پشتیبان
دلم تنگه روزای مدرسه است ! روزای پشت کنکوری بودنم ! روزای دانشجویی ! دلم تنگه تمام روزایی که ناصر ادعای دوست داشتن میکرد و من و میخواست.
واسه پسرک وسایل خاله بازی خریدم . از بس هر دقیقه فنجون و نعلبکی ها رو میاورد میچید و میگفت چی بریزم ؟ چی میخوری ؟ یا قابلمه ها رو ردیف میکرد و میپرسید چی بپزم ؟
حالا این وسایل جدید من و شدید یاد دوستی میندازه که میدونست من همیشه دنبال خاله بازیم ! وقتی هدیه واسم یه دست فنجان و قوری چینی بچه گانه خریده بود . دقیق مثل همینی که الان دست پادشاه من و داره توش مدل به مدل نوشیدنی میریزه .این روزای پر از خیالات بچه گانه پسرک خیلی دوست داشتنی . این صبح تا شب زندگی ام و که مدام باید بزنم به پشتی و مبل و صندلی و تخته و بالش و کوسن و بشنوم کیه و بگم : منم ، خونه اید ؟ اومدم مهمونی خیلی دوست دارم ! این روزا دست مشت کردن پسرک و بالا بردن اونها بعد هر غذایی و کلفت کردن صداش واسه اینکه بگه خیلی قویه واقعا هیجان انگیزه!
این شبارو این دستایی که دور گردنم حلقه میشه و گاه هوس پلاک و زنجیر میکنه و گاه گردن بی گردنبد میخواد از همیشه عاشقانه تر میکنه !
این نصفه شب بیدار شدنا فقط به هوای یه بوسه .. این بی مقدمه خیره شدنا وقتی مشغول کاری ، این خوشگل شدن گفتنایی که بعد از هر تغییری به زبون میاد این چی دوست داری بخوریم شنیدن قبل هر وعده غذایی و خیلی چیزای دیگه شبیه این ستاره هایی هستند که نمیدونی خدا به خاطر کدوم کار خوبت چسبونده تو زندگیت !
همون ستاره هایی که باعث میشه هر روز خوش اخلاق تر و صبور تر شی تا مبادا ازت بگیرتشون و با هر ده تایی که میشمری و میذاری کنار یه جایزه بزرگ میگیری !
مثل امروز ظهر که بعد از چند وقت نشستی با چند تا مهمون سر سفره نهار و مدام از یه نفر غر میشنوی که چرا این ماکارانی ات نخود فرنگی داره ؟ که یکدفعه پادشاهت قاشقش و پر از این سبزای گرد دوست داشتنی میکنه و میاره بالا و میگه : عاطف ! من خیلی دوسشون دارما ! مرسی !!!
و اونجاست که میگم باید گذشت ! باید فقط نگاه کنی و به لبخندی و گاه بوسه ای اکتفا ! اینجاست که گفتم اگه وایسی ! اگه ماتت ببره ! اگه نتونی هضمش کنی ... میمیری ! از خوشی ! از خوشبختی ... از درک نگاهی که میفهمتت !!!