پادشاه منپادشاه من، تا این لحظه: 12 سال و 25 روز سن داره

در انتظار معجزه

غار تنهایی

دلتنگ که می شم .. بهانه گیر و غر غرو و لوس که می شم صبر می کنم .. مدارا می کنم باهات ... می خوابونمت ! بعد ... میرم تو اتاقت و درو پیش می کنم .می شینم وسط اتاق وهمه ی اسباب بازی ها رو می ریزم وسط .. همه چی یادم می ره ! دلتنگی ها و بهونه هام لا به لای رنگ های شاد اسباب بازی ها گم می شن وبه شوق بازی از سر و کول دلم می ریزن پایین و می رن لا به لای وسایل . خط خطی می کنم .. باتری قطار و می ذارم تو عروسک و مال اون کفشدوزک و رو می ذارم تو تلفن ات ! شاد می شم از صداهای قشنگشون . عروسکت و تو بغل می گیرم و با ماشین کوچولو ها بیب بیب می کنم .. قلب ببعی ات و می چرخونم تا آهنگ بزنه ... زرافه کوچولو رو کوک می کنم تا بدو بدو بره ... جوجه زرد ناز نا...
24 خرداد 1392

احساس بی تکرار من

تمام زندگی من امشب بعد کلی بدو بدو و قایم باشک وقتی خودت و انداختی تو بغل من و از خنده ریسه رفتی ٰ،با حرف بابایی تازه به خودم اومدم ... "عاطف،ماشاله بزرگ شده ها! دست و پاش از بغلت می زنه بیرون " 12-13 ماهه پیش رو این کوسن که طرح گل می خوابوندمت و کلا" قد همون بودی ،حالا اون شده بالش سرت !!! چقدر حضورت باعث آرامشم . خدا تورو تو بهترین زمان زندگیم بهم داد .. شاید ! شاید ها اگر زودتر یا دیرتر مهمان دلم می شدی انقدر ارزشمندترین نبودی ! خیلی جاها واقعا کم آوردم ..بریدم .... سیر شدم از زندگی و حتی دست کشیدم ... ولی بعد آمدنت معجزه ی زندگی ام به حقیقت پیوست ! تو شدی هوایی که برای نفس کشیدن در برم نبود ..شدی آبی که در پی اش مدام به سراب می خ...
22 خرداد 1392

قلبم داره می خنده

 یکی یه دونه .. گل گلخونه .... عسل مامان ... عزیز دردونه ... یه شاهدونه (من در آوردی ! )‌ عاشقشم من ... خودش می دونه !!! نفسم سلام آخه چرا من انقدر تو رو دوست دارم ؟ بعضی وقتا می خوام انقدر فشارت بدم که استخوان هات بشکنه ( حض کن محبت مادری و !!!) انقدر فشارت بدم که جمع شی ، له شی ، با من یکی شی ، بری تو وجودم ، بشی نی نی تو دلی تا آخرش همون جا بمونی .. هرچی لگد بزنی  ، دست بکوبی ، داد وهوار کنی ... دیگه نمی ذارم بیای بیرون ! می خوام بخورمت ! دلم بشه خونه ی تو .. اونجا که باشی خیالم راحته راحته ! نه از مریضی و این گوش دردای دائمی خبری میشه .. نه از بهونه گیری و اشکای خوشگلت ! فقط عشق به هم می دیم ، تو دلم هی عشقبازی م...
22 خرداد 1392

برای مخاطب خاص : دایی ابوالفضل

مامانی به حرفا توجه نکن ! بشنو و رد شو از جملاتی که آدم و لای منگنه میذاره برای به اصطلاح خوب بودن ! خوب ماندن ! خوب زیستن ! ولای زرورق بزرگ شدن و در اصل یعنی ؛همه چیز را باختن !!! دایی مدام میگه : مواظبش باش ! بخوابونش ! دست نزنه ! گریه نکنه ! نسوزه ! نیافته ! و .. و ... و .... انگاری من هیچ نگرانی ندارم ، هیچ تلاشی برای سالم ماندن و در آرامش بودنت نمی کنم .. شاید اون و اونایی که این حرف ها رو می زنن فکر می کنن دوستت ندارم .. گله که می کنم .. در جواب چیزهای جالبی می گوید : اگر مواظب بودی نمی سوخت .. نمی افتاد ... گریه نمی کرد ... برویم سر اصل مطلب : پسر قوی من امروز که دستت با کبریت سوخت خیلی خوشحال شدم مادر ! حتی کمی ...
22 خرداد 1392

صرفا" جهت آشنایی

پادشاه بزرگ سلام امروز درس انسان شناسی داریم ؛ اگر تو حوصله ی یادگیری داشته باشی البته .. انسان ها فارغ از نژاد و ملیت و دین و رنگ پوست و زبان شان به دسته های مهم تری هم تقسیم می شوند . گروهی مهربان و گروهی همیشه خشمگین ، گروهی همیشه دلواپس و گروهی بی خیال بی خیال ، گروهی زیرک و گروهی ساده ، گروهی با گذشت و گروهی کینه ای و الی آخر.. نمی خوام حاشیه برم .. می خوام بگم این نوشته الهام گرفته از یه گروه خاص یا بهتره بگم از شخص خاصیه ! پسرم من کسی رو میشناسم که به همه ی آدم های دور و برش چه دوست یا دشمن به یک اندازه ی ماورایی محبت می ده .. کسی که از برای همه همیشه دل نگران و دعا گو ، کسی که چه برونی یا بخوونی اش باز هم دوستت داره .. کسی که...
22 خرداد 1392

دلم ...

هیچ وقت پسرک مامان به زندگی به عنوان بازی نگاه نکن . بریز دور این شعارهای من در آوردی اندیشه های نو ظهور رو ! زندگی یه واقعیت خیلی جدیه ! اگر بخوای بازی بازی بری جلو همه چی و از دست میدی حتی اگه آخر وقت دست تو به عنوان برنده بره بالا ... تو این واقعیت فقط حواست باشه به کی و چه وقت دل میبازی.. تنها نمیشه بمونی . تنها که باشی زندگی نفس ات رو می بره ! باید شریک پیدا کنی تا بتونی به اوج برسی .. تنها بودن کار هرکس نیست.. شریک مناسب داشتن هم همینطور ! وقتی پیداش کردی دیگه رهاش نکن . بترس پسرم از نگاه های رها شده ای که همیشه تو را می پایند. پیدایش کردی بمان . اعتماد کن و هرگز نذار بهانه های پیش پا افتاده و سختی های روزگار به ماندن ات خلل وارد...
15 خرداد 1392