پادشاه منپادشاه من، تا این لحظه: 12 سال و 8 روز سن داره

در انتظار معجزه

خدارو شکر

1392/5/1 2:27
نویسنده : عاطفه
269 بازدید
اشتراک گذاری

این روزا که حسابی در رفت و آمدیم و از بابا ناصر دور افتادیم ، مجبوریم دست تو جیب مبارک خودمون کنیم یا از مال و منال بقیه برای خونه هاشون خوراکی های خوشمزه بخریم . تو این مدت چند بار رفتیم سوپرمارکت و سبزی فروشی و میوه فروشی و چند بار هم به پدر سفارش گوشت و جگر دادیم و اون هم همه رو با ضمیمه فاکتورخرید فرستاده دم خونه . چقدر همه چیز گرون شده ! بعد مدت ها اولین بار که دوتایی رفتیم ماست و کره و پاستیل و شیر خریدیم 2000 تومان پول کم آوردیم و مجبور شدیم دوباره برگردیم . این روزا بدجور فکرم مشغول خانواده های کم درآمده ! چقدر پولا زود تموم میشه ! اصلا راستش و بخوای یه جورایی ترسیدم !

از این به بعد می خوام حداقل هفته ای یه بار تنهایی برم خرید که مثل این چند روز حس اصحاب کهف بهم دست نده ! چقدر این روزا احساس دین می کنم به ناصر ! چقدر خجالت می کشم به خاطر همه ی غرهایی که بهش زدم بابت کار زیادش . چقدر این مردای زحمت کش پولشون حلال تر و بابرکت تر از آدمایی هست که با یه امضاشون درآمد کسب می کنن (با مهارت و تحصیلات برابر ) . تا حالا انقدر با حساب و کتاب پول خرج نکرده بودم که تو این چند روز کردم . با اینکه خدا وکیلی خیلی هم پول هم تو خونه بود و هم تو کیف و هم تو کارت ولی قیمت ها دلشوره می انداخت تو تنم . شاید من بزرگش می کنم ... شایدم به خاطر بی اطلاعیم از افزایش قیمت هاس ! شایدم تقصیر ناصره که همیشه این خونه رو پر از همه چی نگه میداره و نمیذاره ما بفهمیم چی به چیه !!! مثلا" یه موردی که خیلی تعجب کردم کمبود کره پاک بود که ما 20 تاش و تو فریزر داشتیم و واسه خونه مامانم که می خواستم بگیرم 7 تا سوپرمارکت رفتیم و نداشتن ، بعد که از ناصر پرسیدم از کجا خریده گفت یه پول اضافی داده تا یه مغازه که داشته بهش بدهتعجب که بماند چقدر دعواش کردم که دیگه اینکارا رو نکنه و کلی توجیه و دلیل که همین حرکت های ساده باعث گرونی و ... میشه ولی از همه ی اینا که بگذریم 2 تا نگرانیه که نمی ذاره آرامش داشته باشم !

1- آینده ی پادشاهم .

2- زندگی کم درآمدها .

نگرانی اولی رو می خوام با برنامه ریزی و شروع مجدد کار که البته اصرارهای مکرر مدیر سابقم در محل کار جدیدش در اون بی تاثیر نیست کمتر کنم و درآمدم و کامل بذارم واسه پس انداز پسرک که خودمم می دونم فقط  واسه دل خوش کردن خودمه .

و برای دومی .. چی کار می تونم بکنم جز دعا ؟؟؟

چقدر خوشحالم که این روزای بلند میزبانِ رمضان و می دونم خیلی از مادرا هم از این بابت خوشحالن .اونایی که 16 - 17 ساعت از پاسخگویی به دختر و پسر نوجوونشون معافن و روزه رو بهونه سفره ی خالیشون می کنن. چقدر خوشحالم که این روزای کشدار وصل میشه به غروب هایی که دست های پر سخاوت همسایه های دارا سفره های همون مادرا رو مزین به آش و حلیم و غذایی می کنن که برکتش بیشتر از ظرفش . چقدر خوشحالم که حداقل در این شب ها قدم به قدم ایستگاههای صلواتی افطاری شهرداری به پاست و یک سری ها رو تاافطار بعد سیر میکنه . چقدر خوشحالم شب های قدر نزدیکه و نذری های ماه مبارک به اوج خودش میرسه و گرسنه ها کمتر میشن .

و از یه چیز خیلی خیلی خیلی خوشحالم ! اینکه خدای روزی دهنده ی مهربانم برای کودکان شیرخوار هیچ کمییتی را مهم ندونسته و فقیر و غنی را به یک کیفیت روزی می ده ! به خاطر سن و سال پسرکم به این موضوع  که فکر می کنم آرامش میگیرم ، از خیال همه ی شیر خواره هایی که با شکم سیر در آغوش مادرانشان به خواب رفته اند ... به اینجا که رسیدم ... ببخشید ندارد ولی ...

یا علی اصغرم (ع)

انگار به سرم زده امشب ...

--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

دل نوشت : خدایا بابت داده ها و نداده هایت شکر .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (11)

مامان امیرناز
1 مرداد 92 2:44
عاطفه جان شما هم مثل من بیداری و امشب اشکمو دراوردی از وقتی مادر شدم اسم شش ماهه دلم و بدرد می اره ایشالا هیچ مادری شرمنده بچه اش نشه واقعا هر چی گفتی درسته واقعا زمونه سختی شده من در تدارک تولد پسری هستم قیمتها دیگه نجومی شده انگار موندم کادو چی بخرم خدا به فرشته هامون رحم کنی ایشالا اقا بیاد تو صلح و صفا زندگی کنن

انشالله .
مامان امیر حسین
1 مرداد 92 3:05
سلام عزیزم.عاشق طرز نوشتنت شدمدوست دارم تند تند بیام به پادشاه کوچولو سر بزنم.اگه با تبادل لینک موافق بودی خبرم کنی خوشحال میشم


علیک سلام . خوش اومدید . چشم .
parinaz
1 مرداد 92 12:51
اندازه پنـــــــــــــــج دَقـــــــــــیقـــه..

نه بیشتــر...

دلــــم می خواهــــــــد بغلت کنم.

محــــکم...همین...!


نه ! نه ! حتی یک دقیقه ! اصلا ! ابدا" ! محکم ؟ اصلا" اصلا" !!! اصرار میکنی ؟ نه دیگه ! ای بابا !چه گیری دادی ! همین یه بارا ! اونم فقط 5 ثانیه ! بیشتر نشه
parinaz
1 مرداد 92 13:27
کی باتو بود اصلا؟ من با دوست پسرم بودمواا...


واقعا که ! دخترم دخترای قدیم ! دیگه خونه ما زنگ نزنی ها ! باباش پسرم و دعوا کرده ! موبایلشم گرفته ! تا اطلاع ثانوی هم حق نداره از خونه بره بیرون ! حتی واسه دیدن سجاد تا بالکن هم نمی تونه بره ! به خاطر تو دیگه ! اصلا" امشب خونتون هم نمیایم ورپریده
parinaz
1 مرداد 92 13:31
خانم نویسنده تو که اینقدر خوب می نویسی چرا تو وب من چرت وپرت میگی؟


واسه اینکه از ما بهترون چیزای قشنگ زیاد میگن منم مجبورم واسه خستگی در کردن خواننده ها بشم پیام بازرگانیسوال دیگه ای بود در خدمتم
نرجس خاتون، مامان طهورا خانوم
1 مرداد 92 16:36
سلام برآن کس که شایسته ی سلام است.
مولا علی-نامه ی 98
سلام



خدا حفظ کنه گل پسرو
چند تا از پستاتون خوندم. چخوب و مادرانه... .
احسنت
خوشحالم از آشناییتون.
ممنون از نظرای خوبتون توی چهل تیکه.
اینجا هم البته ادرس وبلاگ خودمو گذاشتم.

علیک سلام . خیلی افتخار دادید. خوب کردید . ما اونجا هم زیاد میایم و بی نظر میریم . فقط کیف می کنیم از اون همه مطالب معنوی خوب. همیشه بیاید .باعث افتخار ماست
parinaz
1 مرداد 92 16:50
اوه اوه چه آتیشی به پا کردم تو که خیلی خوبی واسمون قرار پنهونی جور کن دیهعزیزممممممممعاطفه جونــــــــــــــــــی

آیا من مادر بی غیرتی ام ؟ هرگز ! حالا شاید شب یه سر آوردمش
مامان مریم
1 مرداد 92 18:06
درک میکنم کاملا ...با اوضاع الان هر کی بتونه بره بازارو فقط چند قلم خرید اساسی بکنه و بعد بیاد تو وبلاگش یه پست بذاره که سروته داشته باشه حتما خدا بهش دل شیر داده....
الان کامنتمم یه جورایی...


تعریف بود ؟ انتقاد بود ؟ استهزا بود ؟ سر و ته داشت ؟ واقعا درک کردی ؟
زری مامان مهدیار
5 مرداد 92 13:40
مهربونم این شبا ما رو از دعای خیرت بی بهره نذار
ایشالا که به حق اشک چشم حضرت رباب هیچ پدر و مادری شرمنده ی بچه هاشون نباشن
مرسی که شکر گزاری رو به ما هم یادآوری میکنی دوست جونم
آینده ی پادشاهت هم ایشالا خیر باشه مامان دوست داشتنی


چــــــــــــه عجب !!! خوش اومدید ! این طرفا ! نی نی خوشگلم خوبه ؟ آقا مهدیارو ببوس
زهرا مامان ایلیا (شیرین تر از عسل )
5 مرداد 92 17:36
سلام یه خواهش دارم میشه بیای به سایتم و بادیدن عکس نی نی شکموی من بهش رای بدی فقط کافیه کد 199 رو به شماره پیامک 20008080200 ارسال کنی ممنونت میشم اگه بتونی این کارو برام بکنی و بهم خبر بده تا هم ازت تشکر کنم و هم تعداد رای ها رو داشته باشم اگه تونستی با چند تا سیم کارت بفرستی که خیلی بهتر
اگه کاری داشتی منم در خدمتم دوست خوبم فقط بدونتو این شبهای عزیز با این کارت دلمو شاد میکنی



اومدم و رای دادم .
Fateme
12 مرداد 92 18:37
یه لحظه احساس کردم اضافیم اعتمادبه نفسم تحلیل رفت!!

باباخب همش قشنگه دیگه قشنگـــــــــــــــ