پادشاه منپادشاه من، تا این لحظه: 12 سال و 5 روز سن داره

در انتظار معجزه

درد

1392/4/19 0:39
نویسنده : عاطفه
357 بازدید
اشتراک گذاری

مثل هر روز سلام کردن شنیدن کلمه ی "درد " هر روز صبح از زبونت شده عادتمون ! خیلی وقته که تا چشمات وا میکنی قبل از هر مامان گفتنی دستت و میذاری رو گوش سمت راستت و با یه لحنی که دل آدم آب میکنه میگی : درد ! فدات بشم مامان که هیچ کاری از دستم واست بر نمیاد ...ناراحت

8 ماهه که درگیر این دو تا گوش نازنین شماییم . چی کار کنم مامانی آخه ؟ پیش 10 تا دکتر بردیم و همشون فقط آنتی بیوتیک تجویز می کنن و شما عزیز دلمم اونا رو با همه ی تلخی اش می خوری و میدونی که راه فرار نداری ! فقط یه کم قیافه ات و درهم میکنی و بلافاصله بعد خوردنش واسه خودت دست میزنی ماچ.

عزیز دلم پریشب که دوباره بردمت مطب متخصص گوش و گفت دیگه دارو فایده نداره وفقط بدنت و نسبت به اثرش مقاوم تر میکنه و توضیح داد که باید یه لوله بذارن تو کانال گوشت تا ترشحات و بکشه بیرون تا زمانیکه بزرگتر بشی و کانال گوش ات گشاد بشه و لوله خودش بیافته و قرار گذاشت واست تو کلینیک یه وقت عمل بذاره و منم با توضیحات قانع کننده خانم دکتر با چشمای اشک آلودم مجبور به گرفتن زمان شدم تا تصمیممون و بگم .

بابایی که اومد دنبالمون با دیدن حال و روزم خودش جواب خانم دکتر و فهمید و بنده خدا نمی دونست چی کار کنه !برای اینکه واسه تصمیم گیری به خودمون یه فرصت بدیم  بردیمت بازی و اندیشه و اونجا رو کلی بهم ریختی ! همه از دستت می خندیدند انقدر با مزه دست به همه چی می زدی و بازی میکردی انگار واسه بار هزارم رفتی و اونجا خونه خاله ات !!! خانم مدیر اونجا هم وقتی کارای تورو دید بلند شد اومد کنارت و باهات نشست رو صندلی تا بازی کنه و بوسیدت . می خواستیم بیایم بیرون واسه خودت یه سی دی هم برداشتی و با همه بای بای کردی و این کارات کمی ناراحتی مون و تسکین دادلبخند.

بابایی به خاطر ترافیک زود رفت ماشین مامان مریم اینا رو بهشون داد و اومد تا با موتور شما رو پیش یه دکتر دیگه ببریم و ببینیم نظر بقیه چیه ؟

خلاصه رفتیم پیش دکتر وطنی ، دکتر خانوادگی بابا اینا و با هزار ترفتد و پارتی بازی تونستیم بین مریض وقت بگیریم و بریم داخل، و‌ آقای دکتر خیلی با عمل مخالفت کرد و گفت سن ات واسه بیهوشی خیلی کمه .. واقعا" نمی دونم مامانی باید چی کار کنم دکترهای دیگه هم میگن اوضاع گوش ات بد ولی نظری درباره عمل ندارن !

خلاصه اینکه دو تا شربت نوشتن و قول دادن به امید خدا شما زودی خوب شی . اونجا یه آمپول هم زدی که انگار خیلی درد داشت چون تا اشکای مامان و رو صورتش ندیدی آروم نشدی (فدای دل مهربون و فهیم ات بشم )

قیمت دقیقا" دو تا شربت و یه آمپول هم با دفترچه بیمه شد 185000 تومان !!!! خدا به داد آدم های کم درآمد برسه ! خدا کنه هیچ پدر و مادر بی پولی بچه ی مریض نداشته باشن . احساس می کنم باید خیلی سخت باشه تو این اوضاع و احوال اینجور خرج کردنا و شکر خدا که بابا ناصر همیشه در حال کاره و الحمدالله که خدا همیشه بهش لطف داره.

امشب شب اول ماه مبارک رمضان ، ایشالا همه ی مریض ها مورد رحمت خدا قرار بگیرن و به سلامتی دست پیدا کنن و از صدقه سر اونا بیماری هم سایه اش رو از سر شما برداره پادشاهم.

بخواب ... بیدارم !--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

مامان نوشت : ببخشید به خاطر دل کوچک خودم و اندوهم سر شما داد زدم ، ببخشید که بهانه گیری های از رو دوست داشتن ات لج من و درآورد و بهت توپیدم ، ببخشید که فراموشم شد من تو رو خواستم و ببخشید که به خاطر لجبازی های بچه گانه ام یادم رفت که مادرم !!!

خـــــــــــــــیلــــــــــــــــــی برام عزیزی هـــــــــــــستیِ من قلب

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

مریم مامان محمدصدرا
19 تیر 92 1:02
سلام گلم
الان که دارم نظرمو می نویسم چشام پر اشکه بزور جای حروفو تشخیص می دم. خدا پسر نازتو برات حفظ کنه و هرچه سریعتر بهش شفا بده به حق این روزا و شبای عزیزی که تو راهن. می دونم چقدر بیماری بچه برای پدر و مادرش سخته. شما هم از درگاه خدا ناامید نشو. اگه دوست داشتی به وب من هم بیا خوشحال می شم تبادل لینک کنیم


چرا گریه ؟ عزیزم خوب میشه ایشالا ! غصه نخور چشــــــــــم
مامان امیرعلی گلی
19 تیر 92 1:03
خیلی خاطراتت بامزه است خدا حفظ کنه پسرتو گلم به ما هم سر بزن
مزاحم میشیم
دومین جشنواره مجازی کتابخوانی
19 تیر 92 15:14
دوست بزرگوار عاطفه عزیز
دومین جشنواره بزرگ مجازی کتابخوانی در دو رده سنی آزاد و نوجوانان در حال برگزاری است. ضمن دعوت برای شرکت در این جشنواره،از شما خواهانیم تا در اجرای این برنامه با پذیرفتن عنوان"همکار افتخاری" ما را یاری فرمائید.

اطاعت امر شد
زری مامان مهدیار
20 تیر 92 12:52
عزیز دلم ایشالا که به زودی صحت و سلامتی حاصل می شه


به دعای شما انشالله ة مرسی دوست خوب و بی همتام
زری مامان مهدیار
20 تیر 92 12:55
ایشالا که هیچ وقت مریضی و بیماری نباشه اگرم خدایی نکرده مریضی ای اتفاق افتاد آدم گیر دکتر با وجدان و حاذق بیفته و صد البته نگرانی مالی نداشته باشه
امیدت به خدا باشه ایشالا که این نسخه آخری موثر واقع بشه و دیگه نیازی به داروی دیگه یا عمل نباشه

واسه همه ی دعاهای قشنگی که کردی آمین میگم. ممنونم
مامان فاطمه زهرا
21 تیر 92 16:31
ایشاله به همین ماه عزیر خوب میشه دیگه هیچ دردی سراغش نیاد
الهی امین

ایشالله و ممنونم
مامان مریم
2 مرداد 92 14:18
عاطی یه بار دیگه سرش داد بزنی با من طرفی...



چـشم