ماموریت غیرممکن 1
بالاخره عزیز دل من ، با محبوبش خداحافظی کرد و ما با توسل به ائمه تونستیم خیلی راحت تر از اون چیزی که فکر میکردیم این پروسه رو طی کنیم . دفعه ی اولی که برای از شیر گرفتن پسرک اقدام کردیم شب اول خیلی بی قراری کرد و بعد طی یک هفته روزها سراغ اش نیومد و شب ها وقت وصال بود . ولی متاسفانه حضور مادرشوهر عزیز که مراعات حال مارا نکرد و هرچه گفتیم یک سری کارها را انجام ندهد و داد باعث شد دوباره هوای جی جی خوری به سر دلبندم بزند و من برای جلوگیری از اینکه نکند کارهایی را یاد بگیرد که اصلا و ابدا دوست ندارم مجدد شیرخوردنش در روز و شب شروع شد و زمانی که خانه خالی از مهمان شد و من و پسرک تنهایی های دو نفره مان به نقطه شروع رسید عازم...