پادشاه منپادشاه من، تا این لحظه: 12 سال و 5 روز سن داره

در انتظار معجزه

خواسته یا ناخواسته ؟

1393/7/7 18:50
نویسنده : عاطفه
459 بازدید
اشتراک گذاری

حتی نوشتن ازش هم برام سخته ! حس عجیبی دارم نسبت به موضوع ! هر دو کفه حداقل برای موردی که تو ذهنمه در یه اندازه سنگینی میکنه و خیلی که فکر میکنم کفه ی تلخ قضیه سنگینی اش بیشتر میشه انگار !

ناراحتم .

یکی از همکارای خوبم که کار خدمات مهد و به عهده داره یه دختر کلاس اولی داره و در تب و تاب جدایی از همسر معتادشِ ! مردی که شیشه میکشه و توهماتش دمار از روزگار مادر و دختر در آورده ! اونوقت چند روزی هست که دوست خوبم فهمیده قلب یه کوچولوی دوماه و 21 روزه داره تو شکمش نبض میزنه !!! و البته به خاطر شرایط جسمانی اش که تغییر نکرده حق داشته زودتر متوجه نشه ولی این حق رو هم نداشته که خیال کنه به خاطر شرایط خاص شوهرش احتمال بارداری نیست !

خلاصه اینکه چند روزه حال عجیبی داریم . من و بقیه پرسنل مهد . موندن بچه مساوی با آینده ای مبهم و تاریک که یه جنگ اساسی با پدر سر ثابت کردن بعضی قضایا داره و بعدش هم طلاق و هزینه ها و تربیتش . از سویی دیگه قتل ! به همین کوتاهی و تلخی !

نتونستم راضی اش کنم که وقتش و کنسل کنه ، که پول و به حساب نریزه ، که جای خودش نیرو نفرسته واسه چند روز مرخصی و انقدر بغضش و فرو نده و نترسه و نره !

حتی گفتم بذار دنیا بیاد به اسم خودم براش شناسنامه میگیرم ، توانشم دارم ، بزرگش میکنم ، گفت تو دوران حاملگی پام و نباید بذارم خونه مامان - بابام اونوقت. میکشن من و ( که چرا تو این هاگیر و واگیر حامله شده ؟؟؟ ) !!!

خیلی درکش سخته . یکی تو حسرت بچه صبح و شب میکنه و شب و صبح ! یکی هم ... چی بگم ؟ خدایا حکمتت و شکر !

فقط دم ولی مون خیلی گرم ! من به نوبه ی خودم دستشم میبوسم ! بس که اوضاع خوبه ! دخل و خرج همه با هم میخونه ! مستاجر و صاحبخونه و حکم تخلیه معنا نداره ! قانون مثل همه ی!!! پدرها دقیقا پشت زن و حامیه اونه و مثل چی در برابر همه نامردی ها هواش و داره ! دم تمام بزرگامون گرم که تو مملکتمون زن ها انقدر راحت میتونن به مادری کردنشون بپردازند و شیر مردانی تحویل جامعه بدند که باورشون این باشه که نفس کشیدن طبیعی ترین حق برای اونهاست و هرگز احساس ناخواسته بودن نکنند.

ممنونم از طرح و اجرای تمام قانون های کشورم ، با حضور و نگاه و دست پر مهر و حمایت گر قانونگذاران هیچ زنی هرگز احساس بدبختی و عجز نمیکنه بابت امنیت خودش و بچه اش و سیر کردن شکمشون ! چه برسه به اینکه به این بهونه ها بخواد جگر گوشه اش رو از بین ببره . دلم برای " صفیه " میسوزه !


من به جای همه کسانی که دستت را میگیرند و نیامده برت میگردانند جای اولت از تو عذر میخوام . تو هم با قلب پاک و معصومت همه را ببخش . و فرشته ی نازنینم هرگز غصه ی این نخواستن و نیامدن و پس زدن ها را نخور ! دنیا جای عجیبی است ، مامان صلاح تورو میخواد .

پسندها (4)

نظرات (4)

مامان نفس طلایی
8 مهر 93 16:25
سلام ... خیلی متناثر شدم .. چرا اخه؟ خوب 9 ماه نره خونه مامان ... خوب با ازمایش dnaثابت کنه بچه شوهرشه ... خوب با هزار سختی بچه شو بزرگ کنه .. یا بسپارتش به یکی دیگه فقط 7 ماه دیگه تحملش کنه.... وای خدای من باورم نمیشه که چه طور به خودش اجازه داده وجود را از یک انسان بگیره .. ادمی که خدا اون رو خلق کرده و خودش روزی رسونشه ... حتی اگه وسط یه جنگل باشه ... .وای خدای من شاید اون بچه یکی از یارای امام زمان باشه ... یه دانشمند یه عالم یه ادم ... به چه حقی این کار و کرد.... وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای خدای من و....
مامان مریم
10 مهر 93 22:27
الهی بگردم
مامان عطرین
14 مهر 93 18:33
غم انگیز بود خیلی
مامان مریم
15 مهر 93 19:02
فقط میشه تاسف خورد خیلی خیلی خیلی....