درد
مثل هر روز سلام کردن شنیدن کلمه ی "درد " هر روز صبح از زبونت شده عادتمون ! خیلی وقته که تا چشمات وا میکنی قبل از هر مامان گفتنی دستت و میذاری رو گوش سمت راستت و با یه لحنی که دل آدم آب میکنه میگی : درد ! فدات بشم مامان که هیچ کاری از دستم واست بر نمیاد ...
8 ماهه که درگیر این دو تا گوش نازنین شماییم . چی کار کنم مامانی آخه ؟ پیش 10 تا دکتر بردیم و همشون فقط آنتی بیوتیک تجویز می کنن و شما عزیز دلمم اونا رو با همه ی تلخی اش می خوری و میدونی که راه فرار نداری ! فقط یه کم قیافه ات و درهم میکنی و بلافاصله بعد خوردنش واسه خودت دست میزنی .
عزیز دلم پریشب که دوباره بردمت مطب متخصص گوش و گفت دیگه دارو فایده نداره وفقط بدنت و نسبت به اثرش مقاوم تر میکنه و توضیح داد که باید یه لوله بذارن تو کانال گوشت تا ترشحات و بکشه بیرون تا زمانیکه بزرگتر بشی و کانال گوش ات گشاد بشه و لوله خودش بیافته و قرار گذاشت واست تو کلینیک یه وقت عمل بذاره و منم با توضیحات قانع کننده خانم دکتر با چشمای اشک آلودم مجبور به گرفتن زمان شدم تا تصمیممون و بگم .
بابایی که اومد دنبالمون با دیدن حال و روزم خودش جواب خانم دکتر و فهمید و بنده خدا نمی دونست چی کار کنه !برای اینکه واسه تصمیم گیری به خودمون یه فرصت بدیم بردیمت بازی و اندیشه و اونجا رو کلی بهم ریختی ! همه از دستت می خندیدند انقدر با مزه دست به همه چی می زدی و بازی میکردی انگار واسه بار هزارم رفتی و اونجا خونه خاله ات !!! خانم مدیر اونجا هم وقتی کارای تورو دید بلند شد اومد کنارت و باهات نشست رو صندلی تا بازی کنه و بوسیدت . می خواستیم بیایم بیرون واسه خودت یه سی دی هم برداشتی و با همه بای بای کردی و این کارات کمی ناراحتی مون و تسکین داد.
بابایی به خاطر ترافیک زود رفت ماشین مامان مریم اینا رو بهشون داد و اومد تا با موتور شما رو پیش یه دکتر دیگه ببریم و ببینیم نظر بقیه چیه ؟
خلاصه رفتیم پیش دکتر وطنی ، دکتر خانوادگی بابا اینا و با هزار ترفتد و پارتی بازی تونستیم بین مریض وقت بگیریم و بریم داخل، و آقای دکتر خیلی با عمل مخالفت کرد و گفت سن ات واسه بیهوشی خیلی کمه .. واقعا" نمی دونم مامانی باید چی کار کنم دکترهای دیگه هم میگن اوضاع گوش ات بد ولی نظری درباره عمل ندارن !
خلاصه اینکه دو تا شربت نوشتن و قول دادن به امید خدا شما زودی خوب شی . اونجا یه آمپول هم زدی که انگار خیلی درد داشت چون تا اشکای مامان و رو صورتش ندیدی آروم نشدی (فدای دل مهربون و فهیم ات بشم )
قیمت دقیقا" دو تا شربت و یه آمپول هم با دفترچه بیمه شد 185000 تومان !!!! خدا به داد آدم های کم درآمد برسه ! خدا کنه هیچ پدر و مادر بی پولی بچه ی مریض نداشته باشن . احساس می کنم باید خیلی سخت باشه تو این اوضاع و احوال اینجور خرج کردنا و شکر خدا که بابا ناصر همیشه در حال کاره و الحمدالله که خدا همیشه بهش لطف داره.
امشب شب اول ماه مبارک رمضان ، ایشالا همه ی مریض ها مورد رحمت خدا قرار بگیرن و به سلامتی دست پیدا کنن و از صدقه سر اونا بیماری هم سایه اش رو از سر شما برداره پادشاهم.
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
مامان نوشت : ببخشید به خاطر دل کوچک خودم و اندوهم سر شما داد زدم ، ببخشید که بهانه گیری های از رو دوست داشتن ات لج من و درآورد و بهت توپیدم ، ببخشید که فراموشم شد من تو رو خواستم و ببخشید که به خاطر لجبازی های بچه گانه ام یادم رفت که مادرم !!!
خـــــــــــــــیلــــــــــــــــــی برام عزیزی هـــــــــــــستیِ من