه دستمال بکشیم به سر و گوش خونه ولی .. خدا زنده نگه داره مامان همه رو و رحمت کنه اونایی که آسمونی شدن . مامان نازنین و بی همتام با بابای عزیزم دیروز صبح بی خبر با یه نردبوم اومدن تو و گفتن بشین و تماشا کن ... و تمام خاک مرده ای که پاشیده شده بود به این زندگی به لطف دست های مهربونشون پاک شد و رفت و با تغییرایی که تو چیدمان وسایل دادند به کل خونه شکل و شمایل جدیدی گرفت ! و باعث شد باز به این فکر کنم که من چقدر ناشکر بودم و چه کور !!!

حالا من از خونه ای پست میذارم براتون که پادشاهش ترگل و ورگل تو خواب نازه و سرتاسر خونه بوی تمییزی میده و یه گلدان سبز خوشگل به انتخاب بابام توش چشم و نوازش میده و سبزه و شیرینی و آجیل هم به راهه و مونده چیدن هفت سینی که گمان میکردم هرگز به دست من چیده نخواهد شد و رنگش را نخواهم دید ...

خدایا ازت خیلی ممنونم . تو همیشه خوبی ، هر تلخی کردم ، هر غری زدم ؛ ناشکری کردم بذار پای عقلی که هنوز بچه است ... خدایا دوستت دارم و از ته دلم ازت میخوام به بزرگی خودت ببخشی همه ی قصوراتم و نگاه پر مهر و بخشنده ات رو هرگز برنداری از روی سر پدر و مادرم و برادرم و پسرم ! و همیشه و همیشه لطف بی کرانت جاری باشه تو زندگی دوستایی که تو اوج سیاهی ها دل گرمت میکردن که هنوز نوری هست ! مثل الهه ، زری عزیزم ، مریم ، مرضیه ، مامان عطرین و ... و .... و ....

 

خیلی دوستتون دارم و از ته ته دلم برای همه تون سالی خوب و سرشار از خیر و برکت و سلامتی و شادی آرزومندم .

نوروزتون مبارک.

پسندها (8)

نظرات (15)

مامان مریم
5 فروردین 94 11:16
عاطفه ی عزیزم کاش زندگی باهامون مهربونتر بود ولی باز هم خیلی خیلی جای شکر هست بخاطر خانواده بخاطر فرشته های کوچیکمون و سلامتی سلامتی و امید و امید و امید... امیدوارم به خیر گذشته باشه و با بهار زندگیت پر از نور و شادی شده باشه عیدت مبارک عزیزم ،روی ماه امیرپارسا رو هم از طرف خاله مریمش ببوس
عاطفه
پاسخ
چقدر این مدلی حرف زدن بهت نمیاد مریم. خودت باش
مامان محدثه
6 فروردین 94 13:46
عزیزم انشاالله همیشه خنده رو لبات باشه به خوئت افتخار کن که تو این ناملایمتی های دنیا یکی هست دلگرمت کنه . خدا سایه مامان و بابای گلتم رو سرت حفظ کنه
عاطفه
پاسخ
ممنونم.
مامان عطرین
15 فروردین 94 17:44
سلام عاطفه عزیزم سال نوی شما و شاهزاده کوچولو مبارک . نمیدونی چقدر دلتنگ و نگرانت بودم . همش سر میزدم و وقتی میدیدم خبری نیس نگرانتر میشدم . خداراشکر که سالمین . امیدوارم سال نو همه ناراحتی ها و مشکلاتت تموم شه و خوشبختیها جاشو بگیره . حس افتخارت تو کلاس موسیقی پسرتو خوب درک میکنم خیلی منحصر به فرده . توروخدا بیشتر بیا . بنویس و بگو بخند دلم برای جاری نوشت و دوست نوشت و دختر عمه نوشت و....... تنگ شده
عاطفه
پاسخ
یه پست اختصاصی مهمونت میکنم. منتظر باش
مامان محمدحسین
20 فروردین 94 12:26
نمیدونم چرا منم اینقدر خوشحالم زمستون رفته ..... شاید به دلیل تولد خانوادگیمون تو بهار .... نمیدونم..... دلم میخواد دل خودت و پسر نازنینت همیشه بهاری باشه ..... شاید باورت نشه اما واقعا احساس غرور کردم که پادشاه تو کلاس موسیقی اینقد نبوغ داشته .... از راه دور میبوسمش....
عاطفه
پاسخ
ممنونم دوست عزیزم و چقدر خوبه که یه خانواده بهاری هستید
مامان سمیه
24 فروردین 94 12:15
سلام عزیزم نمی تونی تصور کنی چقدر دلتنگتون شدم شمام که پاک من و یادتون رفت دیگهههه خوشحالم که با فرشته ات خوشی به یادتونم
عاطفه
پاسخ
سلام گلم. یادمون نرفته و متاسفیم از این همه .... جبران میکنیم انشالله .
مامان اهورا (نرگس)
27 فروردین 94 20:17
عزیز دلم سال نو مبارک... امیدوارم سال های سال نوروز و در کنار هم جشن بگیرید.... خصوصی هم داری عاطی جون.
عاطفه
پاسخ
ممنونم . در اولین فرصت خواسته ات اجرا میشه بانو . فقط در جریان باش که مشکلی هست از جانب خودم که تا حالا این امر اجرا نشده . خطم که ثابت شه همه چی اونجور میشه که میخوای.
مامان محمدحسین
1 اردیبهشت 94 22:40
عزیزم پیشاپیش تولدت مبارک .... این هم از کادوی تولد مجازی : http://up.98ia.com/images/2iv1inh1davqf4x15w2m.jpg
عاطفه
پاسخ
حسابی شرمندمون کردین نازنینم
ĸoѕαr
3 اردیبهشت 94 15:22
تولدت مبارک عزیزم
عاطفه
پاسخ
سپاسگذاریم
مامانی باران
8 اردیبهشت 94 6:00
عاطفه عزیز و نازنین کجایی ؟ این پستت رو یکبار چند روز پیش ها خوندم ولی هر کاری کردم اجازه نداد کامنت بزارم و حداقل لایک بدم ولی نگران شدم ... امیدوارم خییییلی خوب و خوش باشی و لحظه لحظه با خانواده قشنگت غوطه ور در آرامش و عشق باشی
عاطفه
پاسخ
عاااشقتمکاش این مریم کمی از تو یاد بگیره مرضیه جونمباران گلم و ببوس.
مامان عطرین
9 خرداد 94 18:39
سلام عاطفه جون هنوز هم منتظرم مثل اون روزا بیای و بنویسی . به هر حال کاش یک خبری از خودت میدادی دلمون تنگه بانو
عاطفه
پاسخ
وای که چقدر این پیام ها طپش قلب آدم رو تند میکنه. خیلی دوستتون دارم.هم خودت رو هم ثمین بانو و عطرین جون و
مامان زهرا
6 تیر 94 2:18
سلام عاطفه جون ، خوبی خانم ، کجایی خبری ازت نیست ؟؟؟؟؟ حالتون خوبه .خیلی نگرانتم . لطف کن بیا یه خبری از خودت بهم بده .الهی که هرجا هستی سلامت باشین دوستم .منتظر یه خبر خوب از خودت هستم .
عاطفه
پاسخ
اگر میدونستین این پیاما چه حال خوبی تو دل آدم ایجاد میکنهبه خاطرش ازت ممنونم
مامان محدثه
14 تیر 94 13:11
کجاییییییییییین
عاطفه
پاسخ
زیر سایه شما
رومینا
7 مرداد 94 16:17
عاطفه کجایی خصوصی
عاطفه
پاسخ
ممنونم بابت رمز . دوست قشنگ و هنرمند و کاردانم
مامان مریم
29 دی 94 13:22
کثافت
عاطفه
پاسخ
تو زنده ای ؟ آخه خانم محترم این چه طرز نظر دهی در وبلاگ بچه است ؟ بی تلبیت
مریم
1 بهمن 94 8:21
ها نه کامنتمو پیدا کردم اینجاس اونقد برات احساسات ول دادم اونجوری تو ذوقم میزنی حقت همین کامنتاس .. چرا اینقد بیخبر نوشتی من نباید در جریان باشم ؟! آره ؟!!نه واقعا ؟! چرا تو گروه نیستی ؟چرا جواب نمیدی ؟ نمیگی خیر سرمون دوستیم ،نمیگی شاید یکی خدا زده پس سرش نگرانت شده ؟! یه خورده آدم باش بخدا راه دوری نمیره ،اصلا خودت به درک ،دلم برای امیرپارسا و خسرو یه ذره شده بود ،والا