پادشاه منپادشاه من، تا این لحظه: 12 سال و 7 روز سن داره

در انتظار معجزه

جمعه

1392/5/11 15:19
نویسنده : عاطفه
275 بازدید
اشتراک گذاری

دیشب که از مهمونی اومدیم ، جناب همسر با تنی چند از آقایون به استخر مشرف شدند و بنده پیرو قیمه ای که برای امروز بار گذاشته بودم مجبور به تهیه برنج شدم که ناگهان ...

دل دردی گرفتیم در حد مرگ ! نیم ساعتی تحمل کردیم و دیدیم که نه ! نمی شود . طبق دستور پزشکی عمه مان که دکتر هم نیست در مورد مشابه دیگری قرصی را که گفته بود و سری قبل به زور تهیه اش کرده بودیم آوردیم و خودمان سر خود به نسبت دردمان به مقدار 3 برابر افزایش داده و 5 عدد از آن را یک جا با لیوانی آب نوش جان کردیم (اگه گفتید اندازه ی اولی چقدر بوده ؟از خود راضی)

و این چنین شد که از همان دیشب تا هم اکنون که 2 و 37 دقیقه ظهر میباشد خواب بوده ایم ! و پسرکمان هم که انگار یک پیکسل تبلیغاتی دوست داشتنی باشد و ما هم درب یخچال ! مثل کوالا بهمان چسبیده است و در نتیجه پیرو بیهوشی بنده ایشان هم همین ساعت های مشترک زندگیمان را به لطف شیری که می خورد و اثرات دارو در خواب به سر بردند و اکنون که من پای سیستم هستم و سرم همچنان قیری ویری میره و پسرک در تخت کنارم دراز کشیده و چشم به سقف اتاق دوخته و با خودش کلماتی را واگویه میکند خدای را سپاس میگویم که زنده ایم نیشخندقلب

--------------------------------------------------------------------------------------------------------

یادم نمی آید من آن دل درد وحشتناک را قبل از گذاشتن پست هنرمندی ام گرفتم یا بعدش ؟!

نکند چشم خورده ام نگراناسترس!!!

بعدا" نوشت : هرچه کردیم حالمان سر جایش نیامد پس دست به یک درمان خود پیشنهاد داده زدیم و سجاد را دعوت کردیم به خانه . همه خوبیم نیشخند .

خدایا هم شکرت به خاطر سلامتی ، هم شکرت به خاطر سجاد قلب

در ضمن نتیجه گرفتم قیمه درست کردن برای من آمد ندارد مثل ترشی برای بعضی هاافسوسنیشخند.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (12)

مهدیه
11 مرداد 92 15:24
آخ جون بدون رمز قربونش برم با اون خنده های از ته دلش. چقدر این پسر تو دل بروستتروخدا مامانش دیگه از این کارا نکن نی نی گناه داره


منظورت از تول برو کدومشون ؟؟؟ سجاد یا امیرپارسا ؟
چشم ، تکرار نمیشه ! ولی اگه شما هم جای من بودی با اون دردای وحشتناک به جای 5 تا 10 تا میخوردی
مامان آرتین
12 مرداد 92 0:52
جواب مسابقه


ممنون از جایزه
مامان مریم
12 مرداد 92 12:53
الهی نکنی اینکارو دوباره ها..همیشه سجاد نمیتونه مشکلتونو حل کنه ها


چـــــشم ! تکرار نمیشه مریم جون .
سمانه
12 مرداد 92 13:59
آدم تنبل همیشه یه بهانه واسه از زیر کار در رفتن پیدا میکنه . که قیمه درست کردن واست اومد نداره ؟ آره ؟


شوخی کردم
عمه زری مهتاب جونی
12 مرداد 92 14:12
ای جاااااااااان...
نمیری عاطفه با اون خود درمانی هات...
بیچاره امیرپارسا

ها من فمیدم قرصات چندتا بوده!
از یکی و نصفی یه کم بیشتر
اما اگه روندش کرده باشی، یکی و نصفی بوده
نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

جایزه ات اینجا محفوظه
مامان محمدصدرا
12 مرداد 92 19:42
حالا خودمونیما خودت به این نتیجه رسیدی قیمه برات اومد نداره یا شوشو با التماس بهت فهموند

خانمی نوشته هات حرف نداره درست مثل دل دریاییت و پسر نازت که همیشه هم احساس می کنم شبیه محمدصدرا است


خودم فهمیدم !
منم جدا" این احساس و دارم . خیلی به نظرم شبیه هم میان
زری مامان مهدیار
13 مرداد 92 1:47
ما که نفهمیدیم که قرص ها چند تا بود
ولی در آینده ی نه چندان دور نه برای خود درمانی بلکه برای خوابوندن نی نی شاید به کار ما هم بیاد پس اسم قرصت یادت باشه تا در موقع لزوم به ما تجویز کنی



نگران نی نی نباش ! نگران آقا مهدیار باش که وقتی نی نی خوابید می خوای چی کارش کنی ؟
زری مامان مهدیار
13 مرداد 92 1:50
راستی این قیمه که گفتی رو ما هم در طی 9 سال زندگی و خانه داری هنوز درست نکردیم و اتفاقاً چند شب پیش همسر جان پیشنهاد کرد که یه تنوعی به زندگیمون بدیم و یه قیمه ای بار بذاریم که البته با خوندن این پست دیگه زیر بار نمی ریم آخه شاید برای ما هم اومد نداشته باشد



خوب موقعی پس پست گذاری کردم !
زری مامان مهدیار
13 مرداد 92 1:51
چهره ی این قیمه که بسیار شکیله حالا باید از بابا ناصر بنده ی خدا پرسید که طعمش هم همینقدر دلربا بوده یا نه؟ اون هم بعد از اون همه تلافات پیاز و گوشت


از تلافات فقط پیازش و خبر داره ! ولی به جون خودم دیروز که از سرکار اومد تا گفتم سلام گفت : .. .. چقدر قیمه خوشمزه بود ! فکر کنم میخواست تشویق شم بازم از این کارا بکنم ولی افسوس .. اولی و آخریش بود دیدی که اومد نداشت !
زری مامان مهدیار
13 مرداد 92 1:53
ببخش پر حرفی ما رو عاطفه جون
ولی عجیب دلمون برای این سجاد تنگ شده بود
جدیداً یه جورایی داریم غبطه می خوریم که ما سجاد نداریم


فکر اونم اونم دلتنگه ! الان اینجاست و میگه نمی خوای ازم عکس بندازی بذاری اینترنت ؟
مامان ابولفضل
13 مرداد 92 16:02
كاش ما هم از اين سجاد ها داشتيم كه به دادمان ميرسيد...



هم نعمت ، هم ...
شقایق
19 مرداد 92 18:56
فدای خندت ایشالا همیشه لبت خندون دلت شاد تنت سالم


سلامت باشید . خوش اومدید خانومی