پادشاه منپادشاه من، تا این لحظه: 12 سال و 7 روز سن داره

در انتظار معجزه

عاطفه ، متحول میشود !

1392/6/4 13:55
نویسنده : عاطفه
316 بازدید
اشتراک گذاری

اولا" اینکه گل پسرم ، تاج سرم ، عزیز دلم ، شاه خونه ام (چقدر سخته نثر مسجع نگران!!!) خلاصه بگم امیرپارسا جون 16 ماهه شد قلب ! و ما خسته تر از دیروز با کمال پررویی در انتظار فرداییم مژه .

دوما" امروز یه وبلاگی پیدا کردم آقا اتم !!! نمیگم چون به درد شما نمیخوره دروغگو زبان!!!!  خیال کنید وبلاگی بوده در بحث زن دوم و ازدواج مجدد و مردای بد و این چیزا ! و اصلا" نذارید حواستون به یه وبلاگ آموزشی قشنگ درباره نازگل ها به اسم نی نی آی کیو که من لینکش نکردم پرت شه (دارم اون ورو نگاه میکنم وسوت میزنمچشم)

حالا پیرو همون وبلاگه و یه سری مطالب اینترنتی دیگه و یه سری کتاب هایی که خوندم و یه سری درس هایی که یاد گرفتم و یه سری دوره هایی که رفتم و یه سری چیزایی که شنیدم و یه سری ..( واقعا" لازمه همه رو بگم ؟تعجب ) خلاصه ! نتیجه گرفتم این دلهره ی لعنتی رو که فکر کنم بیشتر به خاطر کم شدن زمان استراحت و تفریحم باشه تا اصل کاری که میخوام انجام بدم ، بذارم کنار و کار آموش غیر مستقیم جناب پادشاه جان را به حول و قوه ی الهی شروع کنم و منتظر جایزه های رنگارنگ همسری بمانم خیال باطل قلب!  از پادشاهم دستمزد هم نمیگیرم چون بعدا افتخاراتش نصیبم میشوداز خود راضی ولی از آنجا که این افتخارات بین من و ناصر عزیزم مشترک است ، باید پولش را بدهدزبان . ( چند روزه بدجور یه النگو میخوام ناراحت فرصته خوبیه ؟هان ؟ بگم ؟ نگم ؟ ضایع نشم !لبخند)

پس بعد از مذاکره با آقای ارشد خانه و نتیجه گیری نهایی و انشالله شروع برنامه های آموزشی منتظر پیام های علمی ما باشیدیول !

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

اَدا نوشت :میگما خوبه اول بریم دفترو مداد بخریم و دو دست لباس نو ! بعد از اول مهر ایشالله بشینیم سر درس!

خواهرزاده نوشت : خاله یکی مونده به آخرم که عاشـــــقشمدروغگو دم خونه ما حالش بد شده بود و غشیده بود و چون ناصر خواب بود گوشیشو جواب نداد و اون یکی خاله ام به دادش رسیده بود و ما از یه مجلس باحال و یه ارث خوب و یه حلوای حسابی دور افتادیمناراحت.

جاری و عروس نوشت با هم : بالاخره سفر پرهیجان خانواده ی محترم همسری به پایان رسید و ما در دقایقی قبل برای صرف شام به منزل مادرشوهر عزیزقلب که جدیدا" خوبی های من را کشف کرده اندنیشخند دعوت شدیم . و ضمن همین تماس تازه ترین اخبار بدین شرح است :

سحر ، خیلی دختر خوب ، خانم ، کاری ، خونگرم و خوش سفری هستند .

انشالله که مبارک برادر شوهر دلبندم باشد قلب، که این همه ما را خسته کردآخ !

جوگیر نوشت : میخوام جدی جدی زبان هم یاد بگیرم ! دعام کنید نگران !

--- میدونم گفته بودم مخالف این کارهای آموزشی و فلش ها برای بچه ها هستم ! میدونم آموزش زبان و حروف و تایید نمیکردم ولی میدونم نباید به دوست نداشتن هام کاری داشته باشم ! باید تحقیق بیشتری کنم . اگه انجامش دادم تو بدون کار درستی بوده ! میدونم که میفهمی خنثی !

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

راستی ؛ دیروز با مامان و بابام رفتیم یه فروشگاهی تو مسیر شهرری که فکر میکردیم شعبه دوم هایپر باشه ! آخ تقلید کرده بودند ! تقلید کرده بودند ! اصلا" به درد نمیخورد !  اکثر جنس ها بی کیفیت و گروووونتعجب ! فقط 2 بسته پلاستیک فریزر خریدم و یه کیک و یه بسته 4 تایی توپ واسه نی نی خوشگل زهرا جونم قلب و قرار شد یه بار دیگه بریم هایپر اصلی خرید نیشخند .خوشحال و شاد و خندانم ... عاشق هایپر میمانم .. دست میزنم من ، پا میکوبم من ... شادابم ...هورا

اینم به افتخار عمه خانم و دایی جان :

یه زمانی وسط این میخوابید و با عروسکاش بازی میکرد و 4 قسمت میشد ازش در بیاری وحالا در 16 ماهگی شده طولش و دیگه وسطی وجود نداره ! 2 قسمت مساوی داریم فقطچشمک.

پسرک خسته میشه !

و نمردیم و خجالت کشیدن پادشاه رو هم دیدیم ! اونم به خاطر تشویق ها و دست زدن ها و بوس فرستادن های مکرر مادرش به خاطر اسباب بازی های کوچولویی که خودش جمع کرده و تو اون سبدی که دستشه ریختهماچ

پسرک کاری میشه !

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (30)

مامان محمد جواد
4 شهریور 92 13:59
آخ جوووووووووووووووووووووووون
بالاخره من اولین نفر نظرم که نظر میدم



مامان محمد جواد
4 شهریور 92 14:00
از زور خوشحالی نظرم یادم رفت


هول نشو ! فکر کن اگه یادت اومد بگو
مادر فاطمه
4 شهریور 92 14:32
جان ماشالا این امیر پارسا ما چقد خوشگله


به خوشگلی فاطمه میرسه یعنی ؟
مادر فاطمه
4 شهریور 92 14:34
النگو را بگویید انشالا میخرد


امیدوار باشم ؟
مادر فاطمه
4 شهریور 92 14:37
اون فروشگاه مسیر شهر ری هایپر سان است و فروشگاه دیگر که باکری هست و نزدیک خانه ما هایپر استار است که هایپر استار خیلی بهتر است


بله ! موافقم .
مامان مریم
4 شهریور 92 17:55
موفق باشی عزیزم...انگیزه ات واسه اینکار واقعا ستودنیه تو واقعا مادر فداکاری هستی هنوز شروع نکرده النگو؟! میخوای نکنه برای آخر پروژه هایپراستارو نشون کردی؟!


چی کار کنم ؟ مجبور به فداکاریم ! تا بهشتی که زیر پام حلالم باشه دیگه !! اینجور که تو پرسیدی النگو واسه اول کار دلسرد شدم . میگی کمه ، نه ؟ آخه پول نداره !بگم نیم ست میخوام خوبه ؟ قسطی برداره !
زری مامان مهدیار
4 شهریور 92 18:23
وااااااای چه عالی
بی صبرانه منتظریم که راجع به برنامه های آموزشیت بنویسی و ما رو هم ایشالا تشویق کنی.
ما مشغول کار کردن روی تراشه های الماس هستیم که هییییییییییی وسطش تنبلی می کنیم و شروع شما ایشالا باعث بشه ما هم انگیزه پیدا کنیم
ای فدای اون خجالت کشیدنت بشــــــــــم من



زری جونم دعا کن بتونم شروع کنم حالا وسطاش وایسادن فدای سرم !
سلامت باشی خاله ی همیشه مهربونم.
زری مامان مهدیار
4 شهریور 92 18:24
فک کنم من چون تا حالا فکر جایزه و النگو رو نکردم اینجور بی انگیزه شدم
حتماً یادت باشه به باباناصر بگی که جایزه نگرفتن ما چه پیامدهایی داشته شاید ایشالا جایزه ت از النگو به یه سرویس طلا ارتقا پیدا کرد، خدا رو چه دیدی


صداش کردم خودش خوند همیشه از این تجربه هات بگو واسش
زری مامان مهدیار
4 شهریور 92 18:25
بههههههههههههههه پس امشب به دیدار جاری جان مشرف می شید
پیشاپیش زیارت قبول عاطفه جونم


اینجارو اشتباه کردی عزیز دلم ! به دیدار مادر شوهر میریم ولی جاری جون نیستند . صبح که برگشتند رفتند شهرشون
مامان مانی جون
4 شهریور 92 18:54
همهء پستا رو خوندم اما از اونجایی نظر گذاشتن واسه هر پست با باز شدن یه پیج انجام میشه و باز شدن هر پیج هزینه داره یه جا نظر میدم
ببینم ما هم اون پهلوونه رو میشناسیم؟
عکست خیلی هم هنری نبود
خدا رو شکر فعال بودن کودک درون شوشو رو هم دیدی"حسودی نکن"
آها راستی خوب شد گفتی شما که قیمه بلد نبودی و کدبانو گری رو با درست کردن اون قیمهء تاریخی نشون دادی:چه جوری گفتی کیک و لازانیا و .... تو اون فری که من از تمیزیش اینجوری بودم میدرستی
بابا میرفتی باغ تا بچه یه کم کیف کنه و از بد قلقی در بیاد
به نتیجه که رسیدی بگو ما هم بگیریم و به بچه مون علم آموزی دهیم
در آخر 16 ماهگی پادشاهتونم مبارک


کلا" اومدی حال بگیری ؟ خب ! تونستی ! بعدش ؟!
در مورد تمییزی فر هم نمیتونی نظر بدی ! چون از نزدیک ندیدی ! فر نامرتب بود که توضیحش هم داده بودم ولی کثیف نبود ! و اگه با دقت بیشتری جواب کامنتتو میخوندی گفته بودم سینی فر و با چیزایی که توش میارم بیرون و پخت و پز که انجام شد دوباره میذارم سر جاش ! و حتی گفته بودم به خاطر این حرکت از کت و کول افتادم !
از انقدر تلخ حرف زدنت ممنون و اگه دیدی هزینه ات خیلی میره بالا اصلا" این صفحه رو باز نکن. مرسی.
مامان نفس طلایی
4 شهریور 92 23:53
قسمت خوشحال و شاد بودنت واسه هایپر فوق العاده بود یه لحظه رفتم دوران خوش کودکی که تو کوچه مامانم اینا می دویدم و می خوندم ... خوشحال و شاد و خندانم ....


parinaz
5 شهریور 92 1:47
parinaz
5 شهریور 92 1:55
شعر جدید یاس در مورد امتحان ) از چی بگم برات ؟ انتظار داری چه چیزی از جیب من درآد؟ جز یه کاغذ شفید پاره؟ خب آره رفیق تقلب توشه ولی با خودکار سفید ! تو هم مثل منی کم درد نداری درد اصلیت اینه که علاقه ای به درس نداری ولی من کسی نیستم که با این امتحانا دردم بگیره ولی این نمره هارو کی می خواد گردن بگیره ؟ +واسه بزرگی امیر پارسا
parinaz
5 شهریور 92 1:56
اینجا چه خوشگل لوس شدهـ


parinaz
5 شهریور 92 1:59
می گویند : شاد بنویس ... نوشته هایت درد دارند! و من یاد ِ مردی می افتم ، که با کمانچه اش ، گوشه ی خیابان شاد میزد... اما با چشمهای ِ خیس ...!
خاله مژگان
5 شهریور 92 2:06
پارسای قشنگم :
اگه تو دنیا هیچی هیچی نداشته باشی مطمئن باش سه چیز همیشه مال تو هست:خدای مهربون، فکرای قشنگ،قلب کوچیک من.


خاله ی عزیزم فقط خودت میدونی چقدر دوستت داریم . ایشالله همیشه سرحال و سرزنده باشی.
parinaz
5 شهریور 92 2:07
دیشب فرشته ای فرستادم تااز تو مواضبت کنداماوقتی رسید توخواب بودی زود برگشت وگفت هیچ فرشته ای نمی تواند مواظب فرشته ای دیگر باشد
parinaz
5 شهریور 92 2:11
. از هواپیما به برج مراقبت ، تو قلبت جا هست فرود بیام یا بازم دورت بگردم ؟
parinaz
5 شهریور 92 2:13
دوستون دارم هوارتا


عاشقتم بداخلاق خوابالو لوس
مامان ترنم
5 شهریور 92 9:43
عاشق اين انگيزه‌هاي معنوي و خداييت شدم. واقعا اصلا بحث مادي و اين حرفها نيست كه ان شاا...
اگه موفق شدي به ما هم بگو تا ما هم با انگيزه معنوي شروع كنيم به ...


آخه تا جایزه نباشه که آدم تشویق نمیشه حتما" میگم
زینب
5 شهریور 92 15:29
سلام عاطفه جان... از این همه لطفی که نسبت به من داشتی و برام کامنت گذاشته بودی متشکرم. من اقتصاد خوندم و بر عکس شما که رشته محبوب من رو خوندی رشته تحصیلی ام هیچ ربطی به کار با کودک نداره فقط این وسط عشق و علاقه خودم هست که باعث میشه دنبالش باشم البته یک دلیل بسیار موجه و خوب دارم و اون دختر گلمه. اگه از اول مطالب رو دنبال کنی می بینی که الان خیلی به آموزش اون هم از دید آموزش و پرورش کاری ندارم ... اگه مطالب رو خوندی و به دردت خورد که حتما استفاده کن ... موفق باشی

ممنونم عزیزم.
متین
6 شهریور 92 1:58
سلام عاطفه جون
ادم از خوندنت خسته نمیشه
خیلی با مزه می نویسی و روراست جذابیت نوشته هات هم مال اینه که خیلی زلالی



ایشالا النگو هو میخری خبرش هم به ما میدی
چرا که نه؟
مامان مهربون از طرف من
پادشاه رو ببوس عزیزم

خاله ام میگه از زلالی مثل رودخونه ام و سنگ های کفم پیداست ! دقت کن ! میبینیشون ؟؟؟
متین
6 شهریور 92 2:00
16 ماهگیت هم مبارک عزیزم ایشالا 120 سالگیت


مرسی خاله مهربون عزیزم
متین
6 شهریور 92 2:02
حکمت این که حتما باید عروس جدید بیاد تا فدر عروس قبلیه رو بدونن چیه؟


نمیدونم
مامان مانی جون
6 شهریور 92 11:47
ای بابا واقعا ناراحت شدی
شوخی کرده بودم اما خب انگار به دل گرفتی
ای بابا مگه هزینه اش چقده که بخوام جدی بگم
کامنتارو یه جا گذاشتم که خوندنش راحت باشه
به هر حال شوخی کرده بودم
ببخشید


اونروز که پیامت و خوندم واقعا" بهم ریختم و تا شب اعصابم خرد بود ، شاید به خاطر مشکلات شخصی خودم دنبال بهونه بودم ! تو هم ببخش اگه تند رفتم . مرسی از درک و شعور بالات.
parinaz
6 شهریور 92 15:09
من لوس نیستـــــــــــم


واقعا" ؟
شازده امیر و رها بانو
6 شهریور 92 18:17
امیر پارسا جونم 16 ماهگیت مبارک گلم عزیزم کمک کردن به مامانی که خجالت نداره همیشه از این کارا بکن خاله


مرسی خاله جون
مامان اینده یه فسقلی
7 شهریور 92 0:10
سلام چند تا از مطلب هاتونو با اجازتون خوندم، چقدر بامزه اید ماششششالا

دوست داشتید، به منم سر بزنید ، من از وبلاگ مامان ترنم جون اومدم پیشتون.


سلام، لطف دارید شما. چشم در اولین فرصت قول میدم خدمت برسم . ممنون از حضورت و خیلی خوش اومدی.
مامان الینا
7 شهریور 92 0:42
انشاالله پسرمون 120 ساله شه انشاالله دامادیش عزیزم منم با اموزش بچه قبل از سن دبستان موافق نبودم اما تحقیق کردم خیلی نتایج مثبتی گرفتم برای همین برای الینا تراشه های الماس گرفتم چون به نظر میرسه از بقیه بهتر باشه البته هنوز جدی باهاش کار نکردم چون الان سرم خیلی شلوغه
النگو گرفتی حتما عکسش رو برام بذار ببینم به عنوان مادرشوور اینده دخترم با سلیقه هستی یا نه؟
اما در مورد جاری ... دختر سعی کن واقع بین باشی ... حتما حتما تو بهتری


سلام به روی ماهت ! کار نکردنت با تراشه های الماس به خاطر مشغله نیست به خاطر نگرفتن جایزه است
بابا ما یه آرزو کردیم فقط ! حالا اگه گرفتم چشم عکسشم میذارم ببین مادر زن خانوم !!!!
چشم سعی میکنم ! ولی مگه تا حالا نبودم ؟ من که کاری باهاش نداشتم !
رومینا
8 شهریور 92 17:56
پادشاه کوچولو 16 ماهگیت مبارک باشه خوشگلم .

مرسی خاله مهربون. رادوین خوشگلم و ببوس