شب ها ی پر ستاره
شب 19 م : کلی امید داشتم به این شبا ... منتظر بودم .. توبه - طلب عفو و بخشش - یه نیت الهی و یه سری قول و قرار با خدای بزرگ - یه دنیا تشکر و شکر گذاری - یه عالمه خواسته و آرزو .... نمی تونستیم جایی بریم .. حوصله اجازه و گرفتن و راضی کردن کسی و نداشتم . مطمئن هم نبودم که تو اذیت میشی یا نه ! موندم خونه و با تلویزیون احیا گرفتم . جوشن کبیرو با هم خوندیم. تموم که شد گرسنه شدی .. کنار هم دراز کشیدیم تا شیر بخوری و سخنرانی تموم شه تا قرآن سر بگیریم .. با صدای بابات بیدار شدیم که داشت خداحافظی می کرد بره سرکار ! ساعت 7 صبح بود . شب 21 ام : صبح تا بعد از ظهر کلی استراحت کردم که شب خوابم نبره .. اگه این شبا رو از دست می دادیم .....