پادشاه منپادشاه من، تا این لحظه: 12 سال و 14 روز سن داره

در انتظار معجزه

بسشت !

به لحظه های بیدار شدنت که نزدیک میشیم ، ناخوداگاه یه لبخند همه ی صورتم و میگیره و منتظر میشم .. چشمام و باز نمیکنم و سعی میکنم خنده ام محو بشه ... دستتو که میاری بالا و خستگی خواب و که از تن در میکنی ، سرم و طرفت میچرخونم و همچنان منتظر میمونم .. مدام پلک زدن هات و حس میکنم .. مژه هات ماشالله انقدر بلند هست که صورتم و قلقلک بده ... چشمات و که کامل باز کردی ، آماده ام ! صدات که در اومد نمیذارم درخواستت و کامل بگی : دستمو میارم جلوت و میگم : بفرمایید عشـــــــقم ! ------------------------------------------------------------------------------------------------------------------ مامان نوشت : این روزها به جای تخم مرغ آب پز و خام...
17 مرداد 1392

از تو به یک اشاره ...

انقدر برای سرگرمی پادشاه از خودمان شکلک د رآوردیم و در هوا دست و پایمان را معلق کردیم که امروز فقط با علامت و ادا برایمان سخنرانی کرد ! این هم یک نمونه اش : ---------------------------------------------------------------------------------------------------------------- من میدونم نوشت : فهمیدی پسرم چی میگه ؟! بلد نیستی ؟ برو زبان اشاره یاد بگیر !! شئونات نوشت : ما ترویج بی حجابی نمیکنیم ! چه کنیم که گرما و همان گزیدگی نامعلوم لباس را بر تن پادشاه پایدار نمیکند ! ما از آن خانواد ها نیستیم ...
15 مرداد 1392

چقدر بگویم شکرت ، رهایم نمیکنی ؟!

دیروز مهمان داشتیم . ملیکا خانوم عزیزم برای بازی با جناب پادشاه یک ساعتی را در کنارمان بودند و موقع رفتن انقدر پسرک بیتابی کرد که با توجه به اصرار های قبلی اهالی ساختمان مامان ثری به آنجا رفتیم ... افطار در کنارشان ماندیم و شام خوردیم و قبل از اینکه بین سارا و زهرا و امیرپارسا اعلان جنگ شود وسایلمان را ریختیم روی دوشمان و و خانه آمدیم ... پسرک که خوابید در میان وب گردی هایم با پست قبلی مواجه شدم ... برای اولین بار از تنها بودن ترسیدم ! برای اولین بار تمام چراغ های خانه ( حتی دستشویی و حمام ) را روشن کردم ! برای اولین بار قفل پنجره ی آشپزخانه را زدم ! برای اولین بار کلید را گذاشتم پشت در ورودی و دو بار چرخاندمش ! برای اولین بار ساعت 2:30 دق...
15 مرداد 1392

تلخ

ترو خدا دعا کنید . به حرمت مادرانگیتان شاید مستجاب شود . http://www.92329.blogfa.com ---------------------------------------------------------------------------------------------------------- خدایا ... چرا اااا ؟! بعضی آدم ها چقدر نامردن ! چه پستن ! لعنت به هرچه حیوان آدم نماست ! بچه ی 9 ماهه دزدیدن دارد ؟ شیر می خواهد ! ماااااددرر می خواهد !!! می فهمی ؟؟؟!!! ...
15 مرداد 1392

آشتی کنون

راحت شدیم پس از مراسم ناز و نازکشی مادر وپدر اینجانب ،‌چشممان به جمال مادر و پدر ناصر جان روشن شد . که البته حدود 20 روزی ناز کردن های اینان از اونان کمتر بود . و پس از پیگیری های ستاد مشاوره این زوج های وان به رهبری عاطفه و ناصر توانستیم هر 4 نفر را قانع کنیم که زین پس با فاصله ی 2 ماه به 2 ماه خانه و کاشنه خود را رها کرده و به آشیانه ی عشق ما بیایند . و گرنه پاسخگو نخواهیم بود ( تو این دو ماه فاصله می خوایم خودمون قهر کنیم دیگه ) اینجوری هر خانواده ای در سال فرصت 2 بار قهر کردن داره ( چه روشنفکرم !) خلاصه اینکه با صحبت های به عمل آمده ، و مشاوره هایی که فرستادیمشان الان همگی شاد و سلامتند و البته مردها متاسفانه هیچ تغی...
14 مرداد 1392

یادمان نرود !

در همین لحظه به یک کشف بزرگ رسیده ام ! این حضرت آقا هدفش فقط بازی است نه کمک به مادر خوش بین اش ! ما را بگو که در ادامه ی پست قبل چه دلمان را خوش کرده بودیم پادشاهی که بزرگ میکنیم میشود دخترمان و جای خواهر نداشته مان را هم پر می کند ... هی روزگار ! خسته شدیم از بس سشوار به برق زدیم و گذاشتیم زلف پریشانمان را پسرک حالت دهد و آن را خاموش کردیم و جاروبرقی روشن کردیم و برایش روزنامه خرد کردیم تا سرگرم شود و هی از صداهایشان (بیصدا نیست دیگر !) سرسام گرفتیم ... چه امیدها داشتیم ... ------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- اقتصاد نوشت : خدا به خیر بگذراند قبض بر...
12 مرداد 1392