الوعده وفا
پیرو دو پست قبلب میرسیم به جایزه ویژه مادر خانومی ! بابا ناصر من و شما و مامان مرضی و بابا کریم و به سفر یک روزه ی شمال برد و در شهر زیبا و سرسبز نمک آبرود مستقر شدیم . که واقعا" خیلــــــــــــــی خوش گذشت و یه عالمه انرژی گرفتیم . زمان رفت همه خوابیدیم و ناصر رانندگی کرد و نهار رو هم با اینکه ماه رمضان بود ولی بابا کریم از یه رستوران خوب 4 پرس ماهی شکم پر و یک پرس ترش کباب گرفت باسالاد و نوشابه که خیلی چسبید (ولی نمی دونم چرا انقدر همه چی گرون شده اینا رو مینویسم واست تا بدونی هزینه ها زمان ما چقدر بوده ! این غذاها شد 150 هزار تومان ) از شدت بازی خودکشی کردی دیگه ! آخر سر هم با گریه از آب اومدی بیرون. بابا ناصر یه 20 - 30 تایی ماهی کوچولو هم از آب گرفت که همه رو دوباره انداختیم تو آب شما هم می خواستی ادای اون و در بیاری و یه عالمه ما رو خندودی ! برگشتنی هم کلی جگر و چنجه خوردیم و خودمون و تقویت کردیم و تا خود تهران غیر از یک ساعت آخر که خوابت برد فقط نانای کردی و ما رو مجبور میکردی دست بزنیم حتی به ناصر هم که راننده بود رحم نمیکردی ! اینم شما و روایت سفر به زبان تصویر :
بفرما آب بازی :
مامان فدای ذوق کردنت !
آخه آب به اون تلخی مگه خوردن داره پسرک ؟
به به ! خربزه با طعم دریا !
خوشمزه است ؟
منم وقتی تو بغلش میرم آرامش میگیرم. درست مثل تو !
الهی فدات شم تو که الان خربزه خوردی ! ماسه دیگه چرا ؟؟؟
اجازه هست دستای هر دوتون و بوسه بارون کنم ؟ دستای تو و مامان مرضی رو !
اولش اصلا" باهاش بازی نمی کردی ولی آخراش یواشکی و با کلی کلک ازش جدا کردیمت .
فقط کاش آبی بود ! (من که غر نمیزنم )
مامان دورت بگردم همه اش مال خودته ! خدا نکرده خفه نشی !!!
اٍ اٍ اٍ شلوارکت کی پاره شد ؟
دلت نسوزه ها ! ولی نمیشد که این سفر جایزه ی من باشه و فقط به شما خوش بگذره ؟! واسه همین من و بابایی سوار جت اسکی شدیم و واقعا" خـــــــــــــــــــــیــــــــــــلی خوش گذشت ! فقط ناصر هرکاری کرد چپ کنه و من و بندازه وسط آب شکر خدا نتوست ! اونم به خاطر اینکه کفش هایی که خیلی دوست داشتم پام بود و اگه آب میبردشون ...
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
توضیح اضافه ندارد ! فقط خیلی دوستتون دارم