پادشاه منپادشاه من، تا این لحظه: 12 سال و 8 روز سن داره

در انتظار معجزه

پشتیبان

1393/3/6 10:13
نویسنده : عاطفه
331 بازدید
اشتراک گذاری

دلم تنگه روزای مدرسه است ! روزای پشت کنکوری بودنم ! روزای دانشجویی ! دلم تنگه تمام روزایی که ناصر ادعای دوست داشتن میکرد و من و میخواست.

واسه پسرک وسایل خاله بازی خریدم . از بس هر دقیقه فنجون و نعلبکی ها رو میاورد میچید و میگفت چی بریزم ؟ چی میخوری ؟ یا قابلمه ها رو ردیف میکرد و میپرسید چی بپزم ؟

حالا این وسایل جدید من و شدید یاد دوستی میندازه که میدونست من همیشه دنبال خاله بازیم ! وقتی هدیه واسم یه دست فنجان و قوری چینی بچه گانه خریده بود . دقیق مثل همینی که الان دست پادشاه من و داره توش مدل به مدل نوشیدنی میریزه .این روزای پر از خیالات بچه گانه پسرک خیلی دوست داشتنی . این صبح تا شب زندگی ام و که مدام باید بزنم به پشتی و مبل و صندلی و تخته و بالش و کوسن و بشنوم کیه و بگم : منم ، خونه اید ؟ اومدم مهمونی خیلی دوست دارم ! این روزا دست مشت کردن پسرک و بالا بردن اونها بعد هر غذایی و کلفت کردن صداش واسه اینکه بگه خیلی قویه واقعا هیجان انگیزه!

این شبارو این دستایی که دور گردنم حلقه میشه و گاه هوس پلاک و زنجیر میکنه و گاه  گردن بی گردنبد میخواد از همیشه عاشقانه تر میکنه !

این نصفه شب بیدار شدنا فقط به هوای یه بوسه .. این بی مقدمه خیره شدنا وقتی مشغول کاری ، این خوشگل شدن گفتنایی که بعد از هر تغییری به زبون میاد این چی دوست داری بخوریم شنیدن قبل هر وعده غذایی و خیلی چیزای دیگه شبیه این ستاره هایی هستند که نمیدونی خدا به خاطر کدوم کار خوبت چسبونده تو زندگیت !

همون ستاره هایی که باعث میشه هر روز خوش اخلاق تر و صبور تر شی تا مبادا ازت بگیرتشون و با هر ده تایی که میشمری و میذاری کنار یه جایزه بزرگ میگیری !

مثل امروز ظهر که بعد از چند وقت نشستی با چند تا مهمون سر سفره نهار و مدام از یه نفر غر میشنوی که چرا این ماکارانی ات نخود فرنگی داره ؟ که یکدفعه پادشاهت قاشقش و پر از این سبزای گرد دوست داشتنی میکنه و میاره بالا و میگه : عاطف ! من خیلی دوسشون دارما ! مرسی !!!

و اونجاست که میگم باید گذشت ! باید فقط نگاه کنی و به لبخندی و گاه بوسه ای اکتفا ! اینجاست که گفتم اگه وایسی ! اگه ماتت ببره ! اگه نتونی هضمش کنی ... میمیری ! از خوشی ! از خوشبختی ... از درک نگاهی که میفهمتت !!!

پسندها (7)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (10)

زری مامان مهدیار و صدرا
6 خرداد 93 11:51
عاطفه جونم می دونی چه می کنییییییییییی با دل ما با این نوشته هات؟ هر بار و هر بار بیشتر عااااااااشق خودت و پادشاه ت می شم عزیزم
عاطفه
پاسخ
تو از روز اول مارو مدیون خودت و لطفت و محبتت کردی خیالت راحت
زری مامان مهدیار و صدرا
6 خرداد 93 12:08
عاطفه به خدا خیلییییییییییی برام عزیزی
عاطفه
پاسخ
حتما باور داری که دل به دل راه داره !
مامان محمدحسین
8 خرداد 93 13:55
الهی من قربون اون شیرین زبونیت برم نفس خاله... فقط میتونم بگم : 1000 ماشالله
عاطفه
پاسخ
مرسی خاله ی مهربون، سلامت باشید
خاله زری ( مامان آرمان)
8 خرداد 93 16:08
آفرین به پسر قدر شناس مامان عاطف
عاطفه
پاسخ
مرسی
الهه
9 خرداد 93 2:23
نوش جونت مادر پادشاهت بودن. چه پادشاه خوبیه این گل پسر خداییش. ولی این خیلی غیر منصفانه ست که یه بچه دو ساله حس کنه با تعریف از نخودهای داخل ماکارونی مامانش رو ساپرت کنه. چرا اصلا انقدر این بچه تو این سن باید بفهمه؟ ببخش ولی جدا بغضم گرفت دلم گرفت از این پشتیبانی ها
عاطفه
پاسخ
این بغض کردن ها با حضور پسرکم داره عادی میشه ، یادته گفتی نباید بگیم بهترین ؟ یادته یه پست گذاشتم و گفتم با پوزش از الهه ی عزیزم میگم پسرم تو درک خیلی از مسائل بهترین ؟؟؟ به خدا دل منم میسوزه ! مامانم و خاله هام و دوستامم همینطور ! کلا هرکس خوب میفهمه و بچه ها رو میشناسه از این درکی که اقتضای سنش نیست ناراحت میشه ! تو فهمیدن حرفا ، درک شرایط و چهره ها! نگاه ها ! درد ! و خوشبختانه شادی ! رضایت ! میگی چی کار کنم ؟ نمیدونم برای چی اینجوریه ولی میدونم اگه غیر از این میشد هر دو بیشتر عذاب میکشیدیم. اینجوری خوب با هم کنار میایم.فقط دعا میکنم این باعث نشه جا بمونه از تموم بچه گی هایی که باید بکنه و کودکی نکرده بزرگ شه که اونوقت میشه یه آدم مریض ! تو هم دعا کن.
مامانی باران
9 خرداد 93 4:02
عزیزم چقدر خوبه که گل پسرت به خاله بازی علاقه داره این نشونه با محبت بودنشه... میگن حتی خوبه که پسر بچه ها عروسک بازی رو هم تجربه کنند چون در آینده همسران و مردان مهربون تری خواهند شد قربونش برم قربون مرسی گفتنش برم عسل طلای خوردنی
عاطفه
پاسخ
منم دارم سعی میکنم همینجوری شه ، توانمند بار بیاد نه مذکر محض! سلامت باشی خاله جون با اون گل دختر دوست داشتنی ات
مامان محمدحسین
9 خرداد 93 22:16
خاله چرا کامنت عیادت من ثبت نشده؟ با اون گلهای مجازی اومدم عیادتت.... وقتی رفته بودی بیمارستان برای مرواریدهای زیبات اومدم پیشت ولی بازم این دنیای مجازی پیامم رو برات ثبت نکرد.... خوشحالم که سرحال شدی.... بوووووووووووووس
عاطفه
پاسخ
خاله جون مهربون شما خودتون گلید چرا زحمت کشیدید؟ ببخشید که ما نظرتون و ندیدیم احتمالا نی نی وبلاگ ناقلا قورتش داده، شرمنده شدیم. به هر حال دست شما درد نکنه،لطف کردید.دوستون داریم
مامان مریم
10 خرداد 93 12:16
سلام عاطفه جان خوبی پادشاهت خوبه انشاالله ؟ وای چه حامی کوچولو و مهربونی داری مامان خانم ای جانم چقدر پسر کوچولوت میفهمه پادشاهتون بهتره عاطفه جان وقتی نوشته هاتو در مورد مرواریداش خوندم واقعا ناراحت شدم خدارو شکر که به خیر گذشت
عاطفه
پاسخ
علیک سلام. خیلی خوش اومدید. عزیزمممم ببخش که باعث ناراحتیت شدم. الحمدالله خوبه. ممنونم
مامان ابولفضل
11 خرداد 93 15:03
ماشالله به اين درك و فهم پادشاه...
عاطفه
پاسخ
مامان الینا
14 خرداد 93 17:29
عاطف باز داری با این پست هات اشک منو درمیاری!!!
عاطفه
پاسخ