پادشاه منپادشاه من، تا این لحظه: 12 سال و 7 روز سن داره

در انتظار معجزه

من و این همه خوشبختی محاله

1392/6/12 0:07
نویسنده : عاطفه
259 بازدید
اشتراک گذاری

رفتیم هایپر نیشخند.

دیروز ناصر که از سرکار اومد ، همون دم در گفت : یه چیزی بگم پررو نمیشی ؟ و ما تعجب موندیم تو این همه محبت همسر که جور کنترلش میکنه ؟؟؟؟ گفتیم سعیمون و میکنیم بفرمایید ! و یکدفعه خودمان حدس زدیم و به صدم ثانیه نکشیده پرسیدیم میخوایم بریم هایپر قلب؟؟؟ و ایشون فرمودند آماده شید ! و ما انگار که به مجلس بزرگی دعوت شده باشیم همراه پسرک دوشی گرفتیم و سرخاب سفیداب کردیم و با دقت لباسی وزین انتخاب نمودیم و با لبخندی به پهنای صورت گفتیم آماده ایملبخند ! و همسر در کمال خونسردی گفتند: من دیگه خوابم میاد ناراحت!

در ادامه با لب های ورچیده بنده و دَ دَ گفتن های مکرر پسرک که آماده بود مواجه شدند دلشان انگاری سوخت و گفتند پس بریم ماشین مامان اینها رو بگیریم بریمافسوسو درب منزل مادر شوهر عزیز که رسیدیم بوی ماهی سرخ کرده هوش از سرمان برد و گفتیم برای هایپر رفتن دیر نمیشودنیشخندچشمک و بر سر سفره شان بی دعوت نشستیم . و نشستن همانا و ساعت شد 11 شب و چشم من و همسر هیپنوتیزم میرفت و پادشاه هم که از همان اول خوابش برده بود خواب.

با ایما و اشاره ناصر پرسید چه کنیم متفکرو من با چشم و ابرو و دهن و گردن گفتم خودش میدونهابرو !

خلاصه ماشین را گرفتیم و آمدیم و از خیابانشون در نیومده بودیم که ناصر با لحنی دل سوزانک گفت به خدا خوابم میاد نریم ناراحت میشی ؟و من : به جون تو اگه ناراحت شم از خود راضی! گفت قهر میکنی ؟ گفتم وا این چه حرفیهتعجب! و پرسید پس قیافه میگیری ؟! گفتم خدا مرگم بده ! من و اینجور شناختی ! بریم خونه عزیزممژه!

و رسیدیم خانه ! و رسیدن همانا و ناراحت شدن و قهر کردن و قیافه گرفتن من هم همانا زبان!

 و ناصر فقط گفت : میدونستمخنثی !!!

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

یه دونه دختر نوشت : صبح که ناصر رفت ، مامانم زنگ زد با پادشاه حرف بزنه و من گفتم مامان ، به بابا میگی بریم هایپر ؟ من ؟ امیرپارسا ؟ دَ دَ ! بیاید دیگه نگران!

ده دقیقه بعد بابام زنگ زد گفت : دختر گلمقلب آماده باش داریم میایم دنبالت نیشخند.

تا رسیدیم اونجا ناصر برگشت خونه و مجبور شد تا 5 بعد از ظهر تنها بمونه از خود راضی! ولی چون همه ی حواسش به آلبالو پلوی خوشمزه ای بود که آماده کرده بودم هیچی غر نزد قلب

در ضمن ، خیلـــــــــــی شلوغ بود امروز !یه عالمه هم دفتر و لوازم التحریرای خوشگل داشت که مامانم نذاشت بردارم . حیف ناراحت. فکر کنم به خاطرش باید یه بار دیگه برم خجالتچشمک

پادشاه در هایپراستار

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (22)

khale hanieh
11 شهریور 92 23:31
elahi doret bgardam ba oon muhaie juli pulit
aaaa atef jan shoma albaloo polo ham baladiii??!!
vaaaa
atefeo
hyper staro
koliii khariiiid
khosh b haleeet

دفعه ی بعد تورم میبریم .
چی فکر کردی پس ؟ بیا خونمون برات درست کنم. چهارشنبه میای ؟
khale hanieh
12 شهریور 92 0:21
merccc azizam
yanii kei miriiiiid??
albaloo poloie shoma khordan dare harmoghe bgid ba kale....


خواهش میکنم.
هرچه زودتر بهتر ، دعا کن خوراکی هامون زودی تموم شه
هر وقت خواستی بیا فقط با پا بیا نه با سر که خدا نکرده واسه دو قاشق غذاطوریت نشه
مامان نفس طلایی
12 شهریور 92 0:53
به به خوشم میاد تموم اقایان محترم شیوه های زبانم لال پیچاندن و انجام ندادن کاری رو که نمی خوان را فول ابشن بلدن و بیشتر لذت می برم از قدرت فوق العاده بانوان که کاری رو که بخوان انجام بدن رو به هر قیمتی انجام می دن ..
من که عاشق لوازم التحریرم ... شوشوم می گه ترم اخری ببرم برات لوازم التحریر بخرم... اخه من هر سال میرم و کلی لوازم التحریر می خرم ... منم با کمال افتخار گفتم ترم اخر ارشدم خدا رو شکر دکترا با تزش میشه 3تا5 سال


میبینی ؟ منم خیلی از هر دو مورد خوشم میاد
آفرین دوست جونم درس بخون تا بری لوازم تحریر بخری
شیما
12 شهریور 92 1:08
خدارو شکر که آخر سر رفتید


واقعا" خدارو شکر از نرفتن داشتیم سکته میکردیم.
دومین جشنواره مجازی کتابخوانی
12 شهریور 92 10:47
دوست گرامی با سلام. به اطلاع می رساند مکان برگزاری مراسم اختتامیه جشنواره مجازی کتابخوانی،از فرهنگسرای فردوس به فرهنگسرای ارسباران(هنر) تغییر کرده است. لطفا جهت هماهنگی های بیشتر برای شرکت درمراسم اختتامیه، شماره تماس خود را از طریق قسمت "تماس با ما" در سایت جشنواره در اختیار ما قرار دهید.(چنانچه قبلا شماره تماس خود را در اختیار ما قرار داده اید نیازی به این امر نیست) زمان مراسم: چهارشنبه 20شهریور1392 از ساعت 30/15الی 19 آدرس فرهنگسرای ارسباران(هنر):خیابان شریعتی- پل سید خندان- خیابان جلفا- فرهنگسرای ارسباران(هنر) آدرس از طریق مترو: استگاه مترو مصلی یا ایستگاه مترو میرداماد-پل سید خندان- خیابان جلفا- فرهنگسرای ارسباران(هنر) آدرس سایت جشنواره: http://attarlibrary.ir
مامان امیرناز
12 شهریور 92 11:20
سلام عزیزم پاک مارو یادت رفت نمیای سر نمی زنی خصوصی داری

سلام به روی ماهت دوست گلم ، خب میدونستم نیستی ! کجا بیام سر بزنم ؟
خانومی ببخشید دیر جوابتو دادم ، دو روزه یا مهمون داشتم یا مهمون بودم . تو خصوصی جوابت و دادم.
شازده امیر و رها بانو
12 شهریور 92 13:02
سلام عاطفه عزیزم
خدارو شکر که زندگی بر وفق مرادتونو
و خدارو شکر به هایپر هم رفتین بعدم به موقعش انقدر لوازم التحریر میخری عزیزم که خسته میشی مثل ما که تازه اول بسم الله پسرک پدرمان را در آورده


سلام به روی ماهت .ممنونم عزیزم .
تا باشه از این پدر در بیاری ها
شازده امیر و رها بانو
12 شهریور 92 13:09
در ضمن من همیشه جویای احوالتان از طریق وبلاگ هستم اگر کمتر پیغام میذارم دلیل بر بیمعرفتی نیستااااااا شهریور ماه شلوغیه برام انشاالله امیر پارسا مدرسه ای بشه متوجه میشین چی میگم تازه یکیم باشه مثل رها دائم گریه و جیغ بزنه و بهت آویزون باشه فکرشو بکن خیلی سخته همه اینارو گفتم که پیغام نذاشتنم رو موجه کنم موجه شد؟


شما تاج سر مایید . اینجانب و پسرکمان تمام سعیمان را میکنیم تا درک کنیم مادر بانو و شاهزاده بودند چه دردسر عظیم و شیرینی است ، همین که میخوانیدمان بسی مایه مباهات است . با خیال راحت به مادرانگی تان برسید
مامان محمدحسین
12 شهریور 92 17:05
به به خاله ....
خوش گذشت؟
همیشه به شادی باشین...



مرسی خاله جون. شما هم همینطور
مامان الینا
13 شهریور 92 10:44
الهی این پسر خوشگله رو نیگا
شما اینقدر از هایپر تعریف کردی دل ما اب شد !!!
بازم مثل همیشه اومدم یه سر بهتون زدم و دارم پر انرژی بر میگردم


سلامت باشید گلم ، ایشاللهقسمتتون بشه برید جای مارو هم خالی کنید
دفعه دیگه قبل از اینکه بری صدام کن یه hype (نوشابه انرژی زا) هم برات وا کنم پر انرژی تر برگردی
عاطفه مامان الای
13 شهریور 92 12:44
خوب کاری کردی قهر کردی
یعنی چی باید میبردت روز میخوابه شب میخوابه بگو بابا یه عمر میخوابی دیگه !
گلم منم اونجا رو دوست دارم تو تبریز هم یدونه هست مال تر کیه ای هست خیلی قشنگه خارجیا همیشه بهترین کارا رو میکنن ایرانیا لیاقت ندارناونجا رو هم کره ای ها درست کردن
گلم من تو بلاگفا وبلاگ دارم دوست داری برو ومطالبش رو بخون یکیش رمز داره که همون رمزیه که برات نوشته بودم
اینم آدرس بلاگفای من به خاطر همین گفتم بیا وب درست کن اونجا صفحه نداره پست هام شماره داره برای دیدن پستهای قبلی باید بری به آرشیو مطالب میبوسمتون
اونجا اسمم رو ننوشتم اسمم اونجا آیتا هست


مرسی عزیزم.آدرس وبلاگ و میخوای عمومی کنی ؟ چون نمیدونستم پاکش کردم اگه عیبی نداره دوباره بذار تا هرکس دیگه ای خواست ببینه .

مامان اهورا
13 شهریور 92 14:27
عالی می نویس عاطفه...چرا نمیشینی یه کتاب بنویسی؟؟؟!!!!!!!!!!همه محو خوندنش میشن به خدا!!!!!!!!!!!!!!!من خودم وقتی این پست ها رو می خونم انگار که مثلا" باهاتم و این جریانارو میبینم
قلبون این پسر نازم بشم.از طرف من ببوسش


به خدا اگه همینجوری تشویقم کنید انگیزه پیدا میکنم مینویسم بعدش بهتون مجانی میدم بخونید
مرسی خاله جونم .شما هم اهورا خوشگله رو بوسید
مامان ایمان جون
13 شهریور 92 14:29
خوبه دیگه به مراد دلت رسیدی!!!!
عزیزم یه پست امدادرسانی تو وبلاگم گذاشتم!!لطفا امدادرسانی کن!!!


داغ دلم و تازه کردی با اون پستت بلد نیستم
مامان نفس طلایی
13 شهریور 92 14:50
مادر خانومی در چه حالی؟ نیستی؟


در حال خونه ی مامان بزرگم و مامان خودم و مامان همسرم
الان دیگه اومدم و هستم
مامان حانیه
13 شهریور 92 16:49
حسابی همسرمحترم روسرکارگذاشتیها


من ؟
مامان امیرناز
13 شهریور 92 23:44
سلام دوستم مرسی از خصوصی گرچه اونجایی که گفتی نمیدانستیم کجاست در ضمن ما برگشتیم سر خانه زندگیمان با سرماخوردگی که از شهرتان سوغات آوردیم اخه من قبل رفتن پست گذاشتم واسه اونم نظر ندادی


خیلی خیلی شرمنده ات شدم ! بایدم ندونی کجاست ! اونجایی که شما بودید بالا شهره و اینجایی که من گفتم وسط رو به پایین شهر
ایشالله هرچه زودتر هم خوب شی دوست گلم . برای پست قبلی هم به خدا نظر گذاشته بودم !!!!! حالا دوباره میام پیشتون.
مامان نفس طلایی
13 شهریور 92 23:47



مامان محمدصدرا
13 شهریور 92 23:56
سلام خانمی. چه خبر؟ دیگه سراغی از ما نمی گیری عزیز.
ان شاالله خیر باشه هر جای هستی سالم و شاد باشید.


دوست جونم ؟ این همه میام سر می زنم پس چیه ؟ فقط یه هفته نبودم الان میام از خجالتتون در میام .
عاطفه مامان الای
14 شهریور 92 0:29
www.ayta-88.blogfa.com
اینم آدرس
نه اشکالی نداره دیگران هم ببینن میبوسمتونخواستی لینکش کن
شب خوش دوست عزیزم
امیر پارسا جون میبوسمت


مرسی گلم
زری مامان مهدیار
16 شهریور 92 10:02
ما گفتیم این حوالی آب و هوا خوب شده هاااا
نگو عاطفه جونمون اومده هایپر و هوای خوب رو تا منطقه ی ما هم رسونده
حالا زیاد خرید نمی کردی برای بقیه هم می ذاشتی
قربون تیپ پادشاهت با اون جوارابای ست با بلوزش بشم م م من


خیلی بدجنسی چرا زودتر نگفتی اونجا میشینید ؟ من از فردا هر روز میام خونتون به اسم شما به کام هایپر
زری مامان مهدیار
17 شهریور 92 0:09
چسبیده به در هایپر که نیستیم خواهر
ولی اونقدرها هم دور نیستیم، جنت آبادیم
قدمت سر چشم بیا خودم هر روز می برمت هایپر
لوازم التحریر هم خودم برات می خرم اصلاً سجاد رو هم با خودت بیار


چه دوست غرب نشینی داریم ما ! ایول ایوله ! ایول !
لطف داری مهربون ، همیشه سلامت و شاد باشی
عمه زری نوشت
18 شهریور 92 15:37
عاطفه خییییلی باحالی به خدا
اینقدر جذاب و تو دل برو می نویسی که آدمی مث من به مطالعه علاقه مند میشه
نگارشت مستدام . . .



یه سری ها مثل مریم خانوم اینا بودند ، باید کامنت گذاشتن و از تو یاد بگیرن عزیزم ! تشویق کنن آدم و نه اینکه ...