تکیه گاهم بمان !
همه رفتن سر زندگی شون ! البته بهتره بگم کسی از زندگی اش واسه ما بیرون نیومده که حالا بخواد بره ! خیلی وقته تنهاییم ! یه چیزی که نمی ذاره گلایه هام و واست بگم اینه که دوست ندارم وبلاگ خاطرات تو با غصه ها و بهانه گیری های من مه آلود بشه ! ولی خودت بگو به تو نگم چی کار کنم ؟ ناصر سره کاره ! من و تو از صبح که بیدار شدیم هنوز یه لامپ هم روشن نکردیم . فضای خونه دلگیر میشود گاهی .. تو امیدت منم و من امیدم تو !!! انگار یه جورایی نگفته و نا نوشته با هم یه معامله کردیم ..تو به من شور زندگی بدی و من به تو امکانات اون و ! این چند وقته خیلی ها رو شناختم ! از خیلی ها متنفر شدم ! دوست ندارم اینجوری بگم امیر پارسا ! دوست ندارم یاد بگیری مامان جان ! ...