پادشاه منپادشاه من، تا این لحظه: 12 سال و 7 روز سن داره

در انتظار معجزه

هنرمند

1392/5/11 2:17
نویسنده : عاطفه
298 بازدید
اشتراک گذاری

از اونجایی که یک سری از خانم ها بلانسبت وجود مبارک خودم اصلاااا" و ابدااا" حسود نیستیمدروغگو اینجانب بدون اینکه به هنرهای دیگران کاری داشته باشم و همینجور که سرم به زندگی خودم گرم است امروز یک هو بعد از دقایقی فکر فقط به زندگی خودم ( اصلا به کدبانوگری بقیه مثل بعضی مامانا  که دختر دارن اونم چند تا کاری نداشتما !! چرا باور نمیکنید ؟؟؟) به این نتیجه رسیم که باید کمی در رفتارهایم تجدید نظر کنم و بیشتر به زندگی ام برسم و اصلا هم به نظرات بقیه درباره خصایل خوب و بد در وبلاگ مامان طهورا ابدا کاری نداشته باشماز خود راضی ! (مگه فضولم آخه ؟)

پس ابتدای صبح با همسری درباره ی خشم آتشینش به گفتگو نشسته و همه ی آن چیزهایی که خودم بلد بودم را (چرا فکر میکنید از وبلاگ نرجس خاتون یاد گرفتم ؟ لیسانس دارماااا !!!) برای وی بازگو نمودم و به این نتیجه رسیدیم که عصبانیت چیز بدی است و باید کنترل شود و قرار شد که هروقت ازخط قرمز عبور کرد مبلغی به عنوان جریمه در قوطی سرلاک پسرک (استفاده بهینه از آت و آشغال هارم مامان دخترا خانم خودم بلد بودم مژه) بیاندازد

از شدت خوشحالی بابت احساس رضایتی که صبح علی الطلوع بدست آورده بودیم سریع به این نتیجه رسیدیم که امروز روز شانس ماست و باید خرق عادت کنیم ! در نتیجه ....بلـــــــــــــــــــــه ! طلسم ها شکسته شد ... در ادامه ی حسود نبودن خانم ها خواستیم به خودمان ثابت کنیم که میتوانیم ! پس بعد از 5 سال زندگی مشترک اولین قیمه ی این زندگی را از روی کتاب تجربه های مدرسه آشپزی ، فهمیه نسترن که از خانه ی بابایمان آورده بودیمش پختیم هورا! بماند که همسری تا از در آمد تو (بعد از نتیجه گیری بیرون رفته بود  خب ! ) گفت : عاطف اگه بد شه من نمی خورما ! همون 4 تا غذایی که بلد بودی و درست میکردی و مواد و حروم نمیکردی ! و خواست که جلوی این تجربه ی مارا بگیرد و نتوانست !

و پس 9 ساعت بالای گاز بودن و هی قابلمه عوض کردن و ( نگفتم بهش ولی یه بار پیازا سوخت ، یه بار پیاز و گوشتا با هم ! ناراحت) آب اضافه کردن بالاخره درست شد لبخند!

امشب با افتخار می خوابم ! خیلی مفید بوده ام امروز ... (ماچبرای خودم)

در ضمن یه گوشی خوشگل و قشنگ و با کلاس و ناز هم دیروز جایزه گرفتم نیشخند.(چون از پریروز تصمیم گرفته بودم دیگه دختره خوبی شم و دیروز جایزه ام و گرفتم تا تشویق شم  و امروز به حرفم عمل کردمقلب)

اینم عکس اولین قیمه ی خوشمزه ی من ( به خدا راست میگم خیلی خوشمزه شدهخوشمزه)

----------------------------------------------------------------------------------------------------------

دوست نوشت : مامان دخترا به نظرت حالا از مادر شوهرم کادو میگیرم ؟ یا باید نازتر و خانوم تر و مامان تر شمنگران ؟

در ضمن ، اگه بخواید تو چهل تیکه دستور پختش و بزنید باید درخواست کتبی بدید عینک.

امشب افطار هم خانه دختر خاله ی عزیزم دعوت بودیم که باعث شد کمی بیشتر به خودم بیایم و حتما" اینکار را میکنم .( یه عالمه چیز درست کرده بود که خیـــــــــــلی خوشمزه بودندگریه )

---------------------------------------------------------------------------------------------------------

وجدان نوشت :

مامان دخترا: http://3dokhtaram.niniweblog.com

مامان طهورا: http://tahoorabaran.blogfa.com

چهل تیکه : http://chehel-tikke.niniweblog.com

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (15)

مامان دخترا
11 مرداد 92 2:43
من الان چی دارم بگم جز شکسته نفسی؟
من الان اینجوری ام:
من الان به وجود خودم می بالم!
وجدانتو عشقه!


شما الان .
مامان دخترا
11 مرداد 92 2:44
اول رو کن اون گوشی رو از کی کادو گرفتی و شکل و مدلش چیه؟


زود زود زود!


آخه خدا نکرده ریا نشه ؟!
بهم اجازه داده شد از ته مونده عیدی و سنوات آخرین روزهای اشتغالم به مناسبت سالگرد ازدواجمون خودم برای خودم بخرم(چه ضایع) دلتونم نخواد sony xperia v مدلشه ! فخر فروشی کردم حسابی یا نه ؟
چه سوال خوبی کردی ، جوابش مونده بود تو گلوم همیشه از این سوالا بپرس.
شازده امیر و رها بانو
11 مرداد 92 3:59
سلام عزیزم تازه با وبلاگتون اشنا شدم خیلی زیبا احساساتتونو مینویسین من هیچوقت نتونستم اینکارو بکنم همیشه ارزوم بوده. دستتون درد نکنه بابت قیمه از قیافه اش هم معلومه که خوشمزه است اون همه تلاش ثمر های خوبی داشت خسته نباشید پسر نازی دارین خدا نگهدارش باشه


علیک سلام، ممنون مامان مریم عزیز. سلامت باشد
شازده امیر و رها بانو
11 مرداد 92 4:00
با تبادل لینک موافقین؟


با علاقه زیاد لینک شدید.
عمه زری مهتاب جونی
11 مرداد 92 7:09
وااااای عاطفه جون چقد باحالی تو!
خیلی ازت خوشم اومد
صادق و باصفا....
اگه دوس داشتی بهم سر بزن
گرچه من هنوز مامان نشدم

راستی خوشحالم که اولین کامنتتم

باحالی از خودتون ! لطف دارید . ایشالا مامان هم میشی و خوشحال باش که تا الان نظرت آخرین کامنت
عمه زری مهتاب جونی
12 مرداد 92 4:20

نمی خواااااااام...
خب کامنتای قبلی مخفی بودن؟ تقصیر من چیه؟...



گریه نداره که . فدای سرت
مامان مریم
12 مرداد 92 12:46
وای عمه زری؟؟تو اینجایی؟یادم باشه لینک دوستامو رمزدار کنم..
عاطی خدا چیکارت کنه دم ظهری زبون روزه ( اصلا آدم ریاکاری نیستما) قیمه اونم با لیمو عمانی


آدم خوبه بخیل نباشه ! عمه زری بازم بیا
همینا ارزش داره دیگه ! ببینی ونخوری
عمو مسن مهتاب جونبی
12 مرداد 92 13:15
عمه زری مهتاب جونی ؟؟؟؟؟؟؟؟

مریم جونس میگفت من باور نمیکردم


آخه تو توی وبلاگ آقا امیر پارسا چیکارمیکنی؟؟
جل الخالق
واقعا غیر قابل پیش بینی هستی

میبینم جمع دوستا هم جمع ! می خواید برم راحت باشید ؟
عمه زری مهتاب جونی
12 مرداد 92 14:02
اینجا چه خبره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

ای بابا مملکته داریم؟؟؟؟

تو محیط مجازی هم نمی تونیم معاشرت کنیم

این به اون میگه، اون به اون یکی میگه ، باز اون یکی به خودم میگه....
بابا همش یه کامنت گذاشتماااااااااا
در ضمن مامان مریم داشتیییییییییییییم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
با منم آره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مسنن؟ نه نرو به حمایتت احتیاج دارم
فقط تو درکم می کنی
تو میدونی که من بی گناهم نه؟
فقط خواستم معاشرت کنم به خدا


همین کارا رو میکنن مردم از هم فراری میشن دیگه میبینی ترو خدا ؟
مریم جون عزیز و خوشگلم با شما نبودما !
با عمو هم نیستم !
من با کی ام پس ؟ یادم رفته !
عمو مسنن مهتاب جونی
12 مرداد 92 15:09
وااااای خدااااااا اینارو شفا بده
مگه کی چی گفته؟
کی نباس چیزی می گفت؟



Fateme
13 مرداد 92 0:58
توبگو!!!
چگونه می پسندی که من آنگونه دوستت داشته باشم؟؟!!


بذار فکر کنم ! بعدا" میگم ..
مامان یزدان
14 مرداد 92 10:29
معلومه خیلی خوشمزه ست


باورت نمیشه ؟؟؟؟؟تعجب]
عاطفه مامان الای
14 مرداد 92 10:56
عاطی جون قربونت برم قیمه که خیلی غذای آسونیه
وای نگو من اگه غذام بسوزه طرف قهر میکنه وگاهی اگه کوکوسبزی نازک نشه نمیخوره
بزار برن گمشن این مردا
به فکر خورمون باشیم بهتره بچه هم که دشمن جونه


عزیزم شما حرفه ای هستی ، همه چی و آسون میبینی ! به خدا سخت بود ! ولی واقعا" هرچقدر به فکر خودمون باشیم خیلی خیلی بهتره.
مامان یزدان
14 مرداد 92 11:10
جدی گفتم.ظاهرش آدم رو به هوس میندازه.چه برسه به مزه...


مرسی مهربونم
مامان عطرین
15 مرداد 92 13:09
طنز و قلم و حس و حالت همه را با هم ای ول


حضورت و نطر گذاشتن و همیشه بی آدرس بودنتو ای ول