پادشاه منپادشاه من، تا این لحظه: 12 سال و 11 روز سن داره

در انتظار معجزه

" لیلا ؛ نام تمام دختران زمین است "

1392/3/15 12:08
نویسنده : عاطفه
322 بازدید
اشتراک گذاری

امروز هم که نه ... فردا میایی .
دلهره ی آمدنت از لحظه ی عاشق شدنم در وجودم بیوته کرده ... تمام رنج ها را من میکشم ، تو لذتش را ببر و من از شادکامی تان خستگی ام در می رود .
من سوگلی و محرم دلش نمی شوم ! هرگز نمی توانم جای تو را برایش بگیرم . من فقط برای اصلاح اش آفریده شده ام . فقط آمده بودم که با من تمرین عاشقی کند .. سرمشق اش بودم .. تو سوال امتحانی اش هستی ! با تو قبول یا رد می شود ... با توست که به آرامش می رسد و بی توست که تمام می شود.
من وظیفه ام چیز دیگری است . من باید پرورش اش دهم ، به بالندگی اش کمک کنم و بعد بنشینم و قدم های آرام و سبکبالش را در کنار گام های پر ناز تو به نظاره بنشینم .
من نوازشش میکنم بی هیچ انتظاری تا یاد بگیرد نوازش کردن تو را ... می بوسمش تا ... نازش را می کشم ... و تو در تمامی لحظه هایتان هرگز به این فکر نکن که از کجا و چه کسی یاد گرفته است !
من الگویش نبودم ... من فقط آمده بودم تا تمرینم کند و بعد عاشق تو بشود .
من از زمان نیامدن تا آمدن و ماندن ات خاطره ام .. همیشه خاطره بوده ام و .. خاطره می مانم !

تو حقیقت زنده ی زندگی اش می شوی !!!

من یک خاطره ی همیشه دلواپسم ! نکند ... لیاقتش را داری ؟ تو هم که نباشی لیلا ها زیادند .. و من همیشه دلهره ی آمدنتان را داشته ام !
از دوست داشتن زیادم به لیاقت همه تان شک می کنم. نمی خواهم مزاحمش شوم.. نمی خواهم زندانبانش باشم . باید پرواز را در کنار کسی مثل خودش تجربه کند نه منی که فقط برای تتنها نبودنش آمده ام.
باید کنار تو پدر شود . با قصه های هزار و یک شب ات به خواب رود .. با عطر تو آرامش بگیرد .. و مرا فراموش کند .گویی هرگز نیامده و نبوده ام !
انقدر غرق خوشبختی شود که یادش برود چه کسی دوست داشتن را یادش داد و اولین بار عاشقی را در کنار چه کسی تجربه کرد ..

تجربه ها یادش برود و هر روز و هر روز و هر روز منتظر روزهاو یلداهای بلند تر باشد برای در کنار تو بودن ..

و من !  از میان تماشاچیانِ خیره به زندگی گرمتان از جایگاهی که ویِژه نیست تماشاگر و دعاگویتان باشم برای خوب زندگی کردنتان !
و تجسم کنم تمام دقایق کنار هم خوشبخت بودنتان را در موقعیت هایی که پرده ی صحنه را می کشید .

به تو می سپارمش .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

هدی جون
16 خرداد 92 11:20
واقعا دارم عصبانی میشم انگار دیگه نباید بیام اینجا .
خواننده های خاموش جا توی قصر پادشاه دارن یا نه ؟
اگه آره رمز لطفا !


عزیزم تصمیم با خودتون. فعلا رمز و نمی گم . آدرس وبلاگتونم نذاشتید تا خصوصی بهتون گفته بشه .
فکر کنین هنوز آپ نکردم . ممنونم.
زری مامان مهدیار
22 خرداد 92 23:58
عاطفه جونم رمز عوض شده؟
من معذرت می خوام که نظرت رو دیر دیدم اطلاع نداده بودی که خصوصی گذاشتی تا چک کنم
اگه بازم قابل می دونی که پست های رمز دارت رو بخونم رمزو برام بذار
ممنون دوست خوبم


عوض نشده گلم ولی چشم دوباره می ذارم