شب روزی گرفتن ها
خیـــــــلی دلم می خواد بریم مسجد . اینکه تو این شبای قشنگ هم نوا با کسانی بشی که مثل تو محتاج محبت و لطف خدایند لطف و صفای دیگه ای داره ولی متاسفانه حداقل می دونم امشب که نمیشه ... پادشاه عزیز من چند رمضان دیگه که بگذره متوجه ی عظمت این شب های مبارک خواهی شد ؟ مکه که بودم وقتی در حیاط نشسته بودم یکدفعه سقفی که بالای سرم بود مثل چتری بسته شد ... احساس کردم خدا پیش رویم پایین آمد و مهمان سفره ی دعا و قرآنم شد ... به این شب های قدر که میرسیم فقط یاد اون لحظه میافتم .. انگار سقف آسمان برداشته میشود ... انگار دیگر هیچ حجابی نیست ..انگار دست هایت به خدا می رسند ... دلم می خواهد قرآن را نه فقط بر سرم که بر وجودم بگیرم و مدام بگویم بک یا الله ... دلم می خواهد تو خیلی زودتر از زمانی که من فهمیدم به منزلت این شب ها پی ببری .. دلم می خواهد همیشه از من جلوتر باشی و اشتباهت من را هرگز تکرار نکنی و زیبایی وصف ناشدنی این شب ها را به زیبایی ناچیز آدمیان پیوند نزنی (فقط تو می دانی چی میگم ! ) پادشاهم این شب ها ارزش زیادی دارند .. اصلا" شب ارزش هایند ، بگذار به احترام پاکی تو دعاهایم بالا روند ... کنارم بشین و بیدار باش و با هر الغوث الغوث گفتن من دستانت را به نشانه ی آمین استغاثه هایم بالا بیاور...
---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
التماس دعا